میخواستم چهلمت از تن در آورم
پیراهن سیاه عزایت ولی نشد
از بس شبیه مادر سادات بودهای
داغ چهلم تو شب فاطمیه شد
#شهید_آرمان_علی_وردی
خاطره زیبایِ امر بمعروف و نهی از منکر توسط یکی از خادمان حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر ۱۴۰۱
سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
دختر خیلی سرد گفت میدونم
گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه
گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم!
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!!
دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما
چی میدونید از زندگی من؟!
صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم.
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن.
دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم.
گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
منم مشغول بستن شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت.
شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه
گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم
خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول
برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم.
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال.
من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست.
من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
#لبیک_یا_خامنه_ای
شما آزادی رو همین الانم دارین ولی آگاهیو ندارین و دارین بخاطر آزادی که دارین و انکارش میکنین آگاهی بقیه روهم تخریب میکنین
#اغتشاشات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درد دلهای همسر شهید دانیال رضازاده:
مگه نگفته بودیدوست نداری کسی اشکهای منو ببینه
#لبیک_یا_خامنه_ای
هدایت شده از • انتصار •
کجایی علم دار ؟
#فاطمیه رسیدا ...
منتظریم بیای کرماناااا...
تو که هر جا بودی،فاطمیه خودتو می رسوندی...
منتظریم حاجی ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاشکی میشد...(:🖐🏼💔
#فاطمیه
تو روایات هست مادرا وقتی بچه هاشون خیلی حالشون بده و دم مرگن اگه نصفه شب با موهای پریشون برن رو پشت بوم خدا رو قسم بدن بچه شون حالش خوب میشه و نجات پیدا میکنه.
وقتی امام علی رو بردن با دست های بسته، حضرت زهرا با اون وضعیت که داشتن رفتن مسجد و از پشت پرده گفتن: به خدا قسم اگه علی را رها نکنید من با موهای پریشون میرم نفرینتون میکنم. تا حضرت اینو میگن ستون های مسجد میلرزه و خاک از در و دیوار مسجد میریزه. امام تا این رو میبینن به سلمان میگن که بره به حضرت بگن علی گفت صبر کن. سلمان به خانم میگه : علی گفت صبر کن. حضرت میگن باشه صبر میکنم و میره بیرون مسجد.
پس از مدتی امام رو رها میکنن ولی اینبار حضرت زهرا با اون وضع دست امام رو میگیرن 😭💔 این امام همون فاتح خیبر بود ها! قهرمان جنگ ها... ولی طوری شده بود که حضرت زهرا مثل بچه ها دست امام رو گرفتن...
ولی یه جا حضرت موهاشونو پریشون کردن... اونم شب یازدهم محرم الحرام بود. همه اومدن بالا سر پیکر امام؛ امام علی، پیامبر، حضرت زهرا، امام حسن. حضرت زهرا از پیامبر اجازه گرفتن که موهاشونو آغشته به خون گلوی امام حسین کنن وپریشون کنند و از خدا یه درخواستی کن. به حضرت گفتن چرا ظهر که شمر روی سینه پسرت نشسته بود. حضرت گفتن میخوام با خون پسرم روز قیامت گناهکاران رو شفاعت کنم...💔
#فاطمیه
صحبت های امام با حضرت زهرا: آه عزیزم! چگونه روی تو سنگ لحد را بگذارم...
#فاطمیه