مناظره جالب آلوسی و مظفر!
در بغداد مجلس مناظرهای بین علمای فرقههای اسلامی تشکیل دادند، از علمای عامه آلوسی، عالم بزرگ سنیها، و از علمای شیعه مرحوم مظفر در مجلسی حضور داشتند.
آلوسی به نمایندگی از عامه رو کرد به شیخ مظفر و گفت: «شیخنا، مسألةٌ» اجازه میدهید سؤال کنم؟
مرحوم مظفر فرمود: سؤال کن.
آلوسی پرسید: «ما تقولون في أمر النبي أبابکر بالصلاة بالقوم؟» درباره دستور پیامبر اکرم به ابوبکر که به جای خود برای مردم نماز جماعت بخواند چیست؟
اگر مرحوم مظفر در جواب میگفت سند این سخن ضعیف است یا دلالت بر خلافت ندارد، از هر جهت آلوسی او را میپیچاند و بالاخره جواب روشن نمیشد و به نظر میرسید که حق با آنها است؛ ولی مرحوم مظفر بدون تأمل فرمود:
«إن الرجل لیهجر» قطعاً این مرد هذیان میگوید!
واقعاً این جواب درجا معجزه است؛ آلوسی نتوانست نفس بکشد و حرفی بزند، لذا خاموش شد و با همین سؤال و جواب، ختم جلسه اعلام شد!
در محضر آیتالله بهجت، ج۳، ص ۱۴۱
@khoorshidmarefat
يک شب بزرگى از بزرگان بروجرد آقاى بروجردى را دعوت كرد، آن شب جمعيت زيادى در آن خانه نشسته بودند. بعد از صرف شام، يک مرتبه عدّه اى كه به آنها گروه گودار مىگفتند صدايشان در كوچه پيچيد.
دستهاى بودند كه در كوچه و خيابان راه مىافتادند، مىخواندند و مىرقصيدند و در عروسىها هم معمولا آنها برنامه اجرا مىكردند.
جلوى هر خانهاى مىخواندند و مىرقصيدند و از اهل آن خانه پول مىگرفتند.
تا صداى آنها را شنيدند فوراً يک نفر از اهالى آن خانه رفت و به آنها گفت: ساكت باشيد! امشب آیةالله بروجردى مهمان اين خانه است.
به محض اينكه شنيدند آقاى بروجردى آنجا است بدتر كردند، شعر را با صداى بلندتر مىخواندند.
آقا با شنيدن سر و صدا گفت: چه خبر شده است؟ گفتند: اينها گروهى هستند كه در كوچهها مىرقصند واز اهالى هر خانه پول مىگيرند.
آقاى بروجردى مقدارى پول از جيبشان درآورد و به صاحبخانه گفت: اين پول را بگيريد و سريع به آنها بدهيد.
صاحب خانه هم پول را از آقا گرفت و به آنها داد. وقتى پول را گرفتند خيلى خوشحال شدند، گفتند: اين خلاف انتظار ما بود. پول را گرفتند و رفتند.
یکى از علماى بروجرد كه در آن مجلس نشسته بود با ديدن اين رفتار آقا گفت: حضرت آیةالله! شما با چه مجوّز شرعى اين پول را به آنها داديد؟ آنها خوانندگى مىكردند و مىرقصيدند آن وقت شما به آنها پول داديد؟
تا اين حرف را زد يک مرتبه آقاى بروجردى فرمود: من به دستور جدّم عمل كردم!
امام حسن مجتبى ع فرمودند:
«إنَّ خَيْرَ الْمَالِ مَا وَقَى الْعِرْض»
بهترين مال، مالى است كه آبروى صاحبش را حفظ كند.
من با دادن اين پول، آبرو را حفظ كردم. نمىتوانستم صبر كنم كه آنها همينطور به كارشان ادامه بدهند.
آیت علم و عمل-ص ۱۴۹
@khoorshidmarefat
ازدواج علم و پول!
خودم دیدم بازار بردهفروشی در آفریقا نیست بلکه در کمبریج است!
در دانشگاه هاروارد است!
در دانشگاه سوربون است!
آن هم نه عمله و کنیز بلکه بزرگترین نبوغهای بشری...
سرمایهدارها میآیند جلوی کلاس شاگرد اولها، شاگرد دومها و شاگرد سومها را میگیرند و حراج میکنند؛ این میگوید من ده هزارتومان میدهم آن میگوید ما ۱۵هزار تومان میدهیم یک اتومبیل هم میدهیم یکی دیگر میگوید راننده هم میدهیم یکی دیگر میگوید یک سکرتر هم میدهیم و بالاخره آن کسی که پول بیشتری میدهد به مزایده این آقای نابغه را بر میدارد به کارخانهاش میبرد و میگوید همین جا بایست و هر چه به تو گفتم بساز او میگوید چشم.
پس فرق بردهی جدید و بردهی قدیم این است که بردهی قدیم اربابش را انتخاب نمیکرد ولی برده جدید خودش اربابش را انتخاب میکند ...
اگر علم به فروش سرمایهداری نرود فقط به درد سخنرانی میخورد،
این قرن قرن ازدواج علم و پول است!
این دو همیشه در تاریخ ضد هم بودند حالا ازدواج کردهاند و فرزند نامشروع آنها ماشین است مسلما وقتی علم با پول ازدواج کرد معلوم میشود کدام آقاست کدام عیال.
علی شریعتی
نیازهای انسان امروز ص۹
@khoorshidmarefat
نعمتِ فراموشی!
اگر میشد توان فراموش کردن را از انسان گرفت، او دیگر هیچ ستمی را تحمل نمیکرد.
هیچ کس به اندازه کسی که فراموشی را نپذیرد، تنها نیست.
آنکه به زمانهای متفاوتی تعلق دارد، معاصر هیچ کس نیست…!
مانس اشپربر
(قطره اشکی در اقیانوس)
@khoorshidmarefat
(حکایت)
زاهدی مهمان پادشاه شد وقتی که غذا آوردند کمتر از معمول و عادتش خورد و هنگامیکه مشغول نماز شد بیش از اندازه هر روز نمازش را طول داد تا شاه به او گمان بهتر پیدا کند.
وقتی به خانه برگشت گرسنه بود و سفره غذا خواست تا غذا بخورد.
پسر هوشمندی داشت از روی تیز هوشی به ریا کاری پدر پی برد و به او رو کرد و گفت مگر نزد شاه غذا نخوردی؟
زاهد گفت در حضور شاه چیزی نخوردم که روزی به کار آید باعث ترقی نزد پادشاه شود
پسر گفت بنابراین نمازت را هم قضا کن که نماز هم نخوانده ای!
گلستان سعدی، باب.دوم(اخلاق درویشان)، حکایت ۶
@khoorshidmarefat
چای عجمی!
وقتی در جنگ اول جهانی گروهی از رجال ایرانی برای مذاکره به عثمانی رفتند در مجلسی ، صدر اعظم عثمانی گفته بود : چای عجمی بیاورید !
مرحوم مدرس بلافاصله عکس العمل نشان داده و گفته بود ، چای عجمی نه ! بلکه چای ایرانی ۰
بعدا هم لب به آن چای نزده و میگوید: لفظ "عجم " نوعی تحقیر ما ایرانیان است ؛ و با این موضع عزت طلبانه ، طرف عثمانی را وادار به عذر خواهی می کند.
(به نقل ازدکتر موسی نجفی)
@khoorshidmarefat
مباحثه با طوطی!
روزی میرزای شیرازی سخن از تفاوت بین مرد و زن می فرمود که مرد حق ازدواج با چهار زن دارد ولی زن جایز نیست که بیش از یک شوهر داشته باشد.
یکی از حضار که از اهالی تبت بود با تعجب از میرزا پرسید: چطور این مطلب ممکن است در حالی که ما نه نفر مرد هستیم که یک زن مشترک داریم و به نوبت به سراغ او می رویم.
میرزا بعد از شنیدن این سخن به شدت به نیاز مردم منطقه تبت و هند به مبلغ دینی پی می برد و دستور می دهد که هر کس از ان مناطق برای تحصیل علم به نجف کوچ کند خرج و مسکن او را متقبل می شود.
لذا از ان پس افراد زیادی از ان منطقه برای تحصیل علوم حوزوی به نجف امده و پس از مدتی مرحوم میرزا انها را به منطقه شان برای تبلیغ بر می گرداند.
یکی از این اشخاص طلبه هندی بود که ذهن کندی داشت و از هند به همراه خود طوطی ویژه ای اورده بود.
او درس میرزا را به خوبی فرا نمی گرفت و لذا تصمیم گرفت طوطی خود را به جلسه درس بیاورد تا درس را برای او بعد از پایان جلسه تکرار نماید.
بعد از جلسه ان طوطی به طور کامل درس میرزا را تکرار می نمود و در انتها حتی صدای همهمه حضار که از میرزا سوال می کردند را به صورت صداهای مبهم تکرار می نمود.
سرانجام این طلبه هندی نیز پس از کسب معارف به وطن بازگشت
@khoorshidmarefat
🔸 خاطره ای از قطب دروغ گوي فرقه گنابادي:
🔹 استاد حاج شیخ حسین انصاریان:
🔸 پیش از انقلاب زلزله شدیدی گناباد را به لرزه درآورد و چندین هزار نفر را کشت.
🔹 در این زمان پسر عمه ام در آنجا ماموریت بانکی داشت. برای خبرگیری از او و نیز کمک رسانی به مردم منطقه روانه آن دیار شدیم.
🔸 روز دوم هنگام غروب به بیدخت گناباد رسیدیم. آنجا مرکز سلسله گنابادی هاست و مقبره سلطانعلی گنابادی صاحب تفسیر معروف بیان السعادة در آنجاست.
🔹 برای دیدار از آن مقبره رفتیم . قطب آن زمان آقای سلطان حسین تابنده همراه عده ای برای نماز جماعت آمده بودند. ما را که با لباس روحانیت دیدند اکرام و احترام بسیار کردند.
🔸 با اصرار آنها شب آنجا ماندیم و به یکی از اتاق های صحن رفتیم و دور هم نشستیم.
🔹 در ضمن صحبت رفیق ما از جناب قطب پرسید شما هنگام زلزله کجا بودید؟
🔸 گفت: من در اتاق بودم و دست بر روی زمین گذاشته بودم و دعا می خواندم که زلزله آرام بگیرد.
🔹 او داشت این حرف را می زد که زمین لرزید. منظره بسیار دیدنی پیش آمد. اولین کسی که سراسیمه به وسط حیاط خیز برداشت همان جناب قطب بود.
🔸 آن شب تا صبح از خنده خوابمان نمی برد.
خاطرات حاج شیخ حسین انصاریان ص 63
@khoorshidmarefat
علم دین یا فهم دین!؟
رفتم خونه پدر سه تا شهید، یه خرده احوالپرسی کردم. گفتم کجا وضو بگیرم؟ گفتش که دو سه تا پله باید بری پایین. رفتم وضو گرفتم. دیدم پیرمرد حوله آورده.
گفت: حوله آوردم دست و صورتت رو خشک کنی.
گفتم: حدیث داریم اگر وضو گرفتید و [جای وضو رو] خشک نکنید، ثوابش سی برابره!
پدر سه تا شهید جواب داد: حدیث نداریم که اگر یه پیرمرد با درد پا برات حوله آورد خیطش نکن؟!
گفتم من علم دین دارم، فهم دین ندارم!
حجت الاسلام قرائتی
@khoorshidmarefat
هروقت صحبت زن و فرزند وازدواج به میان می آمد بیرون میرفت.
چندبار درزمانها و مکانهای مختلف این اتفاق افتاد وهربار از جمع خارج میشد...
نمیدانستم چرا،خودشم جواب روشنی نمیداد؛
وقتی در عملیات کربلای ۴ شهید شد فهمیدیم که به تازگی صاحب یک فرزند دختر شده،نمیخواست یاد نورسیده اثری بر کارش در جبهه بگذارد...
شهید مراد شمس الدینی
میهمان بهشت ص۴٧
@khoorshidmarefat
من برای گذشته هیچ کاری نمیتوانم بکنم.
اگر شما تمامِ علم و علمای جهان را هم جمع کنید حتی نمی توانید لباسی را که دیشب در مهمانی پوشیده بودید را عوض کنید و یک لباس دیگر بپوشید،تمام شد و رفت.
وقتی هیچ کس نمیتواند هیچ کاری برای گذشته بکند چرا آدم باید در گذشته بماند؟
از گذشته باید آموخت
نباید به آن آویخت.
گذشته برای آموزش است
نه برای سرزنش.
دکتر هلاکویی
@khoorshidmarefat
دیوانه ای ازحاج شیخ طه پول خواسته بود، حاج شیخ فرموده بود تو دیوانه ای نمیشود که به تو پول داد.
او گفته بود تو عجب فقیهی هستی؟
ازدیوانه نمیشود پول گرفت نه اینکه نمیشود پول به او داد.
حاج شیخ خندید فرمود راست میگویی آنگاه دست در جیب کرده بود که پولی به وی دهد او به راه افتاده و گفته بود:
از دیوانه نمیشود پول گرفت!
الکلام یجر الکلام ج٢ ص٢٩۶
@khoorshidmarefat
ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ، ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻨﺪ؟
ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ و با همسرم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ؟
ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﯽ. ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ،
یعنی ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺑروﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ، ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ...
ﺍﻟﻬﯽ قمشهای
@khoorshidmarefat
مربع عمر!
رسول اکرمص شکل مربعی کشید آنگاه نقطه ای در وسط آن نهاد بعد خطوط زیاد از آن نقطه بیرون کرد و سپس خط درازی از آن نقطه کشید که از ضلع مربع بیرون شد بعدفرمود:
این نقطه مثل انسان است وآن چهار خط مربع عمر اوست که محدود است وآن خطوط بلاهایی است که براو متوجه میشود که یکی اگر رها گردد دیگری می گیرد آن خط دراز هم آمال و آرزوی وی است که از عمر خود خیلی دراز تر!!
الکلام یجر الکلام ج٢
@khoorshidmarefat
از گورستان برگشته بود.
استاد عارفان مرحوم آیت الله قاضی،
شاگردان گرداگردش را گرفته بودند که آقا چه دیدید؟
آخر دیدن او با دیدن دیگران تفاوت داشت؟! فرمود: هر چه درون قبرها را نگاه کردم مار و عقربی ندیدم؛ به قبرها گفتم:
این آخوندها چه میگویند که قبرها پر از مار و عقرب است؟ آیا اینها درست است؟
قبرها گفتند: ما از خودمان مار و عقرب نداریم، هر کس می آید با خود یا روح و ریحان می آورد و یا مار و عقرب!
شهد شهود، دفتر اول
@khoorshidmarefat
حمایت از تولید ملی!!
امروز بر ملت ایرانیه و حوزه اسلامیه لازم و متحتم است که در رفع احتیاج از خارجه به قدر مقدور و اندازه میسور به کوشیم
؛ یعنی لوازم زندگانی را از لباس و فرش و مبل و اسباب وآلات و جنس خرازی از چاقو و مقراض و غیره، تا آخرین درجهٔ امکان از امتعهٔ داخله خود استعمال نماییم و تا در مملکت خود اگرچه به اضعاف قیمت و خشن باشد ، دربند ظرافت نباشیم و از خارجه نخریم و این اقتصاد ملکی و ملی را کاربندیم و سرمایه و نقود را به خارجه نسپاریم.
علاوه بر حفظ ثروت ، چقدر دنائت است که چند کرور نفس با این هیئت جامعهٔ عظیمه و استقلال قدیمه در لوازم زندگی تماماً محتاج به خارج باشیم و فریب دیگران را بخوریم ، آیا حقیقتا ملت مستقله نامیده میشود! و ملتی که در الزام امور معاش محتاج باشد و آن همه نفوس نتوانند رفع حاجت از یکدیگر نمایند. پس طبقهٔ علما و تجار و صدریه و غیر هم که حاضر شده ایم اینکه عهد می بندیم و قسم می خوریم و قرآن مهر می نماییم که به قدری که اسباب و لوازم در مملکت خودمان یافت می شود، چه برای
خودمان و خواه به جهت بستگان و متعلقان و کسان از خارجه استعمال نکنیم.
آیت الله حاج آقا نورالله اصفهانی (زعیم اساسی ترین قیام علیه رضا شاه) مستشهد ۴ دی ماه ۱۳۰۶
https://goo.gl/tYSEo9
@khoorshidmarefat
هرم بن حيان گفت : به نزد اويس قرني رفتم . پس ، مرا گفت : براي چه اينجا آمدي ؟
گفتم : آمده ام تا با تو انس گيرم .
اويس گفت : كسي را نمي شناسم كه خدايش را بشناسد و به ديگري انس گيرد.
کشکول شیخ بهایی،دفتر اول
@khoorshidmarefat
ما پروردگارمان را نشناخته ایم!
حضرت موسی(ع) در راه طور سینا بود.
در بین راه کسی شروع کرد پیش او التماس کردن و گفت من گناه بدی کرده ام؛ از خدا بخواه که از من بگذرد. سپس گناهی که مرتکب شده بود را به حضرت موسی گفت.
حضرت موسی به خداوند گفت این بنده از تو پوزش میطلبد؛ او را مشمول رحمت و مغفرتت قرار بده!
خطاب رسید که من او را بخشیدم؛ ولی به او بگو که من از تو یک گلایه دارم!
چرا این مطلب را به تو گفت که تو مطلع شوی و هر وقت تو را ببیند، از تو خجالت بکشد!؟ من نمیخواهم بنده من از کسی خجالت بکشد.
در وسائل الشیعه ابان بن تغلب از امام صادق (ع) نقل میکند:
«سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ مَا مِنْ عَبْدٍ أَذْنَبَ ذَنْباً فَنَدِمَ عَلَيْهِ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ قَبْلَ أَنْ يَسْتَغْفِرَ»
هیچ بندهای نیست که گناهی کرده باشد و بعد پشیمان شده باشد، مگر اینکه خدا او را قبل از آنکه بگوید «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْه»، میآمرزد.
ما پروردگارمان را نشناخته ایم!
سخنرانی مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی
شب قدر رمضان ۱۳۹۰
@khoorshidmarefat
آیتالله مصباح یزدی :
[علامه امینی ره]هیچ گاه در کتاب گران سنگ خود[الغدیر]نسبت به شخصیت های مورد احترام اهل تسنن بی احترامی نکرده است و بلکه همه جا به دنبال نام آنها«رضی الله عنه»آورده است.
رساترین دادخواهی و روشنگری،ج۱،ص۷۵
@khoorshidmarefat
حفظ آبرو در شب زفاف...
سید احمد خوانساری ره:
روزی درخواست کردم که مقام من و همنشینم در بهشت را به من نشان دهید.
در خواب باغ سرسبزی دیدم... گفتند این شاگرد قهوه چی همنشین توست!
از خواب بلند شدم تعجب کردم...
بررسی کردم او چه میکند که به چنین مقامی رسیده؛
دیدم کارهای معمولی کرده و هیچ امتیازی ندارد!!
پرسیدم چکار کردی که به چنین مقامی رسیدی؟
ابتدا انکار کرد و گفت هیچ کار خاصی نمیکنم
پس از اصرار زیاد گفت یک کار هست، شب زفاف همسرم را باکره ندیدم ولی نگذاشتم دیگران بفهمند و آبرویش برود...
(به نقل از آیت الله خرازی)
@khoorshidmarefat
فيثاغورث:
اگر می خواهی كه آسوده زندگی كنی راضی باش كه تو را به نادانی متهم دارند،به جاي آن كه به خردمندی بستايند.
کشکول شیخ بهایی،دفتر اول
@khoorshidmarefat
از سخنان سقراط:
همه محبت خويش را يكباره بر دوستت ظاهر مساز!
زيرا اگر دگرگونی در آن بيند، به تو دشمنی كند.
کشکول شیخ بهایی،دفتر اول
@khoorshidmarefat
حاج اسماعیل دولابی:
رفاقت با عزرائیل!...
مرگ را که بپذیری همه غم وغصه ها می رود و بی اثر میشود.
وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی غصه هایت کم میشود.
آمادگی موت خوب است نه زود مردن!بعد از این آمادگی عمر دنیا بسیار پر ارزش خواهد بود.
ذکر موت دنیا را در نظر کوچک میکند وآخرت را بزرگ.
حضرت امیر ع فرمود:"یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم"
آمادگی باید باشد نه عجله!
@khoorshidmarefat
رفیقِ همه!!...
در احوال میرزا[ی شیرازی]نقل کرده اند:
ایشان خیلی آداب را رعایت میکردند ودرهنگام مواجهه با افراد بسیار گرم وصمیمی برخورد میکردند واز احوال شخص وپدر ومادر ونزدیکان وی جویا میشدند وبه گونه ای برخورد میکردند که آن شخص خیال میکرد میرزا تنها با او اینگونه است!
جرعه ای ازدریا ج۱ص۵۰٩
@khoorshidmarefat
معلم روانشناس
معلّمی وارد کلاس شد، تصمیم داشت از علم روانشناسی که آموخته بود استفاده کند.
پس رو به کودکان خردسال کرده گفت:
"هر کس که تصوّر میکند احمق است، برخیزد بایستد."
کسی تکان نخورد و جوابی نداد.
بعد از لحظاتی، کودکی برخاست. معلّم با حیرت از او پرسید، "تو واقعاً تصوّر میکنی احمقی؟"
کودک معصومانه گفت:
"خیر آقا؛ ولی دوست نداشتم شما تنها کسی باشید که ایستاده است!
@khoorshidmarefat
میرزای شیرازی(ره):
به بعضیها پول میدهم دستم را بگیرند و به بعضیها پول میدهم پایم را نگیرند!
جرعهای از دریا ج۱ص۵۱۰
@khoorshidmarefat