eitaa logo
مجله تربیتی خورشید بی نشان
828 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
354 فایل
ارتباط با مدیر کانال @mahdavi255
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آیا خودبرتربینی و بداخلاقی از طریق طب سنتی قابل درمان است؟ 🔺اين كليپ را انتشار دهید تا به هموطنامون خدمتی كرده باشيم🔻 📚حکیم خیراندیش 🍏 @khorshidebinesan 🌿
💚 🍉🍉بخش سفید هندوانه را دور نریزید ! بخش سفید هندوانه که به پوست هندوانه چسبیده، مملو از آمینواسیدی ست که به جریان خون و باز شدن عروق و رگ ها کمک میکند. 😋بخش سفیدهندوانه را با بخش قرمز میل کنید 🍉🍯مصرف پوست سفید هندوانه با شکر و عسل و حتی مربای آن برای تقویت و درمان ضعف ‌معده توصیه می شود. (برای زخم گلو و دهان هم همینطور)🌿 •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @khorshidebineshan 💞✿✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تربیت پذیر بودن کودک در درجه اول بستگی به میزان محبتی دارد که از والدین دریافت میکند اگرکودک نداند دوستش دارید، در مقابل تنبیه هم طغیان میکند. وظیفه ما اینست کاری کنیم که فرزندمان بداند دوستش داریم.  Join @khorshidebineshan
حرفهای تلخی که موقع عصبانیت با صدای بلند به فرزندتان میزنید مثل یک مشت کوبنده به عقل و شخصیت او آسیب میزند و باعث عصبانی شدن و خرد کردن شخصیت او میگردد. 👇 Join @khorshidebineshan
اکثر نوجوانان در دوران بلوغ تصور می کنند زیر ذره بین دیگران مخصوصا همسن و سال های خودشان هستند و به همین دلیل وقت زیادی را صرف تفکر در مورد خصوصیات ظاهری خود می کنند . دختران فکر می کند هنگام رفتن به مهمانی همه به به ظاهر او نگاه می کنند و اگر یک لکه کوچک روی لباسش باشد همه متوجه خواهند شد! نوجواناني كه در اين دوره خود را طبيعي و بالنده تلقّي مي كنند، در آينده نيز از عزّت نفس و شادماني بيشتري برخوردار خواهند بود. 👇 @khorshidebineshan
دارم کم‌کم از حرف‌هایش می‌ترسم. لکنتم برمی‌گردد: _ مم.. من و بنیامین.. ققراره چیی کار کنیم؟ خاخام بلند می‌شود و با خنده‌ای پشت صندلی‌ام می‌ایستد. دست‌هایش را روی شانه‌هایم قرار می‌دهد و صورتش را مماس صورتم می‌کند. چندشم می‌شود و بی‌اختیار می‌لرزم..   _ ! فرزند تو، قدرت ما رو چند برابر می‌کنه و باعث نابودی دجّال می‌شه! زبانم به سستی در دهانم می‌چرخد: _ اااینها رو از کجا می‌دونید؟ _ خداوند برای شناسوندن برگزیدگانش، از قبل نشانه‌هایی می‌فرسته! نه تنها من، بلکه جن و انس نوید اومدن تو رو از سال‌ها قبل بهمون دادند.   تو.. تو باید به خودت ببالی عروس! یک شب فرشته‌ای به دیدنم اومد و خبر تولدت رو به گوشم رسوند.. او فرمود این دختر همون کسیست که ماشیح رو آبستن می‌شه... https://eitaa.com/joinchat/453312565Cad8008b0ac
ماجرای دختر شیعه ی ایرانی که برای پروژه ی پوشالی انتخاب میشه و پس از پاک شدن حافظه ش،تحت تعلیم قرار میگیره تا برای مادری آماده بشه . ولی در روز پایانی این پروژه ....... https://eitaa.com/joinchat/453312565Cad8008b0ac بهترین گنجینه برای شناخت کابالا ، یهود و عقاید انحرافی یهود 👌 «برگزیده» مدرسه ی دشمن شناسی است .
سلام شبتان مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید تا ان شاءالله * تقدیم نگاه مهربانتان شود☺️👇👇👇
مجله تربیتی خورشید بی نشان
‍ ‍ ‍ 🦋💐💚💐🦋﷽🦋💐💚💐🦋 #رهایی_از_شب #ف_مقیمی #قسمت_چهل_و_دوم تلفنم زنگ خورد. کاش میشد جواب نداد. کاش م
‍ ‍ ‍ 🦋💐💚💐🦋﷽🦋💐💚💐🦋 من که تحت تاثیر حرفهای نسیم هنوز عصبانی بودم، گفتم: _چه ربطی داره؟! مگه ما لولوییم؟!! یک لقمه غذا بود دیگه..با کنار ما عذا خوردن حلال خدا حرام میشد؟ !!! از طرفی شما در این رستوران جای خالی میبینی که این حرفو میزنی؟ مطمین باش اگر اینجا نشستنشون مشکل داشت خودشون نمینشستند!! فاطمه متعجب از لحن تندم گفت: _چیزی شده؟ انگار سر جنگ داری! به خودم اومدم.حق با او بود.خیلی در رفتارم وحرف زدنم تنش وجود داشت. معذرت خواستم و به باقی مونده ی غذام نگاهی انداختم ولی دیگر میل به خوردن نداشتم.فاطمه دستش را روی دستم گذاشت وگفت: _من اینا رونپرسیدم تا ازم معذرت بخوای..پرسیدم چون نگرانتم. لبخند قدرشناسانه ای زدم: -خوبم....واسه تغییر باید از خیلی چیزها گذشت. .دارم میگذرم...مهم نیست چقدر سخته..مهم اینه که دارم میگذرم. فاطمه بانگرانی پرسید: _کمکی از دست من برمیاد؟ _آره..شاید دعا! کیفم رو از روی میز برداشتم. گفت:غذات هنوز تموم نشده... نگاهی دوباره به بشقابم انداختم ونجوا کردم: -بس بود!تا همینجاش هم طعمش برام خاطره شد.. فاطمه گیج و منگ از حرفهام فقط نگاهم کرد. حاج مهدوی از آنسوی سالن به طرفمون می اومد و من قد وبالای او را در دل تحسین میکردم.تصور کردم اگر او بجای این لباس کت وشلواری شیک میپوشید چقدر جذابتر و جنتلمن تر از مردهای دورو برم بود! او با اینهمه جذابیت چرا حاضر به پوشیدن این لباس شده بود؟!او هم جوان بود، هم زیبا!! او هم میتوانست مثل باقی مردهای هم سن وسال خودش لباس بپوشد وجوانی کند ولی این راه واین لباس رو انتخاب کرده بود.هرچند من عاشق این لباس بودم.لباسی که خوشبختانه تن هرمردی در اطرافم دیدم مهربان و شریف بود! حالا یا این از خوش اقبالی من بود یا بخاطر خاطرات خوب کودکیم... نزدیکمون شد.. باز با همان نگاه محجوب! گفت:ببخشید معطل شدید.. من او رو معطل کرده بودم..من او را از کار وزندگی انداخته بودم اونوقت او از ما بابت معطلی عذر میخواست! ازمن پرسید :بهترید؟ وقتی مستقیم مرا خطاب قرار میداد غرق شادی میشدم.با نگاهی مستقیم زل زدم به چشمانی که فقط گوشه ی چادرم رو میدید وگفتم: خیلی خوبم..مگر میشه بنده های خوب خدا منو مورد لطف وعنایت خودشون قرار بدن و من خوب نباشم! چقدر شبیه خودش حرف زدم! حتی لحن حرف زدنم همانند خودش بود..کاش حیای نگاه او هم یاد بگیرم.!! فکر میکنم از زمانیکه خودم رو شناختم چشمانم حیا نداشت.!! هر پسری که منو میدید و میخواست لب به تحسینم وا کنه همیشه یک غزل از چشمام ونگاه بی حیام میخوند!!!مسعود میگفت اون چشمای سگیته که پسرها رو مچل خودش کرده!! این راز رو وقتی مسعود برملا میکرد چهره ی نسیم دیدنی بود! نسیم از همون ابتدا بهم حسادت داشت. حاج مهدوی یک لحظه نگاهش به نگاهم گره خورد و چهره اش تغییر کرد.عبایش رو مرتب کرد و بدون کلامی با قدمهای بلند به سمت در رفت. قلبم از جا حرکت کرد. فاطمه بی خبر از همه جا پلاستیک غذاها رو از روی میز برداشت و درحالیکه بازوی منو میگرفت گفت:زود باش فک کنم خیلی دیره.حاج مهدوی عجله داره.. ادامه دارد... @khorshidebineshan
‍ ‍ ‍ 🦋💐💚💐🦋﷽🦋💐💚💐🦋 حس بی پناه شدن داشتم. مثل همون روزی که داییم تو خیابون دیدتم..مثل همون شبی که اون خانومه از صف اول جدام کرد فرستادتم آخر صف... اون روزها هم نمیخواستم اشکم پایین بریزه ولی اشکهام فرمانبردار خوبی نبودند.آبرومو بردند! مثل امروز! نمیخواستم حاج مهدوی یا فاطمه اشکهامو ببینند . پشتم را به آنها کردم و وانمود کردم که چادرم رو درست میکنم. سریع از زیر چادر اشکهای بی پناهم رو از روی گونه هام پاک کردم. فاطمه کنار گوشم نجوا کرد. -عسل چته؟! چرا امروز اینطوری شدی تو.. جواب ندادم.بغصم رو قورت دادم و با غرور راه افتادم. حالا حاج مهدوی و فاطمه جاموندند. ولی طولی نکشید که عطر حاج مهدوی رو کنار خودم حس کردم. باز طبق عادت همیشگی ریه هام رو پر از عطر آرامش بخشش کردم. او با لحن آرومی گفت: کجا تشریف میبرید؟ راه از این طرفه. ایستادم. چشمهام تازه خشک شده بود. وقتی باهام حرف زد دوباره خیس شدند.نگاهش کردم. تمام اندامش رو به سمت من چرخانده بود ولی نگاهم نمیکرد. تصویری که مدام در این چند مدت تکرار میشد! میدونستم اینبار دیگه به هیچ طریقی نگاهم نمیکنه. ولی من فرصت داشتم..فرصت داشتم او رو با دقت بیشتری ببینم.چشمهای درشت وروشنش، ریشهای یک دست و خرمایی رنگش..و ترکیب بندی عضله های صورتش که خداوند با هنرمندی تمام نقاشیش کرده بود.!! فهمید نگاهش میکنم.مردمک چشمهایش را مقابل صورتم چرخاند و ..یک...دو..سه.. نمیدونم چند ثانیه شد ولی نگاهم کرد..اینبار در نگاهش سوال موج میزد و نفرت!! نگاهم رو ازش گرفتم چون واقعا نمیخواستم نظاره گر نفرتش باشم.اگر فاطمه اینجا نبود داد میزدم.هوار میکشیدم که آهای چه خبره؟! جرم من چیه که اینطوری نگاهم میکنی؟! من شاید مثل فاطمه پاک و باوقارنباشم..ولی اونقدر شخصیت دارم که گدایی محبت تو رو نکنم پس خودت رو نگیر... فاطمه بهانه بود..من هیچ وقت شهامت گفتن این جملات رو نداشتم چون مدتها بود فراموش کرده بودم درد تحقیر شدن رو..چون مدتها بود مغرورانه زندگی میکردم.با اخم از فاطمه پرسیدم: از کجا باید بریم؟ حالا بهتر شد.!! بگذار من هم مثل خودش باشم.چرا باید او را مخاطب خودم قرار بدم وقتی او کوچکترین توجهی به من ندارد! از این به بعد با او کلامی حرف نمیزنم که مبادا خدای ناکرده موحب گناه ایشون بشم!!! فاطمه که هرچه بیشتر میگذشت گیج تر و سردرگم تر میشد نگاهی به هردوی ما کرد.حاج مهدوی به فاطمه مسیر رو اشاره کرد و هر سه نفر راه افتادیم.کنار خیابان ایستاد و با ماشینهایی که کنارپاش ترمز میکردند درباره ی مسیر وقیمت حرف میزد.فاطمه با شرمندگی به من گفت:عسل بگمونم میخوان دربست بگیرن.میدونی هزینش چقدر بالا میشه؟ ! من عصبی و سر افکنده درحالیکه دندانهامو فشار میدادم گفتم: -نگران نباش.. فاطمه با تعجب پرسید:هیچ معلومه چته؟ چیشده آخه؟! چرا یک دفعه اینقدر تغییر کردی؟! حاج مهدوی هم یه مدلیه.اگه تمام مدت کنارتون نبودم شک میکردم یه چیزی شده. فاطمه اینقدر پاک و معصوم بود که نمیدونست بخاطر یک نگاه غیر عمد این اوضاع پیش امده وحاج مهدوی هم مثل باقی نزدیکانم منو با بی رحمی قضاوت کرده.. پوزخندی زدم و سر تکان دادم.ولی فاطمه اینقدر دانا و با ادب بود که سکوت کرد و با اینکه میدانست پوزخند من خیلی جوابها در پسش داره چیزی نپرسید! بالاخره حاج مهدوی با یک نفر کنار اومد و به ما اشاره کرد سوار ماشین بشیم.وقتی نشستیم هنوز راننده درمورد قیمت حرف میزد -حاج آقا بخدا هیچکس با این قیمت نمیبرتتون..من به احترام لباستون واین دوتا خانوم بزرگوار اینقدر طی کردم! حاح مهدوی با خنده ی کوتاهی گفت:ان شالله خدا خیرت بده برادرم.ما هم اینجا مسافریم.خوبه که رعایت میهمان میکنید.بیخود نیست که مردمان جنوب در مهمان نوازی شهره اند! من که حسابی همه ی اتفاقات اخیر ذهنم رو آزار میداد و با رفتار بی رحمانه ی حاج مهدوی سرافکنده وتحقیر شده بودم میان حرف آن دونفر پریدم و از راننده پرسیدم: _آقا ببخشید چند طی کردید؟ راننده که جاخورده بود نگاهی از آینه به من کرد و با مظلومیت گفت:سی تومان!! من چشمهام رو بستم و در سکوت ماشین از پنجره ی فاطمه، دست نرم وگرم باد رو مهمون صورتم کردم. ادامه دارد... @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان (عج)🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🌹 🌹 🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @khorshidebineshan
1203bc1277-5b22cbcec2fbb8f5008b7623.mp3
1.52M
═══✼🍃🌹🍃✼═══ دعای عهد کم حجم ✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
💐 ۲۶۵ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمود: سخن حكيمان اگر درست باشد داروست و اگر نادرست باشد، درد است. @khorshidebineshan
💐 ۲۶۶ و مردى از او خواست تا ايمان را به وى بشناساند امام فرمود: فردا نزد من آى تا با تو بگويم ومردم هم بشنوند تا اگر سخن مرا فراموش كردى ديگرى برايت حفظ و نگهدارى كند زيراسخن چون شكار رمنده است يكى آن را مى گيرد، ديگرى از دستش میدهد. 🌺سید رضی می گوید : و پاسخ امام را از اين پيش آورديم و آن سخن اوست كه ايمان بر چهار شعبه است. (حکمت ۳۱) @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام 📣📣📣📣 اطلاعیه مهم باسلام خدمت مدیران محترم موسسات قرآن و عترت به آگاهی می رساند به یاری خدای بزرگ مقرر گردیده نوزدهمین دوره آزمون سراسری قرآن و عترت در اسفندماه سال جاری برگزار گردد. بدینوسیله دستورالعمل آزمون مذکور برای استحضار و اقدام لازم ارسال می گردد. با تشکر گروه قرآن و عترت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی همدان 📣📣🌺 عزیزان علاقمند میتوانند جهت ثبت نام اسکن عکس خود همراه رشته مورد علاقه،مشخصات کامل شناسنامه ای و کارت ملی، آدرس،تلفن همراه و تحصیلات را به آیدی زیر بفرستند @mahdavi255 🌸لازم به ذکر است قبول شدگان این آزمون گواهینامه معتبر کشوری دریافت می‌نمایند.
azmoon99.pdf
432.6K
دستورالعمل آزمون سراسری قرآن و عترت👆👆👆👆
🔴 این باگ بزرگ امنیتی را پیدا کنید "در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۸۵، دکتر اردشیر حسین پور استاد فیزیک هسته ای دانشگاه شیراز و سرپرست آزمایشگاه تحقیقاتی مالک اشتر در خوابگاه صدرای دانشگاه با گاز رادیواکتیو توسط عوامل موساد ترور شد.در آن زمان ترور این دانشمند برجسته هسته ای از سوی مقامات تکذیب شد(که سیستم اطلاعاتی زیر سئوال نرود!) و او به عنوان مورد گازگرفتگی معمولی، غریبانه به خاک سپرده شد! پس از مدتی روزنامه های ساندی تایمز و تایم و در تاریخ ۴ فوریه ۲۰۰۷ روزنامه هارتص ترور حسین پور به دست موساد را افشا کردند و هارتص همچنین تهدید کرد که "این اول کار است!از آن تاریخ تا این زمان ۶ دانشمند اتمی ایران بدست رژیم صهیونیستی ترور شده اند ولی به جای کشف و ریشه کنی نفوذ در سیستم اطلاعات و امنیت کشور، هر بار صورت مساله پاک و با آن برخورد سیاسی- جناحی شده است!" ✍️بیداری ملت @bidariymelat
🔻غارت سرمایه‌های کشت و صنعت مغان در سایه بی تدبیری 🔹باوجود تاکید ریاست دادگستری استان اردبیل مبنی بر انتخاب هرچه سریع‌تر مدیر عامل و هیئت مدیره کشت و صنعت مغان، دولتمردان همچنان این امر را به تاخیر انداخته و عوامل خریدار خلع‌ید شده در این برهه به سرقت اموال و غارت انبارهای این شرکت مشغول هستند. 🔹براساس پیگیری‌های خبرنگار رجانیوز استاندار اردبیل با دخالت در امور وزارت جهاد کشاورزی مانع از انتخاب مدیران پاکدست و انقلابی شده است. در واقع استانداری نام افرادی را به عنوان اعضای هیئت مدیره و مدیر عامل مطرح کرده که سابقه مثبتی را در کارنامه خود ندارند. 🔹در طول ۴۰ روز گذشته حدود ۷۶ هزار تن شکر موجود در انبارهای کشت و صنعت به مقصد تبریز فرستاده شده است. همچنین براساس اظهارات کارگران شرکت، عوامل خریدار خلع‌ید شده در اقدامی سعی در دستکاری در اسناد و مدارک شرکت در طول این ۲ سال را دارند‌. 🔹انتخاب مدیران انقلابی، پاکدست و بومی مهم‌ترین اقدام وزارت جهاد کشاورزی در شرایط موجود است که باید بر اساس شایستگی، نه فشار و زد و بند سیاسی صورت بگیرد. 🔹همچنین اهتمام جدی نمایندگان مجلس به احقاق حقوق مردم مغان نیز امری‌ ضروریست که نباید در میان دعوا‌های سیاسی مغفول بماند. ✍️بیداری ملت  @bidariymelat
🔴 مجلس حق ندارد ولی کری حق داشت‼️ 🔻جهانگیری: نمی‌شود که به رییس‌جمهور و وزیر بگویند اینجور راه برو، اونجور حرکت کن، سانتریفیوژ را فلان‌جا نصب کن و... نوشت: حق با جناب جهانگیری است فقط اشتون و جان کری حق داشتند به رئیس جمهور بگن چند سانتریفیوژ داشته باش و داخل نیروگاه اراک بتن بریز و کجاها را ببند و چکار کنید و چکار نکنید ‌ @bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا