eitaa logo
• انتصار •
721 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
27 فایل
﷽ باز شد هر گره کور زندگی با نام نامیِ زهرای اطهر ♥ • انتصار : یاری دهنده
مشاهده در ایتا
دانلود
و پاسخ +در موضوع ارتباط با نامحرم،آیا شرایط جامعه را نمی بیند؟آیا کشور های غربی را نمی بینید؟!مگر می شود انسان هیچگونه ارتباطی نداشته باشد؟🤔 _سوال،خوبیست.✋🏽اینکه یک گناه در جامعه رواج فراوانی داشته باشد،دلیل براین نمی شود که دیگر گناه بودنش کم شده! بدی پوشش و آزادی ارتباط با نامحرم،از گناهانی است که عواقب سنگینی در زندگی روزمره دارد.اصلا بحث نافرمانی دستور خدا را کنار بگذارید،اگر کسی می خواهد آرامش روحی در زندگی داشته باشد باید به این موضوع اهمیت بدهد. تمام مطالبی که در این موضوع در کتاب به آن ها اشاره شده،در روایات و آیات به آن تاکید شده.از طرفی شما به تاریخ کشف حجاب و برهنگی در کشور خودمان و کشور های غربی نگاه کنید.تا شصت هفتاد سال پیش،بیشتر مادران و مادر بزرگ های ما،با پوشیه و روبند بودند. @khodam_Zahra
• انتصار •
#پرسش و پاسخ +در موضوع ارتباط با نامحرم،آیا شرایط جامعه را نمی بیند؟آیا کشور های غربی را نمی بینید
فیلم هایی که از اوایل دوره پهلوی نمایش داده می شود،به همین موضوع اشاره دارد.آنقدر بحث حجاب در خانواده ها محکم بود که پهلوی اول با زور اسلحه نیز نتوانست حجاب را بردارد . آیا مادر بزرگ های ما با آن همه سختی در زندگی دوست نداشتند راحت یا آزاد باشند؟ در غرب نیز همین وضعیت بود بیشتر فیلم هایی که مربوط به صد سال پیش است،زنان با لباس بلند،استین پوشیدن و کلاه نشان می دهد !!! تا زمانی که نظریه فروید اجرایی شد؛ اگر انسان سعی کند چشم و ارتباط خود را با نامحرم حفظ کند،به یقین زندگی و همسر پاکی خواهد یافت و برعکس. این مطلب را از آیه ۲۴سوره نور نیز می توان در یافت. منبع:کتاب سه دقیقه در قیامت @khodam_Zahra
...📌💕 ~|مطلقامهم‌نیست‌🌵🌙 ~|ڪه‌دیگران‌مارا🥦✨ ~|چگونه‌قضاوت‌مےڪنند🥝🍂 ~|بلڪه‌مهم‌این‌است‌🐾🌱 ~|ڪه‌مادرخلوتے🥗🥛 ~|سرشارازصداقت🌸⛲️ ~|ونهایت‌درقلبمان♥️🗯 ~|خویشتن‌راچگونه‌داور؎مےڪنیم🦋 @khodam_Zahra
• انتصار •
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت6 در کمد مو باز کردم یه پیراهن بلند صورتی و بیرون آوردم و پوشیدم یه ر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸@khodam_Zahra 💗انتظار عشق💗 قسمت7 خندش گرفت با صدای بلند میخندید اومد سمتم اردلان: هانیه اینم یه مسخره بازی جدیده؟ (هیچی نگفتم ،با هر لحظه نزدیک شدنش به من ،احساس میکردم قلبم داره از کار میافته ) اومد دستشو برد سمت چادرم ،که برش داره ازش فرار کردم و در باز کردم رفتم توی خونه صدای هانیه گفتنشو میشنیدم وای خدااا خودت کمک کن از چاله دراومدم افتادم تو چاه چشمم به مهمونا افتاد همه با دیدنم شروع کردن به پچ پچ کردن زیر گوش همدیگه از پشت دیدم اردلان وارد خونه شد منم رفتم سمت پله ها رفتم داخل یه اتاق نشتم روی زمین شروع کردم به گریه کردن « خدایا چیکار باید بکنم ،تو که راه خوب و نشونم دادی ،پس وسط این گناه چیکار میکنم چرا زمان بر نمیگرده به عقب که به این مهمونیه کوفتی نیام ... خدایا خودت آرومم کن ،خدایا یه کاری بکن برام» در اتاق باز شد اردلان بود بلند شدم و ایستادم اردلان: هانیه چی شده ،؟ چرا اینجوری شدی تو ! - اردلان من هانیه گذشته نیستم ،هانیه گذشته اون روز تو غسالخونه مرد و رفت ،اینی که میبینی یه هانیه جدیده ،با عقیده جدید اردلان: باورم نمیشه ،چه طوری اینقدر تغییر کردی ؟ نشستم روی زمین شروع کردم به گریه کردن (اینقدر صدای آهنگ زیاد بود کسی صدای گریه هامو نمیشنید) اردلان: خیلی خوب ،خیلی خوب ،تو آروم باش.. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
• انتصار •
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸@khodam_Zahra 💗انتظار عشق💗 قسمت7 خندش گرفت با صدای بلند میخندید اومد سمتم اردلان: هانی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗انتظار عشق💗 قسمت8 ( اردلان روبه روم نشست ) اردلان: منو باش که میخواستم امشب سورپرایزت کنم نگو که خانم زودتر از من سوپرایزشو رو کرده... - ببخش منو اردلان ،اگه میدونستم اینجوری میشه هیچ وقت نمیاومدم ... اردلان: دیونه من به خاطر تو این مهمونیو گرفتم ،الان میگی ای کاش نمیومدی؟ اردلان بلند شد و رفت سمت در ،روش به سمت در بود گفت: پاشو بیا پایین ،من به درک واسه پدر مادرت خوب نیست که اینجا باشی اینقدر حالم بد بود فقط گریه کردم بعد ده دقیقه که آروم شدم چادر رنگیمو از کیفم بیرون اوردم گذاشتم سرم یه بسم الله گفتم و از اتاق رفتم بیرون از پله ها پایین رفتم همه نگاها به سمتم بود ،آروم آروم رفتم کنار مامان نشستم مامان: کجا بودی هانیه ؟ بابات هی سراغت و میگرفت... - هیچی رفتم لباسمو عوض کردم انگار یه تلوزیون بزرگ بودم که همه برو بر نگام میکردن من سرم پایین بود و ذکر میگفتم چه غلطی کردم گفتم میام.... یه دفعه دیدم یکی اومده کنارم وایستاده سرمو بالا کردم الناز بود دختر داییم الناز: سلام هانی جون - سلام عزیزم نه مرسی الناز: چرا اینقدر عوض شدی ،؟ بزار کنار این چادر چاق چولتو ... - راهمو پیدا کردم الانم خیلی راحتم الناز: عع راهتو به ما هم نشون بده شاید متحول شدیم... -باید اول مثل من بمیری بعد خودت راه و پیدا میکنی بلند شدمو رفتم تو حیاط واقعن جو مهمونی برام سنگین بود سرم درد گرفت با صدای آهنگاشون رفتم کنار استخر روی تاب نشستم یه ده دقیقه ای تو حیاط بودم که اردلان با یه ظرف غذا اومد سمتم چادرمو مرتب کردم اردلان: میدونستم سختته بیای داخل واسه همین غذاتو اوردم اینجا... - خیلی ممنونم غذا رو ازش گرفتم اردلان رفت لبه استخر نشست اردلان: هانیه - بله اردلان : یه سوال بپرسم راستشو میگی؟ - اره بپرس اردلان: تو که اینقدر تغییر کردی ،احساست به منم تغییر کرده،؟ فقط نگو که مثل حامد هستی برام که جوش میارم (خندم گرفت از حرفش آخه همینو میخواستم بگم) - نمیدونم چی باید بگم ،هر کسی یه جایگاهی داره واسه خودش اردلان : هانیه من امشب میخواستم توی جمع ازت خاستگاری کنم (واقعن قافلگیر شدم ،یعنی سوپرایزش این بود؟ احساس میکردم تمام بدنم داره آتیش میگیره ) 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @khodam_Zahra
فقط بزار این محرمو ببینیم مردیم ارباب انقد حرم ندیدیم 💔(: براتون امشب یه کربلا می خوام‍ با بهترین کسی که دوسش دارین الهی یه شبی ازین شبا زنگ بزنن بهت بگن ساکتو ببند عازمی (:🕊️ شبتون به دور از اشک @khodam_Zahra دعامون کنین 📿💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح زیباست...✨ اما لبخند زیبای شماست،که حالِ دلم را خوب می کند...🌸🌿 صباح الخیر(: @khodam_Zahra
نهفته باش و همیشه گل باش✈️🌏 @khodam_Zahra
رفیق!! صدای اذان میاد🔊🙂 پاشو وضوت رو بگیر🚶🏻‍♀💧 بشین سر سجادت📿🕊 با معبودت صحبت کن☺️🕋 تضمینی اروم میشی به شرطی که با حضور قلبت بخونی✋🏾⛅️ @khodam_Zahra
°•📿🌻 تا‌نیایی‌گره‌ا‌زڪار‌بشر‌وانشود دردما‌جزبہ‌‌ظهور‌تو‌مداوا‌نشود... اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج @khodam_Zahra
• انتصار •
#درس_اول ✌🏽 نخواه خودتو برای هر چیزی راضی کنی🌻 یعنی چی ؟ بخونیم با هم ↓↓ یه کارایی هست که من واسش
✌🏽 "یک جایی خوندم "ارنست همینگوی" زمانی که مشغول نوشتنِ "پیرمرد و دریا" بوده است ، بارها بَدحال شده و بعد از انتقالَش به بیمارستان ، پزشکان علت را دریازدگی تشخیص داده اند ، در حالی که او در زمانِ نوشتن آن رُمان کیلومترها از دریا فاصله داشته است..." به گمانم آنقدر غرق در پیرمرد و دریای خویش بوده که بوی دریا گرفته و دریازدِگی بدحالَش کرده...! مادربزرگم میگفت گاهی آنقدر مینشینم و به دشتِ شقایق نزدیکِ خانه‌ی کودکی‌هایم فکر میکنم که وقتی به خودم می‌آیم دَست‌هایم بوی شقایق گرفته‌ است... غرقِ هَرچه بِشوی بویَش را میگیری..🏇 ولی گاهی اوقات چند لحظه بشین،چشاتو ببند👀 بهش فکر کن تا رنگ و بوش حس کنی 🧡 پس درس اول این بود ! خودتو کشف کن! استعداد هاتو 🌾💚و دست از مقایسه کردن بکش درس دوم بهشون عمیقأ فکر کن ! 🧡👀 @khodam_Zahra
• انتصار •
#درس_اول ✌🏽 نخواه خودتو برای هر چیزی راضی کنی🌻 یعنی چی ؟ بخونیم با هم ↓↓ یه کارایی هست که من واسش
خب خب جمع شین می خوایم بحث کنیم👀✌🏽 ..............………………….……………… سلام علیکم خب عالیه که🧡✌🏽 فقط فراموش نکنین ! زود بجنبین .... نزارین سالها بگذره و بعد توانایی خودتونو بشناسین! ان شاءالله موفق باشین 🌱 https://harfeto.timefriend.net/16247923251747 @khodam_Zahra
سلام سلام🙂✋🏾 وقت عمل به قوله👀🤝 آموزش اضافه کردن فونت به اینشات🎉 @khodam_Zahra
اسم و شکل برنامه🌏✈️ @khodam_Zahra
اینم سه تا فونت 🔥🎉 👇👇
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش اضافه کردن اکولایزر هم تو آمار:350👀🚲 مارو به دوستانتون معرفی کنید🙂🤝 @khodam_Zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم وقتی سرش می خوره به سنگ لحد تازه بیدار میشه 💔📿.... ببینین (: @khodam_Zahra