یـہرسمقدیمۍ
توۍبـازارطلافروشهاست
ڪہروزسـوممحـرم
گـوشوارهنمیفروشـن...💔
#بیبیسهسالھ
#سوممحرم
قسمت۱۴
نزدیک تر شدم! داشت زجه میزد تا الان ندیدم برای شهادت یک مرد اینقدر ناله و زجه کنه!
گریه ام گرفته بود انگار بنده خدا بچه اش گم شده بود طوری که گریه میکرد!
متوجه حضور من شد زودی اشکاش رو پاک کرد و بلند شد
+ببخشید من قصد بدی نداشتم عمو فقط خواستم صداتون کنم بریم شرمنده!
_نه عمو اشکال نداره بیا بریم
داشتم پشت سرش راه میرفتم گفتم:
+اینقدر شهادت شیرینه شما اینجور براش زجه میزنید؟!
بدون اینکه سرش رو برگردونه گفت:
_هرکه را صبح شهادت نیست! شام مرگ هست بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند!
+یعنی شما واسه مردن میرید!؟
لبخندی زد گفت:
_مگه تو قران نخوندی گمان مکنید انان که در راه خدا شهید شدند مرده هستن انان زنده اند و در نزد پروردگاراشان روزی میگیرند! شهدا زنده هستن دخترم
+حالا یک سوال دیگه ایی بپرسم
_بفرمایید!
+شما برای شهادت میرید یا برای دفاع از حرم فرق هست بینشون اخه!
_برای انجام وظیفه و با آرزوی شهادت
+اها، ممنونم
_خواهش میکنم!
همینجور پشت سرش راه میرفتم وقتی رسیدیم پیش نفیسه خانوم خیره شد به صورت اقا سید ، اقاسید هم سرش رو انداخت پایین گفت پیش ماشین منتظرم!
فهمیده بود گریه کرده!
لبخند زدم به صورتش گفتم بریم!؟
نفیسه_بریم
دست زینب رو گرفت از حرم بیرون اومدیم هوا هم سرد بود زودی سوار ماشین شدیم و به سمت کربلا حرکت کردیم! تو طول راه سکوت بود کسی حرف نمیزد زینب هم بغل من خواب بود! میخواستم موضوع رو باز کنم بگم برگردم ایران خجالت میکشیدم خیلی زحمتشون دادم تا الان! بازهم سکوت کردم حوالی ساعت 19:30 رسیدیم کربلا نزدیک اذان بود رفتیم بین الحرمین مراسم بود ایام فاطمیه! خیلی شلوغ بود برای همین تو حیاط حرم نشستیم برای زیارت داخل نرفتیم
صدای اذان پیچید اقا سید بلند شد اون طرف برای نماز منم نماز نمیخوندم نمی دونم چرا هنوز از این لحاظ بیخیال بودم! نفیسه خانوم زینب رو گذاشت پیشم و برای نماز ایستاد!
نشسته بودم یک مردی چفیه انداخته بودرو سرش اروم زمزمه میکرد!
این اشک ناب ماست بیان حیات ما
هنگام در فشانی ما فاطمیه است
داغی به دل نشسته که گفتن نمی توان
دور غم نهانی ما فاطمیه است
ما روضه های زنده داغ مدینه ایم
مبنای روضه خوانی ما فاطمیه است
پهلو شکسته گان ز غربت خمیده ایم
شرح قد کمانی ما فاطمیه است!
شعرش زیبا بود و پر معنی ایرانی بود! با سوز و ناله میخوند ادم بغض میکنه !
هنوز احساس میکردم به یک چیزی نرسیدم هنوز من یک چیزی گم کردم! یاد یوسف افتادم گفتم بهترین فرصت زنگ بزنم یکاری کنه برگردم ایران برام مایه تعجب خانوادم چجور از نبود من اینقدر سکوت کردن و بیخیال
یک پوفییی کشیدم گفتم به امید خدا
نفیسه:
_چیه راضیه جان پکری!
+نه ولی یاد خانوادم افتادم خیلی بیخیالن اصلا ازاحوال من جویا نیستن خیلی ناراحتشون کردم
_پاشو پاشو اینقدر هم قضاوت نکن مادر نشدی بفهمی که بلند شو ببینم میخوایم بریم!
+کجای حرفم قضاوت بود خاله!؟
_اینجاش خانوادام ازم یاد نمیکنن!
+خب مگه اشتباه میگم!؟
_شاید
ادامه دارد........
قسمت۱۵
+صبرکنید این حرف شما بی معنی نبود حتما اتفاقاتی پشت سرم شده! درست میگم؟
_دروغ چرا! اره شده راضیه جانم
+یعنی چی ؟ میشه بگید لطفا!
_باشه میگم بیا بریم خونه بعد!
+چشم
_روشن به ظهور اقا
از حرم اومدیم بیرون داشتن نظری پخش میکردن به ماهم دادن! روی پرس نظری نوشته بودن«الوفد الفاطمي»
یعنی هیئت های فاطمی!
لبخندی بر لبم نشست سوار ماشین شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم! الان دقیقا 16 روزه از خانواده ام دورم! نمیدونم چجوری خوابم برد!
نفیسه:
سرم رو برگردوندم عقب دیدم راضیه خوابه!
_راستی راضیه فهمید!
سید:+چی رو فهمید؟
_اینکه ما با خاانوادش در ارتباط هستیم!
امروز اومد گفت برام عجیبه خانوادم ازم یادی نمیکنن منم مجبور شدم بگم
+کار خوبی کردی
_میخواد برگرده ایران!؟
+اره دیگه خانواده اش منتظرن ،
_به امید خدا
+اقا سید، حالا کی براش بلیط بگیریم خانوادش گفتن بغداد تهران براش بگیرید!
_بستگی به خودش داره کی میخواد برگرده
ان شاءالله حتما
+بهش عادت کردیم الان جاش خالی میشه!
_خانوم من چند بار گفتم دلبسته ی کسی نباش! بلاخره دیگه مهمان هست مهمان یروزی میاد یروزی هم میره!
+بله درسته
_راستی از بچه ها چخبر دو روزه وقت نکردم زنگ بزنم!
+کمیل مشغول درسه زهرا هم همینطور!
_بسلامتی ان شاءالله، میگم میخوای برای تو زینب بلیط بگیرم برگردید!؟
+نه اقا سید چه کاریه الان مدارس تعطیل میشن بچه ها میان اینجا لازم نیست!
_باشه هرجور راحتید
+به راضیه بگم برای پس فردا بلیط برگشت براش بگیری!؟
_ان شاءالله
رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدم در عقب ماشین رو باز کردم راضیه روصدا زدم که بیدار بشه زینب رو گذاشتم تو بغلم و رفتیم داخل اقا سید هم رفت ماشین رو پس بده
فکر کردم الان راضیه میره داخل اتاق و میخوابه اما نشسته بود و منتظر من بود که بیام و همه چیز رو براش توضیح بدم
+باشه میگم،ولی نمیخوای بری الان استراحت از صبح بیدار بودی!
_نه میخوام بشنوم
+یادت میاد بهشون زنگ زدی اونبار گفتی دیگه زنگ نزنن تا برگردی ایران!
_اره یادمه،
+بعدش به من زنگ زدن دوباره جویا حالت شدن از اون روز تا الان هروز زنگ میزنن
_بهشون گفتی تغییر کردم!؟
+نه ترجیح دادم برگشتی خودشون ببینن
_خوبه، میشه یه سوال بپرسم البته قصد جسارت ندارم میدونم خیلی زحمتتون دادم
+این چه حرفیه راضیه ، بپرس عزیزم
_راستش میخواستم بدونم کی برمیگردم ایران
+خوبه ان شاءالله بسلامتی پس فردا بلیط برات میگیره اقا سید از بغداد به تهران خوبه؟
_عالیه خیلی ممنونم ! اجازه هست برم بخوابم!
+اره عزیزم
راضیه: خواستم برم برگشتم محکم بغلش کردم خیلی ممنونم خاله اونم با لبخند گرم جوابم داد!
خیلی خسته بودم سرم عین سنگ شده بود زودی خوابم برد!
صبح روز بعد بیدار شدم
رفتم از اتاق بیرون
_سلام، صبح بخیر
+سلام راضیه خانم صبح تو هم بخیر بشین برات چای بریزم میخوام امروز حسابی ببرمت
حرم فردا صبح که داری میری بزار امروز رو خوب مهمون نوازی کنم تلافی کنم دیگه
_این چه حرفیه تا اینجاش هم در حقم مادری کردی خیلی زحمت کشیدید واقعا ممنونتون هستم!هیچ وقت مهربونیتون رو فراموش نمیکنم!
+،باشه حالا انگار نمیدونم چیکار براش کردم بیا بشین صبحونه ات رو بخور
#ناشناسی
سلام.ماچندروزدیگه انشاالله نذری درست میکنیم،حتماًدعاتون میکنم یادش بخیربه عربی خودمون عزیمه چه خوب بودن اون روزا🥺الان دیگه نمیشه دورهم جمع بشیم واسه همین مامیپزیم وبسته بندی میکنیم به تعدادفقرایی که میشناسیم توی روستاهای اطرافمون من دوست دارم غذادرست کنیم که به همه ی همه ی همه ی روستاهای اطرافمون برسه ولی نمیشه درتوانمون نیس توانمون فعلا۲۰۰نفرشایدم کمی بیشتروخداروشکرمن راضی ام اماانشاالله وقتی بزرگ شدم تعدادزیادی غذادرست میکنم وبه همه ی فقرایی که میشناسم میدم واقعاًاین یکی ازآرزوهامه اگه دست من بودومیتونستم الان میکردم ولی هرکی وتوان مالیش دیگه انشاالله آقاماروبه نوکریش قبول کنه انشاالله همه ی مریضاشفاپیداکنن وکرونابره ومادوباره عزیمه درس کنیم مثلاقبلنا که خیلی حال میداد توی گرمای خوزستان آشپزی خیلی خوبه اونم برای امام حسین😍البته من زیادکارنمیکنم چون کوچکترم ولی کمک میکنم به اندازه ی خودم😄انشاالله امام حسین قبول کنه ازمون🙂وازتون
_________
یادش بخیر
قبول باشه ان شاءالله التماس دعا
سید الشهداء به زندگیتون نظر کنه!
افرین عذیمه!«پذیرایی»
#ناشناسی
سلام باورتون نمیشه من باشکاه میرم و بعد این همه زحمت میکشیدن و تمرین میکردم که کمربند مشکی بگیرم بعد یه مدت نرفتم باشکاه بنا به دلایلی بعد مدت ها رفتم امروز و کارم خوب بود و استاد گفتم افرین و باریکلا و... بعد قبل اینکه برم باشکاه یه فاتحه خوندم برا حضرت رقیه و فاطمه علیله خوندن و ازشون خواستم کمکم کنن و موفقم کنن که مشکی رو بگیرم البته خودمم به اندازه کافی زحمت کشیدم بعد وقتی رفتن باشکاه یه بار دیگه خوندم بعد وقتی خواستم مبارزه کنم بازم خوندم بخدا چند مدتی نگذشت که استاد گفت مشکی ببند یعنی کمربند مشکی بهم داد گفتم من که کارم خوب نبود و یه مدت باشکاه نیومدم بعد گفتم دو پا کار کردی و کارت خوب بود درسته ضرباتت پایین بود کمی ولی خوب بودی و لایق مشکی هستی فرم ها رو هم از ۱ تا ۹ بلدی با اینکه کمربند قرمز هستی ولی لایق هستی و بهت دادم من باورم نمیشد بهم بده وقتی بهم گفت از خوشحالی پرواز کردم و گفتم این معجزه هست بخدا فکر نمیکردم استاد بهم بده درحالی که گفت باید تلاش کنی بخدا از این صحنه حسابی خوشحال شدم و اشک تو چشمام جمع خیلی خوشحالم خدایا شکرت میلیارد بار شکرت 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇😇بخدا معجز هست چون فکر نمیکردم بهم بده درحالی که استاد بهم گفت کارت خوبه و به تلاش زیادی نیاز داری ولی با یک فاتحه بهم داد خیلی خوشحالم ولی این رو بدونین من الکی به اینجا نرسیدم خیلی اسیب دیدم چون به شدت تمرین میکردم و فشار می اوردم پام چندباری پیچ خورد نزدیک بود کمرم شکسته بشه ولی واقعا این معجزه هست خدایاااااااا شکرت🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹😇😇😇😇😇😇🙏🏻
🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏
_______________
سلام علیکم. موفق باشید ان شاءالله چقد خوب🏻
#ناشناسی
سلام ناشناس امشب روضه کی خونده میشه____
___
سلام علیکم
امشب ما خوزستانی ها برای حضرت علیله س خوندیم امشب مختص به حضرت علیله س هست
#ناشناسی
سلام میش واسم دعا کنید دلم بدجور شکسته دعا کنین ک آروم بشم 😓😓
_________
سلام علیکم
چرا شکسته!؟
وقتی حضرت زهرا س مادر مهربان هست وقتی امام زمان روحی فداه رو داری!😊🌹
#ناشناسی
خوشبحالتون ماکه از شانس ها نداریم با یه فاتحه
_________
مسئله شانس نیست!
به شرط اینکه حاجت به صلاحتون باشه میدن!😊