「🌿🚎•••」
.⭑
حــقالنـآسیـعنےمَنگُنـاھڪنم،
دیگرآنتوحسرٺظُھورٺبآشن¡㋛︎••
#اللھمعجـللولیڪالفـرج
🌿🚎¦➺ #این_صاحبنا
@khodam_Zahra
#شهیدانه❤️🕊️
#تلنگر✨
شایـد شهادت
آرزوی خیلیهاباشـد!
امـابدان !
کهجـز مخلصین
کسـی به آن نخواهد رسید...
کاش بجای زبان باعمل
طلب شهادت میکـردم ...
آمادهی شهادت بودن
با آرزوی شهادت داشتن فرقدارد...
@khodam_Zahra
امام باقر﴿ ع ﴾:
کار خیر و صدقه 📿
🌱 فقر را می برند
🌱بر عمر می افزاید
🌱و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور می کنند
﴿من لا یحضر الفقیه ج ۲،ص۶۶﴾
@khodam_Zahra
2.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_عالی
✨با امام زمان (عج) حرف بزن...
✨بشین باهاش درد و دل کن...
@khodam_Zahra
#شهیدانه
لذت زندگی به بندگی
و لذت بندگی با شهادت
کامل میشود...
لایق نبودن معنی اش
تلاش نکردن نیست!
#تلاش_کنیم
شاید لایق شدیم..
@Khodam_Zahra
#طنز_جبهه📿
خیلی از شبها آدم تو منطقه خوابش نمیبرد..
وقتی هم خودمون خوابمون نمیبرد دلمون نمی اومد دیگران بخوابن..😐😂
یکی از همین شبها یکی از بچه ها سردرد عجیبی داشت و خوابیده بود
تو همین اوضاع یکی از بچه ها رفت بالا سرشو گفت:
رسووول!رسووول!رسووول!
رسول با ترس بلند شد 😧و گفت:
چیه؟؟چی شده؟؟!
گفت:هیچی ..محمد می خواست بیدارت کنه من نذاشتم...!😢😅😐
رسول و می بینی داغ کرد افتاد دنبال اون بسیجی و دور پادگان اون رو می دواند😂😂
@Khodam_Zahra
4.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز قیامت خودت گرفتاریت بیشتره ها!!
@khodam_Zahra
• انتصار •
رمان جذاب انتظار عشق قسمت اول 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت1 چادرمو برداشتمو از پله ها پایین رفتم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗انتظار عشق💗
قسمت2
- خوب حالا بگو ماشینه کیه ؟
فاطمه: ماشین آقا رضاست،گفتم میخوایم بریم گلزار ،اونم سویچ و دودستی تقدیمم کرد
- واااییی چه شوهره خوبی؟
این شوهر خوب از کجا پیدا کردی
به من بگم خخخ....
دعا کن یکی نصیب ما هم بشه...
فاطمه : انشاءالله ،البته اگه بابات اجازه بده
و ترورش نکنه ...
- اره راست میگی ،عمرأ قبول کنه
(ضبطش و روشن کردم صدای مداحیش بلند شد منم باید برم اره برم سرم بره خیلی مداحی قشنگی بود،چشمم به فاطمه افتاد ،اشک از چشمای قشنگش سرازیر میشد )
- فاطمه جون آقا رضا کی باید بره
( آهی کشید و گفت):سه روز دیگه
( قلبم شکست ،فاطمه فقط چند ماهه که با رضا عقد کرده بود ،همش از دلبستگیش به رضا میگفت ،چه طوری حاضر شد بزاره بره ، چرا جلوشو نگرفت)
- ( لبخندی زدمو ): انشاءالله به سلامتی میره و داعشیارو نابود میکنه و بر میگرده
فاطمه: انشا ءالله
رسیدیم بهشت زهرا و رفتیم سمت گلزار شهدا
@khodam_Zahra
فاطمه طبق عادت همیشه رفت سمت مزار شهیدش ،احتمالن حرفها داره با شهیدش
تنهاش گذاشتمو رفتم سمت قرار هفتگی خودم
رسیدم دم غسال خونه جمعیت زیادی پشت در منتظر بودند و گریه میکردند ...
زهرا خانم بادیدنم مثل همیشه لبخند زد و درو باز کرد
زهرا:سلام هانیه جان بیا داخل لباست و بپوش
- سلام ،چشم (لباسمو عوض کردم و لباس مخصوصپوشیدم ،بوی کافور آرومم میکرد ، هیچ وقت فکرشو نمیکردم بیام اینجا ،منی که از دیدن جسد وحشت داشتم شبها با دیدنش اصلا خوابم نمیره،الان زمانی شده که خودم دارم میت میشورم)
البته روایت که شنیدم در فرو کش این ترس
بی تاثیر نبودن مثلا:
رسول خدا(ص) فرمود: «هیچ مؤمنی نیست که میّتی را غسل دهد، مگر اینکه حرارت آتش از او دور شود و خداوند مسیر عبور او از پُل صراط به مقداری که صدایش میرسد را وسعت بخشد و نوری به او میدهند که با آن به بهشت رسد.
یا امام محمّد باقر(ع) فرمود:
«مؤمنى نیست که جنازه مؤمنى را غسل دهد، و به هنگام پهلو به پهلو کردن او بگوید: اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا بَدَنُ عَبْدِکَ الْمُؤْمِنِ قَدْ أَخْرَجْتَ رُوحَهُ مِنْهُ وَ فَرَّقْتَ بَیْنَهُمَا فَعَفْوَکَ عَفْوَکَ؛
بار الها! این بدن بنده تو است که روح را از آن جدا کردى و در میان آن دو جدایى انداختى، پس او را بیامرز، او را بیامرز مگر اینکه خداوند گناهان یک سال او را غیر از گناهان کبیره میامرزد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ادامه دارد...
هر شب حوالی ساعت نه شب 🌃⚡