زندگی حکمت داره...(حسین سیب سرخی).mp3
9.75M
#حسیــݩجاݩ♥️
#محرم 🖤
#امام_حسین 📿
یا سیدی خُذني،
قد فتَّني حُزني،
أشتاقُکم حدَّ الحَنین
مولایم مرا دریاب،
غم تو سرگردانم کرد،
دلتنگ شما هستم....
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
#تلنگر
اگرگناهمرتکبشدیدکهدرآنحقالناس
است، سعےکنیددرهمیندنیـٰاآنرا
تسویهـکنیدوبراۍآخرتنگذاریدکھ
درآنجامشکلاست!
-آیتاللّهـبھجتـ🌿
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
🖤🏴
با این دلم به درد محرم نمی خورم
باید خودت تمام دلم را عوض کنی📿(:
_علوی،زهرایی
#محرم
#امام_حسین
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
شبکه افق پخش زنده کربلا...📿
با صدای آقای محمود کریمی🎥
#محرم
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
نوای حسین_۲۰۲۱_۰۸_۱۰_۱۳_۱۶_۴۵_۸۷۴.mp3
3.45M
نوکریامو...
اشک چشامو....
خراب کردم 💔📿
همه سینه زنیامو...🌧️🌪️
بگو چی کار کنم که بشنوی صدامو
حق داری انداختی عقب کرب بلامو (:
#محرم
#امام_حسین
با نوای کربلایی محمدحسین پویانفر و....🎙️
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز اول وقت فراموش نشه:)
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
• انتصار •
#نگاه_خدا #رمان 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نگاه خدا💗 قسمت10 عاطی: سارا بدون من چیکار میکنی؟ - هیچی یه بسته تخمه
دٌڵدٌڶ:
#نگاه_خدا
#رمان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗نگاه خدا💗
قسمت11
شماره عاطفه رو گرفتم(عاطفه خواب بود)
- الو عاطفه خوابی؟
عاطی: اره خیره سرم ،اگه جنابعالی میزاشتین داشتم یه خواب خوب میدیدم
- دیوووونه حتمن داشتی خواب شاهزادتو میدیدی
عاطی : حالا چیکارم داشتی مزاحم - وایییی باورت نمیشه بابا ماشین گرفته برام ( انگار خوابش پرید)
عاطی: جانه عاطی، مرگ عاطی راست میگی؟ - به مرگه شاهزادت راست میگم
عاطی: بی ادب مگه من به شاهزاده تو کاری دارم
- بابا تو هم بیا شاهزاده منو تیر باران کن اگه من چیزی گفتم...
عاطی: اومدم باید ببری منو بیرونااااا گفته باشم - چششششم ، الان برو ادامه خوابتو ببین عشقم
عاطی: اره راست میگی ،شب بخیر
یه هفته گذشت و فردا اولین روز دانشگاه بود ،توی این یه هفته خاله زهرا و مادرجون هر روز به بهانه ازدواج بابا میاومدن خونمون خسته شده بودم
با شروع کلاسا خیلی خوشحال شدم که تا اطلاع ثانوی خونمون نمیان
صبح با زنگ گوشی ساعتم بیدار شدم
رفتم حمام یه دوش گرفتم لباسمو پوشیدو مو طبق معمول یه کم آرایش کردمو و کیفمو برداشتم رفتم پایین
نشستم یه کم صبحانه مو خوردمو سویچ ماشینو برداشتمو حرکت کردم
ماشینو کنار دانشگاه پارم کردم و پیاده شدم رفتم داخل دانشگاه
رفتم کلاسمو پیدا کردم
درو باز کردم اوهوکی چه خبره اینجا
چه وضعی بود کلاس
پسرا و دخترا یه جوری با هم حرف میزدن که یه عمری همدیگه رو میشناسن پوشش دخترا هم که نگم بهتره همونجور وایستاده بودم که یکی از پشت سر گفت :
:همینجور میخوای مثل چوپ خشک وایستی اینجا (برگشتم نگاهش کردم یه پسره چهار شونه هیکل ورزشی،با یه تیشرت سبز جذب ،که رو دستش خالکوبی کرده بود)
رفتم کنار : ببخشید بفرمایید
بعدن با حضور غیاب استاد فهمیدم فامیلیش یاسریه کلاسم که تمام میشد میرفتم داخل کافه دانشگا مینشستم تا کلاس دیگه ام شروع بشه.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ادامه دارد..
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
بچه ها منتشر کنید☺
#نگاه_خدا
#رمان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗نگاه خدا💗
قسمت12
تو کافه که نشسته بودم گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم شماره اش مال ایران نیست
- الو ( با شنیدن صداش فهمیدم سانازه ،دختر خالم ۲۷ سالشه ،خاله صودابه ام ۲۰ سالی میشه که رفتن کانادا به خاطر شغل شوهرش یه پسرم داره سهیل ۲۴ سالشه )
- واییی ساناز توییی؟ خوبی؟
ساناز : سلام عزیزم ،قربونت برم تو خوبی؟ حاجی خوبه
- مرسی ،چه عجب یاد من کردی؟
ساناز : ما که همیشه به فکرت هستیم
شرمنده نتونستم همراه مامان و بابا بیام موقع خاکسپاری - اشکالی نداره ولی من اینقدر حال روحیم بد بود متوجه نشدم خاله صودابه اومده ،از طرف من عذر خواهی هکن از خاله
ساناز: عزیززززم ،حق داری واقعن فوت خاله همه ما رو شوکه کرده بود
خوب شنیدم دانشگاه قبول شدی ! اونم رشته برق - اره گلم
ساناز : بهت تبریک میگم ،ای کاش میتونستی میومدی اینجا درست و ادامه میدادی ؟
- میدونم ولی بابا رضا هیچ وقت اجازه نمیده
ساناز : چرا اجازه نده ،حاج رضا هم تا چند وقت دیگه ازدواج میکنه ،دیگه چه کار به تو داره - نمیدونم باید باهاش صحبت کنم
ساناز: اره باهاش صحبت کن ببین چی میگه ،عزیزم من باید برم سرکارم کاری نداری؟
- قربونت برم یه همه سلام برسون
خدا نگهدار
راست میگفت بابا که قراره دیر یا زود ازدواج کنه ،چرا نباید بزاره برم از اینجا یه دفعه صدای خنده چند تا دخترو پسر بلند شد برگشتم نگاه کردم دیدم یاسریه با چند تا دخترو پسر دورش خوشم نمیومد ازشون بلند شدم و از کافه رفتم بیرون کلاسم که تمام شد رفتم خونه ،تا برسم خونه دیگه غروب شده بود ،تن تن رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم اشپزخونه غذا درست کنم ،امشب حتمن با بابا صحبت میکنم ببینم چی میگه
ساعت ۱۰ شب بود که بابا اومد خونه - سلام بابا جون
بابارضا: سلام سارا جان بیداری هنوز؟
- منتظر بودم شما بیاین باهم شام بخوریم
بابا رضا: باشه الان میرم لباسمو عوض میکنم و میام شامو که خوردیم میزو جمع کردم و ظرفا رو شستم رفتم سمت پذیرایی دیدم بابا داره اخبار نگاه میکنه نشستم روی مبل،،صدای تپش قلبمپ میشنیدم یه نفس عمیق کشیدمو گفتم - بابا رضا( همون طور که چشمش به تلوزیون بود )
بابا رضا: جانم
- میشه منو بفرستین کانادا اونجا درسمو ادامه بدم
( بابا تلوزیون و خاموش کرد و برگشت سمت من): برای چی میخوای بری؟
- خوب مثل همه آدما میخوام برم اون ور زندگی کنم، درس بخون، پیشرفت کنم
بابا رضا: خوب همه این کارا رو میتونی همینجا هم انجام بدی - ولی من دوست ندارم اینجا باشم
بابا رضا: یعنی میخوای منو تنها بزاری؟
- بابا جون شما دیر یا زود ازدواج میکنین ،این منم که تنها میشم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ادامه دارد...
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
بچه ها منتشر کنید☺
#نگاه_خدا
#رمان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗نگاه خدا💗
قسمت13
بابا رضا: به یه شرط اجازه میدم که بری
- چه شرطی؟
بابا رضا : اینکه ازدواج کنی ،بعد هر جا که دوست داشتی میتونی بری بابا این حرف و گفت و بلند شد و رفت
الان اینو چیکارش کنم
تا صبح فکرم درگیر بود چیکار کنم بابا راضی بشه
که خوابم برد
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
عاطفه بود - هااا...
عاطی: سلامت کو،رفتی دانشگاه بی ادب شدی؟ - ول کن عاطی اصلا حوصله ندارم
عاطی: بیخود ،من به خاطر جناب عالی اومدماااا
پاشو بیا دنبالم بریم بیرون - عاطی بیخیال خواب دارم
عاطی: پس دیشب تا صبح کارت چی بود حاج خانم
- داشتم فکر میکردم
عاطی: عع میزاشتی ماهم میاومدیم کمک باهم فکر میکردیم ( خوابم پرید): عع راست میگی ،الان میام دنبالت
عاطی: خدا شفا بده
تن تن لباسمو پوشیدمو رفتم دنبال عاطفه
- سلام دوست عزیززززم ...
عاطی: چیه مهربون شدی
- عع یه بارم میخوایم مثل دخترای مودب حرف بزنیم نمیزاریااا
عاطی: آخه بهت نمیاد ...
- کجا بریم حالا؟
عاطی: اول گلزار - هیچی باز شروع شد ،عاطفه جان از جون اون شهیده بیچاره چی میخوای،بابا شوهر پیدا نمیشه...
عاطی: واه واه ،تو از کجا میدونی من شوهر میخوام حالا...
- بابا من نشناسمت که به درد لای جرز دیوار میخورم خواهررررر،،،،سارا جان از قدیم میگن گشتم نبود نگرد نیست...
عاطفه : دیونه ،پس بریم دو تا دبه ترشی بخریم یکی واسه من یکی واسه تو
- واقعن ندید بدید شوهریماااا
رسیدیم بهشت زهرا ،عاطفه رفت سمت گلزار منم رفتم سمت قبر مادرم
نشستم کناره سنگ قبر : میبینی مامان ، میخوام زندگی هم کنم نمیزارن ،مامان جون نمیشه بری تو خواب عشقت ازش بخوای که منصرف بشه از ازدواج من...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ادامه دارد...
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗نگاه خدا💗
قسمت14
حرفام که تمام شد رفتم سمت گلزار ،
دیدم عاطفه مثل همیشه سرش رو ،روی سنگ قبر شهیدش گذاشته داره گریه میکنه رفتم کنار...
- سلام برادر،ببخشید این دوستمون دنبال یه شوهر میگرده هم جنس شما،منظورم یکی که بوی شهادت بده
عاطی: عع سارا بس کن زشته
- چی چی زشته همیشه میای اینجا گریه میکنی، لااقل حرف دلتو بلند بهش بگو دیگه ،شاید راهی پیدا شد از دستت راحت شدیم
عاطی: دیوونه،لازم نکرده ،بریم...
- من خواستم کمکت کرده باشم تا زودتر به آرزوت برسی ،وگرنه که بریم تو راه دبه ترشی و بخریم
عاطی: بی مزه
(سوار ماشین شدیم رفتیم پاتوق همیشگی )
- عاطی کمک میخوام
عاطی: باز چه گندی زدی
- یه جور میگی که هیچی در حال خرابکاری ام که
عاطی: نه اینکه نیستی ....
حالا بگو چی شده !
- میخوام از ایران برم ،بابا نمیزاره
عاطی: اول اینکه غلط کردی میخوای بری ،دومم دست حاجی درد نکنه که نمیزاره
- عع مسخره بازی در نیار ،میخوام برم کانادا درسمو ادامه بدم ،تازه مادر جون و خاله زهرت ا واسه بابا رضا میخوان زن بگیرن
عاطی: وااایی شوخی نکن
- نه بیکارم دارم اراجیف میافم
- بابا میگه شوهر کنم برم الان من چیکار کنم
عاطی: این دیگع بحران بزرگیه که همه درگیرش هستیم ،بی شوهری
( کیف مو برداشتم پرت کردم سمتش) خیلی دیونه ای ،من چی میگم تو چی میگی
عاطی: سارا جان من پسر بودم میتونستم کمکت کنم ولی حیف که دخترم ،داداش مجردم ندارم بیاد بگیره تو رو پس بیخیال رفتن شو
- من میگم نمیخوام شوهر کنم تو داری دنبال شوهر میگردی برام
عاطی: من دیگه تا همین اندازه مخم کار میکرد بیشتر از این دیگه شرمنده - پاشو پاشو بریم ببینم چه گلی به سرم بگیرم
عاطی: وایستا هنوز شیر موزم تموم نشده - کوفتت بشه زود باش
عاطفه رو رسوندم خونه شون رفتم خونه اصلا حوصله هیچ چیزیو نداشتم رفتم تو اتاقم
واسه شامم بیرون نیومدم
تو فکر این بودم چیکار کنم ،به ذهنم رسید واسه ساناز زنگ بزنم - الو ساناز !
سهیل : سلام سارا خوبی؟
( چه بی ادب خانمش و یادت رفت؟ )
- سلام آقا سهیل خوبی؟ خاله خوبه؟
سهیل : مرسی تو خوبی ؟ شرمنده ساناز خوابیده من گوشیشو برداشتم - خیلی ممنوم ،اشکالی نداره فردا تماس میگیرم ،به خانواده سلام برسونین
سهیل: اوکی،شما هم سلام برسونین
اه که چقدر از این پسره بدم میاد
اینقدر خسته بودم که خوابم برد ؛
صبح ساعت ۸ کلاس داشتم
با صدای زنگ گوشیم بلند شدم
اماده شدم رفتم از پله ها پایین دیدم میز صبحانه آماده اس ،صبحانه رو خوردم....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ادامه دارد....
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
فشار زیادی روی آ #رئیسی است در این لحظات!
فشاری که بعضا منطقی و کارشناسی هم هست، لکن قطعا انتخاب ایشان قاطعانه و با نظر نهایی خود ایشان با عنایت به مقتضیات فعلی کشور، منویات رهبر معظم انقلاب #امام_خامنه_ای و انتظارات به حق مردم خواهد بود.
صبور باشیم و دعاگو...!
"عبدالرضا یعقوبی"
#رئیسی
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[💔]
امامحسینعلیهالسلامبرخاستسواربرمرکبشد
وباهمراهانحرکتکرد؛
تادرروزدوممحرمبهکربلارسیدند..
حسینعلیهالسلامپرسید:
《ناماینزمینچیست؟》
گفتهشد:کربلا
فرمود:
اللّهمانّیاعوذبکمنالکربوالبلاء..
[مقتل شب دوم🖤]
#محرم
#امام_حسین
#رئیسی
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
آخ،آخ ...
حاجی نیستی...
می دونم امشب مهمون امام حسینی بین الحرمینی...
تو یه کاری کن برامون....
بگو به ارباب ...
بگو به خدا دیگه طاقتمون تموم شده
من دلم دوباره گریه تو روضه هاتو می خواد...
حاجی به والله قسم دیگه روی خوش ندیدیم بعد رفتنت ....
#محرم
#امام_حسین
#دلی
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
#...🖤!
آغوشتمترےچندارباب؟
بےپناهودلشکستہوآواره
زیادداریم(:
#حسینمن♥️
#محرم
#امام_حسین
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
#شما_گفتین
سلام علیکم
برخی از پست ها کپی آزاد هستن
پستایی که لوگو و یا آیدی انتصار دارن، حذف نشه لطفا
و برخی از پست ها #دلی هستند مختص کانال...
بقیه با دعای خیر برای ادمینامون ... کپی آزاد هست
دعای سلامتی امام زمان یادتون نره 🌻
#دلدل
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
آقا ولی به جان مادرت:)
تو خونه عذاداری سخته!
آقای من حرم لازم بودیم که نشد این بارم💔🙂
هیئت لازم شدیم بازم نه!؟
آقا ینی انقد اذیتت کردیم از خودت دورمون میکنی:))
آقا به ولله غلام سیاه ها دل دارن🖐🏼💔
حسین من،عذارای تو خونه برا قلبامون خوب نیست اخه!:)
چجوری دووم بیاریم!!
کمکمون میکنی میدونم...
اینجوری نمیمونه!🖐🏼💔
دلم بوی گلاب توی روضه هاتو میخواد دلم بوی اسپند پشت دسته های هیئتت رو میخواد:))
آقا خب نگاه کن به دلم اقاا فقط ی نیم نگاه
میدونم خیلی بدم خیلی بدی کردم در حقت
میدونم نوکر خوبی نبودم
ولی اقاااا غلط کردم:)💔🖐🏼
تو دلم میمونه تا همیشه اگه محرم امسال رو ازم بگیرن
خودتت مدد کن آقای من:)🖤🕊
#دلی
#محرم
@khodam_Zahra
• انتصار •
آقا ولی به جان مادرت:) تو خونه عذاداری سخته! آقای من حرم لازم بودیم که نشد این بارم💔🙂 هیئت لازم شدیم
از غمت بار ها جان داده ام
شاهدم بود تسبیح و چادرم(:💔
#محرم
#امام_حسین
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
به من بگو
اگه یکی تو دنیا بود که خیلی میخواستت و فوق العاده مهربون و پولدار و زیبا بود و این توانایی رو داشت که خیلی از مشکلاتت و حل کنه، بازم واسه مشکلات زندگیت همین قدر غصه میخوردی؟؟
آره مشکل از ماست
ما خدا رو اندازه یک معشوق زمینی هم حساب نکردیم که با یادش خوش باشیم و خیالمون از بودنش راحت باشه و بودنش بهمون آرامش بده 😔
ما خیلی وقته فراموشش کردیم
اما خدا هیچ وقت ما رو فراموش نمیکنه، این و از خورشیدی که هر روز، طلوع میکنه، خوب میشه فهمید.
تنها راه آرامش تو دنیا اینه که بفهمیم
هیچ معشوقی جز خدا تو دنیا نداریم.
🦋 قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ
🌺🌿 ﺑﮕﻮ : ﺍﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ، ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻧﻴﺴﺖ ، ﻓﻘﻂ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﺮﺩم ﻭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭﺳﺖ .(٣٠)
سوره رعد
@khodam_Zahra
••••
تحویل سال بھ وقت محرم توست
حَوِّل قُلوبَنٰا بِھ بُڪاءً عَلیَ الحُسِین
#حیات_ما_ماه_محرم_است 🥀🌙
#محرم
#امام_حسین
ʝøɨռ↷
https://eitaa.com/khodam_Zahra
#شما_گفتین
سلام🙂🖐🏿
زنده باشین☺️ان شاءالله حاجت روا باشید🌿
هستن انسان های بزرگ که شاید ما خیلی هاشون رو نمیشناسیم😢
ما در مقابل بزرگان واقعا هیچیم من خودم شخصا جای کار دارم 🚶🏻♀
ان شاءالله که مفید باشیم🌿
امیدوارم همه عاقبتشون بخیر بشه🙂✋🏿
چه شعار زیبایی✊🏿
#عمار
https://eitaa.com/khodam_Zahra
حاج ابراهیم هادی میگن که :
اگه با حسین؏ رفیق بشی ..
خود ب خود آدم میشی💔🖐🏿
#لارفیقمنلارفیقله•••
https://eitaa.com/khodam_Zahra
کسی چه میدانید!؟
شاید یاسین قلب قرآن:)
همان یاحسین باشد...
اما!
بیسر!☝🏻💔🙃
#امام_حسین
@khodam_Zahra