May 11
🔸 «ابوالعلاء معری» شبههای در مورد «دیه دست و قطع دست سارق» مطرح نموده و چنین سروده بود:
یدٌ بخمسِ مئينَ عَسجداً وُدِيَتْ
ما بالُها قُطِعَتْ فى رُبع دينار
يعنى دستى كه ديهاش 500 دینار است، چطور میشود به خاطر سرقتِ ربع دینار قطع گردد؟!
سید مرتضی در جواب او این بیت را سرود:
عِزُّ الْاَمانةِ اَغلاها، و اَرخَصَها
ذُلُّ الْخيانةِ فَافْهَمْ حكمةَ الْبارى
بزرگیِ امانت، ارزش دست را زیاد کرد و ذلتِ خيانت، آن را ارزان و بىارزش نمود، پس بفهم حکمت خداوند را.
🔹 جملهای در مورد سید رضی و سید مرتضی از یکی از اساتید شنیدم که ذکر آن خالی از لطف نیست: «لولا الرضی لکان المرتضی أشعر الشعراء و لولا المرتضی لکان الرضی أفقه الفقهاء»
#رحلت_پیامبر_اکرم_صلی_الله_علیه_و_آله_و_سلم
#شهادت_امام_حسن_علیه_السلام
#بیست_و_هشتم_صفر
#شهادت_امام_رضا_علیه_السلام
#آخر_صفر
🏴🏴🏴رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و شهادت امام رضا علیه السلام را تسلیت عرض می کنم🏴🏴🏴
@khoorshidmarefat
9.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌺🌺چهل نمونه ی اخلاقی حضرت پیامبر اکرم(صلی الله عليه و آله و سلم) که موجبات جذب مردم جاهل به حضرت محمد(صلی الله عليه و آله و سلم) و در نهایت اسلام میگردید🌺🌺🌺
🌺🌺#میلاد_پیامبر_اکرم صلی الله علیه وآله و سلم و #امام_جعفر_صادق علیه السلام را به محضر مقدس #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و همه ی شیعیان تبریک عرض می کنیم.🌺🌺
#ولادت_حضرت_محمد_صلی_الله_عليه_و_آله_و_سلم
#ولادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#هفدهم_ربیع_الاول
#امنیت_اتفاقی_نیست
#سردار_امنیت
#حاج_قاسم
#انفجار_پاکستان_و_ترکیه
@khoorshidmarefat
دانلود برنامه اندرویدی جامع الاحادیث:
https://cafebazaar.ir/app/org.crcis.noorhadith
إعلام الوری بأعلام الهدی ج ۲، ص ۲۶
امام کاظم (علیه السلام)
روى الشريف أبو محمد اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى اَلْعَلَوِيُّ، عَنْ جَدِّهِ بِإِسْنَادِهِ قَالَ: إِنَّ رَجُلاً مِنْ وُلْدِ عُمَرَ بْنِ اَلْخَطَّابِ كَانَ بِالْمَدِينَةِ يُؤْذِي أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ و يَشْتِمُ عَلِيّاً عليه السلام، فَقَالَ لَهُ بَعْضُ حَاشِيَتِهِ: دَعْنَا نَقْتُلْ هَذَا اَلرَّجُلَ، فَنَهَاهُمْ عَنْ ذَلِكَ أَشَدَّ اَلنَّهْيِ، و سَأَلَ عَنِ اَلْعُمَرِيِّ فَقِيلَ: إنّه يزرع بِنَاحِيَةٍ مِنْ نَوَاحِي اَلْمَدِينَةِ. فَرَكِبَ إِلَيْهِ، فَوَجَدَهُ فِي مزرعة [له] فَدَخَلَ اَلْمَزْرَعَةَ بِحِمَارِهِ، فَصَاحَ بِهِ اَلْعُمَرِيُّ: لاَ تُوطِئْ زَرْعَنَا، فَتَوَطَّأَهُ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِالْحِمَارِ حَتَّى وَصَلَ إِلَيْهِ فَنَزَلَ و جَلَسَ عِنْدَهُ و بَاسَطَهُ و ضَاحَكَهُ، و قَالَ لَهُ: «كَمْ غَرِمْتَ فِي زَرْعِكَ هذا؟». فقال: مائة دينار. قَالَ: «و كَمْ تَرْجُو أَنْ تُصِيبَ؟» قَالَ: لَسْتُ أَعْلَمُ اَلْغَيْبَ. قَالَ: «إِنَّمَا قُلْتُ لَكَ: كَمْ تَرْجُو». فقال: «أرجوا أن يجيئني فيه مائتا دينار». قَالَ: فَأَخْرَجَ لَهُ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ صُرَّةً فِيهَا ثَلاَثُمِائَةِ دِينَارٍ، و قَالَ: «هَذَا زَرْعُكَ عَلَى حَالِهِ و اَللَّهُ يَرْزُقُكَ فِيهِ مَا تَرْجُو». فقام العمري فَقَبَّلَ رَأْسَهُ و سَأَلَهُ أَنْ يَصْفَحَ عَنْ فَارِطِهِ، فَتَبَسَّمَ أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ و انصرف، ثمّ راح إِلَى اَلْمَسْجِدِ فَوَجَدَ اَلْعُمَرِيَّ جَالِساً فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ قَالَ: اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رسالته. قَالَ: فَوَثَبَ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ فَقَالُوا لَهُ: مَا قِصَّتُكَ؟ فَقَدْ كُنْتَ تَقُولُ غَيْرَ هَذَا!! قَالَ: فَقَالَ لَهُمْ: قَدْ سَمِعْتُمْ مَا قُلْتُ اَلْآنَ، و جَعَلَ يَدْعُو لِأَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ، فَخَاصَمُوهُ و خَاصَمَهُمْ. فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى دَارِهِ قَالَ لِمَنْ سألوه قتل اَلْعُمَرِيِّ: «أَيُّمَا كَانَ خَيْراً مَا أَرَدْتُ أَوْ مَا أَرَدْتُمْ؟»
ارشاد المفید 2 : 233 ، المناقب لابن شهرآشوب 4 : 319 ، دلائل الامامة : 150 ، کشف الغمة 2 : 228 ، مقاتل الطالبیین : 499 ، تاریخ بغداد 13 : 28 ، سیر أعلام النبلاء 6 : 271
@khoorshidmarefat
May 11
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخ امام موسی صدر
آیا اسراییلیها همه زمینهای تحت تصرف خود را خریده بودند؟
@khoorshidmarefat
تاریخ دقیقی از ولادت و وفات {یا شهادت} حضرت معصومه (سلام الله علیها) وجود ندارد.
🔹 آیت الله شبیری زنجانی حفظه الله تعالی در جرعهای از دریا ج ۲ ص۵۱۶ و ۵۱۷ در مورد شخصی که این روزها را به این عنوان مطرح کرده، سخنی دارند که متن آن را ارسال کردیم ⬆️
🔹 لذا برخی از دوستداران اهلبیت (علیهمالسلام) از بابِ #بزرگداشت حضرت معصومه (سلام الله علیها) این روز را به عزاداری میپردازند.
@khoorshidmarefat
تواضع صاحب «مفاتيح»
مرحوم سلطانالواعظين شيرازي نقل ميکند:
در ايامي که «مفاتيحالجنان» تازه منتشر شده بود، روزي در سرداب سامراء آن را در دست داشتم و زيارت ميخواندم. ديديم شيخي با قباي کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است.
شيخ از من پرسيد: اين کتاب کيست؟
پاسخ دادم: از محدث قمّي آقاي حاج شيخ عباس است و شروع کردم به تعريف از کتاب. شيخ گفت: اينقدر هم تعريف ندارد، بيخود تعريف ميکني!
من با ناراحتي گفتم: آقا برخيز و از اينجا برو. کسي که کنار شيخ نشسته بود، دست به پهلويم زد و گفت: مؤدب باش، ايشان خود «محدث قمي» هستند.
من برخاستم و با ايشان روبوسي کردم و عذر خواستم و خم شدم تا دستشان را ببوسم، اما آن مرحوم اجازه نداد و خم شد و دست مرا بوسيد و فرمود: شما «سيّد» هستيد.
ستارگان حرم، ج 4، ص 176.
@khoorshidmarefat
سید جواد عاملی (فقیه و نویسنده کتاب مفتاح الکرامه) شبی در منزل مشغول صرف شام بود که درِ خانه اش به صدا درآمد.
وقتی فهمید که پیش خدمتِ استادش، سیدمهدی بحرالعلوم، پشت درب است با عجله به طرف او دوید و منتظر صحبت با او شد. پیش خدمت گفت: «حضرت استاد بر سر سفره شام نشسته اند، امّا دست به غذا نخواهند برد تا شما را ببینند. »
جای معطّلی نبود. سیدجواد بدون آنکه غذا را به آخر برساند، با شتاب تمام به طرف خانه بحرالعلوم حرکت کرد. تا چشم استاد به سیدجواد افتاد، با خشم و تَغَیُّظ بی سابقه ای گفت: «سیدجواد! از خدا نمی ترسی؟ از خدا شرم نداری؟ »
سیدجواد غرق حیرت گردید که چه شده و چه واقعه ای رخ داده که استادش او را این چنین مورد عتاب قرار داده است. هر چه فکر کرد، نتوانست علت ناراحتی را بفهمد. سرانجام از استاد سؤال کرد. استاد فرمود: «هفت شبانه روز است که فلان همسایه ات با آن عائله زیاد، گندم و برنج ندارند و در این مدت از مغازه محله شان خرما نسیه کرده و با آن به سر برده اند. امروز نیز که برای نسیه کردن خرما رفته، قبل از آنکه اظهار کند، مغاز ه دار گفته است که حساب شما زیاد شده است. او هم خجالت کشیده و دست خالی به خانه برگشته و امشب خودش و عائله اش بی شام مانده اند».
سیدجواد گفت: «به خدا قسم که من از این جریان خبر نداشتم و اگر میدانستم، حتماً به احوالش رسیدگی میکردم. »
استاد گفت: «همه داد و فریادهای من برای آن است که تو چرا از احوال همسایه ات بی خبر و غافلی؟ چرا باید آنها هفت شبانه روز به این وضع بگذرانند و تو متوجّه نباشی؟ اگر باخبر بودی و اقدام نمی کردی که اصلاً مسلمان نبودی! »
الکنی و الالقاب، محدث قمی، ج 2/ص 62
@khoorshidmarefat
یکی از نویسندگان تاریخ، ماجرایی را نقل می کند
می گوید دو تا زن آمدند پیش امیرالمؤمنین علیه السلام سر یک دعوایی، یک بچه ای را آورده بودند.
این زن می گفت: آقا این بچه برای من است، من او را زاییدم.
آن یکی می گفت: نه خیر، برای من است ، دروغ می گوید، این برداشته.
بالاخره هرکسی یک دلیل، استدلال، بينه، روشن نشد؛ روی مبادی قضای شرعی معلوم نشد که بالاخره بچه برای این است یا برای آن است. خب، قاضی باید برطبق بينه و دلیل شرعی حکم کند.
برطبق نقل، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: من حالا دعوا را فیصله می دهم، شما دعوا دارید سر این بچه، صلح هم نمی کنید، کنار هم که نمیآیید، بنده بچه را نصف می کنم برایتان، نصف بچه برای تو، نصف بچه برای تو؛ وقتی کنار نمی آیید راه همین است دیگر!
شمشیرش را کشید، تا امیرالمؤمنین علیه السلام شمشیر را کشید بیرون، یکی از این دو تا زن گفت که آقا من از حق خودم صرف نظر کردم، بچه را نکشید، برای او باشد، بچه زنده باشد، دست من نباشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بچه برای توست بردار و برو.
این مادر بود که حاضر نشد بچه اش نصف بشود، این مادر بود که گفت بچه بماند، ولو دستم من نماند، دست دیگری بماند.
بعد این نویسنده می گوید که ای علی! ای علی عزیز! ای علی مظلوم! مادر اسلام تو بودی. تو بودی که وقتی مدعیان مادری، مادرها و عزیزهای بی جهت، آمدند خلافت را و اسلام را و جامعه را به طرف خود بردند، تو از حق خودت صرف نظر کردی، گفتی برای شما، اسلام بماند، ولو رياستش دست من نماند؛ جامعه اسلامی بماند، ولو دیگران در آن حکومت کنند. تو بودی آن مادر دلسوز، و حاضر نشدی تجزیه بشود.
این جا امیرالمؤمنین علیه السلام صبر کرد.
صَبرتُ و في العين قذی و في الحلق شجا...
کتاب انسان ٢۵٠ساله ص ١٣١
مقام معظم رهبری مد ظله العالی
@khoorshidmarefat
حمایت ویژه!
شیخ محمّد طه نجف در جوانی از نظر معیشتی در مضیقه بود.
شیخ میگفت: روزی در حرم حضرت اباالفضل بودم که عدّهای از زوّار میخواستند پولی را که نذر حضرت کرده بودند، درون ضریح بیندازند.
من به آنها گفتم: من نیز از خادمان حضرت هستم و ایـن پولی که شما نذر کردهاید، شامل حال مـن نـیـز میشود. آنها انکار کردند و گفتند که ما باید پول را درون ضریح بیاندازیم.
بعد از مدّتی اصرار و انکار، قرار بـر این شد که پولها را در عمّامه مـن بپیچند و عمّامه را داخل ضریح کنند و بالا بیاورند و من مصرف كنم.
من چند دفعه پولها را به کف ضریح فرستادم و به آنها گفتم: قبول است؟ صدای پولها را شنیدید که به کف ضریح خورد و نذر شما ادا شد؟
وقتی آنهـا تصديق کـردند، مـن عمّامه را بالا کشیدم. ناگهان عمّامه در داخل ضریح به میخی گیر کرد. دوباره عمّامه را رهـا کردم و بالا کشیدم. باز عمّامه گیر کرد. ایـن عمل چند بار تکرار شد.
آنها بـه من گفتند: شيخ، دیدی گفتیم که حضرت قبول نمیکند؟
در این وقت شيخ محمـّد طه بـه حضرت اباالفضل خطاب میکند: حالا پول نمیدهید، لااقل عمّامهام را بدهید!
تـا اين عبارت را به زبان آورد، ناگهان عمّامه باز شد و پولها داخل ضریح ریخت و عمّامه بالا آمد.
شیخ محمّـد طـه از این اتفاق، خیلی ناراحت شد. در همان حال ندایی شنید که میگفت:
«نُریدُ...» که ظاهراً بشارتی به شیخ محمّد طه بود که ما میخواهیم بـه مقامات برسی...
جرعهای از دریا ؛ ج ۴ ص ۴۵۶
@khoorshidmarefat
کانَ الحُسَینُ بنُ عَلِی(علیهما السلام) سَیدا زاهِدا وَرِعا صالِحا ناصِحا حَسَنَ الخُلُقِ، فَذَهَبَ ذاتَ یومٍ مَعَ أصحابِهِ إلی بُستانِهِ، وکانَ فی ذلِک البُستانِ غُلامٌ لَهُ اسمُهُ «صافی»، فَلَمّا قَرُبَ مِنَ البُستانِ رَأَی الغُلامَ قاعِدا یأکلُ خُبزا، فَنَظَرَ الحُسَینُ (علیه السلام) إلَیهِ وجَلَسَ عِندَ نَخلَةٍ مُستَتِرا لا یراهُ، فَکانَ یرفَعُ الرَّغیفَ فَیرمی بِنِصفِهِ إلَی الکلبِ ویأکلُ نِصفَهُ الآخَرَ.
فَتَعَجَّبَ الحُسَینُ(علیه السلام) مِن فِعلِ الغُلامِ
فَلَمّا فَرَغَ مِن أکلِهِ قالَ: الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمینَ، اللّهُمَّ اغفِر لی، وَاغفِر لِسَیدی، وبارِک لَهُ کما بارَکتَ عَلی أبَوَیهِ، بِرَحمَتِک یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.
فَقامَ الحُسَینُ(علیه السلام) وقالَ: یا صافی!
فَقامَ الغُلامُ فَزِعا وقالَ: یا سَیدی وسَیدَ المُؤمِنینَ، إنّی ما رَأَیتُک، فَاعفُ عَنّی.
فَقالَ الحُسَینُ(علیه السلام): اِجعَلنی فی حِلٍّ یا صافی، لِأَنّی دَخَلتُ بُستانَک بِغَیرِ إذنِک
فَقالَ صافی: بِفَضلِک یا سَیدی وکرَمِک و سُؤدُدِک تَقولُ هذا.
فَقالَ الحُسَینُ(علیه السلام): رَأَیتُک تَرمی بِنِصفِ الرَّغیفِ لِلکلبِ و تَأکلُ النِّصفَ الآخَرَ، فَما مَعنی ذلِک؟
فَقالَ الغُلامُ: إنَّ هذَا الکلبَ ینظُرُ إلَیّ حینَ آکلُ، فَأَستَحی مِنهُ یا سَیدی لِنَظَرِهِ إلَیّ، وهذا کلبُک یحرُسُ بُستانَک مِنَ الأَعداءِ، فَأَنَا عَبدُک، و هذا کلبُک، فَأَکلْنا رِزقَک مَعا.
فَبَکی الحُسَینُ علیه السلام و قالَ: أنتَ عَتیقٌ للّهِ، وقَد وَهَبتُ لَک ألفَی دینارٍ بِطیبَةٍ مِن قَلبی.
فَقالَ الغُلامُ: إن أعتَقتَنی فَأَنَا اُریدُ القِیامَ بِبُستانِک.
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: إنَّ الرَّجُلَ إذا تَکلَّمَ بِکلامٍ فَینبَغی أن یُصَدِّقَهُ بِالفِعلِ، فَأَنَا قَد قُلتُ: دَخَلتُ بُستانَک بِغَیرِ إذنِک، فَصَدَّقتُ قَولی، ووَهَبتُ البُستانَ وما فیهِ لَک، غَیرَ أنَّ أصحابی هؤُلاءِ جاؤوا لِأکلِ الِّثمارِ وَالرُّطَبِ فَاجعَلْهُم أضیافا لَک وأکرِمْهُم مِن أجلی، أکرَمَک اللّهُ یومَ القِیامَةِ و بارَک لَک فی حُسنِ خُلقِک و أدَبِک.
فَقالَ الغُلامُ: إن وَهَبتَ لی بُستانَک فَأَنَا قَد سَبَّلتُهُ لِأَصحابِک و شیعَتِک.
مقتل الحسین(علیه السلام) للخوارزمی: ج ۱ ص ۱۵۳؛
مستدرک الوسائل: ج ۷ ص ۱۹۲ ح ۸۰۰۶
@khoorshidmarefat