eitaa logo
🌱بــّوی عــطّـر خُـــدا🌱
209 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
91 فایل
• فَاصْبِر إنَّ وَعْدَ اللهِ حَقُّ صبر کن که وعده‌ خداوند حق است ✓کپی از مطالب حلال لینک کانال:👇 https://eitaa.com/khodajoonnn راه ارتباطی با ما :👇 https://daigo.ir/secret/3291334064
مشاهده در ایتا
دانلود
بھ قول‌ حاج‌آقا‌پناهیان: اگه خدا میخواست ما رو ببره جهنم یه همچین ‌" امام رضایی رو به ما میداد؟!
|•🌼•| جھانم‌ بی تۅ مہ آلود اسٺ! یا صاحب الزماݩ | | @khodajoonnn
‌‌ امام حُسین جان! چگونھ جان ندهـد ؟ عاشقے کھ دلتنگ است..؛💔!' @khodajoonnn
‹📘🖋› ‌ •° به‌روی‌ماهت ای‌جانان‌من‌دل گرفتاروپریشان‌حال‌دارد🖇♥️. . . ‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •° 🖋📘¦⇢ 🖋📘¦⇢ ـ ـ ـ ـــــ❁ــــ @khodajoonnn
مادر دوبخش است:«ما»و«در» وقصه‌یتیمی«ما»ازکنار«در»شروع‌شد‎[مادرم‌زهرا♥]
بسم رب النور...🌱 🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊 🌿 رمــ🕊ــان مینوی‌او 🌿 به نویسندگی بانوماه‌طلعت 🌿 قسمت «کپی‌بدون‌ذکر‌نام‌نویسنده‌حرام‌میباشد!» در حال خوندن کتاب «اثر مرکب» بودم که با صدای راننده چشم از کتاب برداشتم و سرم رو اوردم بالا! به عربی گفت: شارع بین الحرمين ترجمه: خیابان بین الحرمین آیه از ساعت پنج صبح بیدار بود و حسابی خسته شده بود و خوابیده بود! ولی از اون‌جایی که خوابش سبک بود با صدای بلند راننده از خواب پرید! + رسیدیم؟! - این‌طور که معلومه رسیدیم! کم کم اتوبوس داشت خالی میشد! ما هم رفتیم بیرون از اتوبوس آیناز کنار اتوبوس ایستاده بود و منتظر ما بود با چشمانی غرق در اشک به حرم امام حسین (ع) خیره بود زیر لب حرف هایی زمزمه می‌کرد! وقتی ما رو دید گفت: بریم؟ آیه هم سرش رو به معنای آره بالا و پایین کرد آروم توی خیابون بین الحرمین قدم بر می‌داشتیم و به حرم امام حسین (ع) نزدیک می‌شدیم حال عجیبی داشتم! مثل نوزاد هایی که به صدای اذان عکس العمل نشون میدن و بغض می‌کنن! منم به حرم امام عکس العمل نشون دادم و بغض کرده بودم! ناخوداگاه طرفی از صورتم داغ شد! اشک هام روی صورتم سرازیر می‌شدند! حال عجیبی داشتم! یک حالی مثل...مثل...منقلب شدن! هرلحظه که به حرم مطهر نزدیک تر می‌شدیم، حال منم منقلب تر از قبل می‌شد! وارد حرم شدیم! هرکسی تو حال خودش بود! یکی گریه می‌کرد... یکی درد و دل می‌کرد... یکی قرآن می‌خوند... یکی نماز می‌خوند... یکی زیارت می‌کرد... و یکی... اون‌جا دیگه مهم نبود کی چی کار می‌کنه...! دیگه کسی نبود که بپرسه چرا داری گریه می‌کنی...؟ چرا حالت بده...؟ چرا...؟ قبلا... خیلی وقت پیش...وقتی می‌گفتن وقتی وارد صحن آقا میشی یهو منقلب میشی...یهو بغض می‌کنی، حرفاشون رو درک نمی‌کردم ولی الآن که خودم توی این شرایطم بهتر از هرموقع حرفاشون رو می‌فهمم! کم کم به ضریح نزدیک می‌شدیم! از پله ها پایین رفتم و به ضریح نزدیک شدم! از جمعیت بزرگی که پیش روم بود عبور کردم و رسیدم به ضریح آقا! متوجه نبودم دارم کجا میرم...دارم چی کار می‌کنم...فقط پاهام من رو به این ور و اون ور می‌برد...! دیگه رسیدم! یک قدمی ضریح بودم! جلوی ضریح زانو زدم و شروع کردم به هق هق کردن! سرم رو به ضریح تکیه داده بودم و دست هام رو به ضریح قفل کرده بودم! چشم هام رو بستم و شروع کردم به حرف زدن با امام حسین (ع): آقا جون...آقا جانم...شنیدم که میگن...شما مرهم هر دردی!...شنیدم که میگن بدون این‌که حرفی بزنیم شما میشی مرهم دردمون!...راست میگن؟!...راست میگن که مرهم هر دردی هستی...آقای دلم...شما که خودت از دلم خبر داری...خبر داری دیگه؟...از دل این بنده ی گناهکار خبر داری... دوباره به هق هق افتادم! تنها حرفی که تونستم بزنم این بود: خودت به دادم برس! بعد از چند ساعت دعا و درد و دل آیناز به سمتم اومد و گفت: مینو جانم، پاشو! باید بریم هتل! پاشو عزیزم دل کندن از حرم آقا واسم آسون نبود! ولی چاره ای نداشتم باید می‌رفتیم! ادامه‌دارد... کپی‌باذکرنام‌نویسنده‌آزاد... 🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊 درپناه‌حق🍃
https://abzarek.ir/service-p/msg/675883 یک پارت از رمان تقدیم نگاهتون🌱 نظرات فراموش نشه💚
••🍊💕•• ‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌روز روز خداست و برنامه ریزی کن روز خدا رو💕🌪 @khodajoonnn
‹🕊🌿› وَ‌مَن‌جان‌میدَهَم بَرایِ‌او...💚🌱 🕊 @khodajoonnn
گویندبهشت‌کجاست:)؟ بهشت‌کرب‌وبلاست:)! @khodajoonnn
🌱 زیبایی حجاب وقتے اسٺ کہ...      رو در روی خدا می ایستی😍 و با او نجوا میکنی که...                 ای تمام هستےِ من!♥️ تو، مـرا اینگونه خواسته ای... باحجاب...و زینب وار... مذهبی ها عاشق ترند⚘️ @khodajoonnn