eitaa logo
مجله تربیتی خورشید بی نشان
828 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
354 فایل
ارتباط با مدیر کانال @mahdavi255
مشاهده در ایتا
دانلود
مجله تربیتی خورشید بی نشان
📜📖📜 📖📜 📜 #رمان_چمران_از_زبان_غاده🕊🥀 #قسمت_یازدهم↩️ مادرم انگار که باورش نشده باشد پرسید: قول م
📜📖📜 📖📜 📜 🕊🥀 ↩️ گفتم: مصطفی! بعد از همه این کارها که با شما کردند اینها را دارید می گویید؟ گفت: آن ها که کردند حق داشتند ، چون شما را دوست دارند ، من را نمی شناسند و این طبیعی است که هر پدر و مادری می خواهند دخترشان را حفظ کنند. هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم . بعد از این جریان مادرم منقلب شد . مادرم میگفت : من اشتباه کردم این حرف را زدم . دیگر حرفم را پس گرفتم . باید خودش این کارها را برای شما انجام بدهد. چرا این قدر نازش می کنی . مصطفی چیزی نگفت ، خندید . غاده به مادرش نگاه کرد.فکر کرد: حالا برای مصطفی بیشتر از من دل میسوزاند! و دلش از این فکر غنج رفت. روزی که مصطفی به خواستگاریش آمد مامان به او گفت: شما می دانید که این دختر که می خواهید با او ازدواج کنید چه طور دختری است ؟ او ، صبح ها که از خواب بلند می شود وقتی رفته که صورتش را بشوید و مسواک بزند کسانی تختش را مرتب کرده اند، لیوان شیرش را جلوی در اتاق آورده اند و قهوه آماده کرده اند . شما نمی توانید با مثل این دختر زندگی کنید ، نمی توانید برایش مستخدم بیاورید این طور که در این خانه اش هست . مصطفی خیلی آرام این را گوش داد و گفت: من نمی توانم برایش مستخدم بیاورم ، اما قول می دهم تازنده ام ، وقتی بیدارشد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت . و تا شهید شد این طور بود. حتی وقت هایی که در خانه نبودم در اهواز در جبهه ، اصرار می کرد خودش تخت را مرتب کند ، می رفت شیر می آورد. خودش قهوه نمی‌خورد ، ولی میدانست ما لبنانی ها عادت داریم ، درست می کرد . گفتم: خب برای چی مصطفی ؟ می گفت: من قول داده ام به مادرتان تازنده هستم این کار را برای شما انجام بدهم . مامان همیشه فکر می کرد مصطفی بعد از ازدواج کارهای آن ها را تلافی کند ، نگذارد من بروم پیش آن ها ، ولی مصطفی جز محبت و احترام کاری نکرد و من گاهی به نظرم می آمد مصطفی سعه ای دارد که می تواند همه عالم را در وجودش جا بدهد و همه سختی های زندگی مشترکمان در مدرسه جبل عامل را . خانه ما دو اتاق بود در خود مدرسه همراه با چهارصد یتیم، به اضافه این که آن جا پایگاه سازمان بود، سازمان امل . از نظر ظاهر جای زندگی نبود ، آرامش نداشت . البته مصطفی و من از اول می دانستیم که ازدواج ما یک ازدواج معمولی نیست . احساس می کردم شخصیت مصطفی همه چیز هست . خودم را نزدیک ترین کس به او می دیدم و همه آن هایی که با مصطفی بودند همین فکر را می کردند.گاهی به نظرم می آمد همه عالم در گوشه این مدرسه در این دو اتاق جمع شده ، همه ارزشهایی که یک انسان کامل ، یک نمونه کوچک از امام علی علیه السلام می توانست در خودش داشته باشد. ولی غریب بود مصطفی ، برای من که زنش بودم هر روز یک زاویه از وجودش و روحش روشن می شد و اصلاً مرامش این بود . خودش را قدم به قدم آشکار می کرد. توقعاتی که داشت یا چیزهایی که مرا کم کم در آن ها جلو برد اگر روز اول از من می خواست نمی توانستم ، ولی ذره ذره با محبت آن ابعاد را نشان داد. ........ 📗از زبان همسرشان غاده 🌹به نیت شهید سردار سلیمانی و شهید چمران برای تعجیل در فرج امام زمان عج صلوات بفرستیم😊 Join @khorshidebineshan 📜 📖📜 📜📖📜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با رویاهای همسرتون همراهی کنین، حتی اگه خیلی عجیب و غریبن ،شاید رویاهای شما هم از دید همسرتون خیلی عجیب و غریب باشه ... نه؟ اگر دوست دارین با همسرتون مسیر رشد رو طی کنین باید این حس رو بهش بدین که پر پرواز بشین ❌اگر همسرتون رو توی رویاهاش همراهی نکنین بعد از مدتی دیگه نه از رویاهاش باهاتون حرف میزنه و نه از کارهای عادی و معمولیش. Join @khorshidebineshan
💐 آفرین به آن دسته از خانم های بزرگواری که نسبت به خودشان در محیط عمومی و خصوصی خانه تفاوت قائل هستند. 💐 خانمهایی که در برابر و فرزندان، کوه عاطفه و شوخ طبع هستند و در برابر ، سنگین و با عفت... 🌼 محسن پوراحمدخمینی Join @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔥🔱🔥🔱🔥🔱 🔱🔥🔱💀🔱 🔥🔱💀 🔱💀﷽ 🔥🔱 🔱 وقتی که سرت عربده می‌کشید، من آنجا بودم! اشک‌هایت را دیدم! توی گوشت گفتم غصه نخور! این مرد لیاقت تو را ندارد!‌ یادت هست؟ تو میان ضجه‌هایت حرفم را بلند بلند تکرار کردی تا او بشنود و آتش بگیرد. من گفتم: «بله همین درسته!» باقی حرف‌هایی هم که یادت داده بودم را گفتی. او عصبانی شد؛ خیلی عصبانی! تا دیدم سرت گرم داد و قال شده رفتم سراغ او! در گوشش تشر زدم: «واقعا که هیچ بویی از مردانگی نبردی! همین‌طوری راحت نشستی تا او هرچه دلش می‌خواهد بارت کند؟می‌بینی؟! دارد به تو می‌گوید عوضی زن باز! تو که زن‌باز نیستی! تو فقط از راه حلالش با یک زن خوابیدی؛ جنایت که نکردی! کجای دین خدا نوشته صیغه حرام است؟ تا چهار زن برایت حلال است و چهل‌ صیغه!» من همیشه در این‌طور مواقع خوب به داد دل و آبرویتان می‌رسم. دیوار حاشا را آجر آجر بالا می‌برم و در حال اضطرار کمکتان می‌کنم از رویش بالا بروید. شوهرت هم از این قائله مستثنی نیست. دست به دستم از دیوار بالا رفت و کلمات من را با غیظ توی صورتت کوبید. تو از زور خشم قرمز شده بودی. نمی‌دانی چقدر در این حالت خوش‌گل می‌شوی! گفتی: « لعنت به تو و اون اسلامی که بهت چنین مجوزی داده! مرتیکه‌ی عیاش عوضی» از خنده ریسه رفتم! چه جواب دندان‌شکنی دادی زن! شنیدن این جواب از زبان زنی که خیلی ادعای مسلمانی‌اش می‌شد جذاب بود. نزدیک بود عذاب وجدان بگیری توی دلت استغفار کنی که دستپاچه رفتم سراغ شوهرت گفتم:« دِ خجالت بکش بی‌غیرت! هر چی توی دهنشه داره بارت می‌کنه» دمش گرم! مرد حرف گوش کنی است! محکم کوباند توی دهنت تا دیگر زر اضافه نزنی. چه قدر هم لوس هستید شما آدم‌ها! یک چک ساده عذاب وجدان دارد؟ اصلا به‌نظر من وجدان زجرآورترین خلقت انسان است! چون آرامش را از آدم می‌گیرد. خواست بیاید بغلت کند؛ بگوید غلط کردم که کشیدمش کنار! گفتم:«حقشه! نازش‌و نکش!» خنده دار اینجا بود که جواب داد:« بابا گناه داره! من دست روش بلند کردم!» با خودم گفتم: « تو به احساس و اعتمادش دست‌درازی کردی چیزی نبود حالا یکی هم توی صورتش زدی! دنیا که به آخر نرسیده! در گوشش گفتم:« اگه نمی‌زدی الان همین‌طوری روده‌درازی می‌کرد و بحث به جاهای باریک می‌کشید. آفرین مشت خوبی بود! حالا هم بی‌خود اینجا نمون. زیر لب فحشی بده. بعد بزن از خونه بیرون تا بفهمه خیلی از دستش کفری شدی! این‌طوری اصلاً شاید هم فکر کنه خیانتی در کار نبوده و تو بهت برخورده. آره اصلاً به‌نظرم همین‌کار بهتره! لزومی نداره با این روحیه‌ی حساس بفهمه داری چه کار می‌کنی! یه طوری رفتار کن که انگار به تو تهمت زده! یادت باشه اگه اشتباهت‌و قبول کنی تا آخر عمر باید بهش سواری بدی.» شوهرت حالش خوب نبود. بدجوری گیج می‌زد. توی این شرایط تنها کاری که می‌توانستم برای آرام کردنش کنم همین بود! ادامه دارد... ارسال این داستان بدون ذکر نام نویسنده و کپی بدون لینک کانال اشکال شرعی وقانونی دارد. 💥@ghalamdaaran💥 🔱 🔥 🔱💀 🔥🔱💀 🔱🔥🔱💀 🔥🔱🔥🔱🔥🔱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی از شیوه های تربیتی امام سجاد علیه السلام، شیوه "تغافل" یا "چشم پوشی" است. امام زین العابدین(علیه السلام) در دعای ابوحمزه خداوند را به عنوان مربّی که از گناه بنده تغافل نموده ،گویا گناهی را مرتکب نشده است،ستایش می­کند: «والْحمدُللّه الّذی یَحلُمُ عنّی حتّی کانّی لاذنبَ لی» در این­جا امام(علیه السلام) با لسان دعا، روش تربیتی تغافل را به همه­ ی مربّیان آموزش می­ دهد، چرا که وقتی خداوند برای اصلاح رفتار بندگان از خطاهایشان تغافل می­فرماید پس تمامی بندگان در مقام تربیت باید به این نحو عمل کنند. بنابراین قبول توجیه­ های متربّی(فرزند یا دانش آموز) از طرف مربّی، زیرکی مربّی را خدشه ­دار نمی­کند، بلکه مایه­ ی بزرگواری و اثر گذاری بیشتر مربّی است. 👇 Join @khorshidebineshan
برای پیشگیری از استرس در کودکان، با آنها بیشتر بازی کنید و سعی کنید در این بازی‌ها علاوه بر تخلیه انرژی جسمانی کودک، شادی و شوق به زندگی را در او تقویت کنید. برای این منظور از بازی‌های گروهی استفاده کنید تا با تحکیم ارتباط خانوادگی، محیطی شاداب برای همه افراد خانواده ایجاد شود. Join @khorshidebineshan
سلام شبتان مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید تا ان شاءالله * تقدیم نگاه مهربانتان شود☺️👇👇👇
مجله تربیتی خورشید بی نشان
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 #بودنت_هست #سهم104 می دود. صُراحی اگر بفهمد که کار را رها کرده حتماً یک مو بر سرش باقی
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 فرید فرغون را چپه می کند. فرهاد با بیل سطل‌ها را پر از گِل شل می کند. دو قلوها با زحمت زیاد سطل ها را به کنار دیوار می برند و در دسترس خواهرهایشان می گذارند. خورشید با ساعدش عرق روی شقیقه اش را پاک می کند. صُراحی تیز و فرز، مشتی گِل از درون سطل برمی‌دارد و به دیوار می کوبد و با کف دستانش مشغول صاف کردنش می شود. خورشید دو دستش را به هم می مالد تا گِل های چسبیده به انگشتانش درون سطل بریزند. سپس هر دو دستش را درون سطل فرو می برد و پر از گِل می کند!! لباس های همه شان، لباس‌های کارگرانِ ساختمانی را می ماند؛ خاکی و گِلی! پیشانیِ همه‌شان خیسِ عرق است. دستان همه شان کثیف است. پاهای همه شان، به جز فرید، برهنه است! نفس همه شان عمیق و خسته است. اما یک چیزی این وسط هست که با این وضعِ گِلی و خسته و‌ کثیف جور در نمی آید! یک چیزی مثلِ عشقِ به کار.. یک چیزی مثلِ دل دادن به کار.. یک چیزی که با وجود خستگیِ دو روزِ پیاپی، شستن و تمیز کاری، هنوز هم سر پا نگهشان داشته! یک چیزی مثلِ همت.. مثلِ شادی! یک چیزی که باعث شده با وجود خستگی و سختیِ کار، همه شان لبخند به لب داشته باشند. پس از دو روز تمیز کاریِ خانه ی آقا تقی، حالا همه شان دست جنبانده اند برای گِل کارِ دیوارهای خانه ی تازه عروس و داماد! دیروز با کمک خاتون و صدیقه خانوم فرش ها را شستند و موکت ها را زیر آفتاب پهن کردند تا هوا بخورند. امروز خاتون و صدیقه خانوم مشغول محله‌گَردی اند برای دعوت تمام اهالیِ پائین محله و بالا محله و روستای بالایی به عروسیِ جمعه شب و شنبه روز! به لطف خدا کارها دارد سر و سامان می گیرد. البته باید دعا کنند که باران نگیرد و آفتاب هم عینهو کوره ی آجرپزی هوسِ تابیدن نکند تا گِل‌ها خوب بگیرند!! باید دعا کنند که کار دیوارها زود تمام شود و گِل ها زود خشک بشوند تا بشود درون خانه فرش پهن کرد! البته آقا نقی گفته بود که اگر هم نشد، فوقش این است که عروس و داماد چند روز را در خانه‌ی آن ها می‌مانند و سپس در خانه ی خودشان اثاث پهن می کنند. ادامه دارد... Join @khorshidebineshan
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 - فِرید هو! صُرایی!... خورشید! های های هو!... فریبا خاله است؛ زنِ مَش صادق! دارد از جلوی حیاط خانه ی خودشان آن ها را صدا می‌زند! خورشید گِلِ چسبیده به دستانش را دورن سطل می ریزد و برمی‌خیزد. از کنار کپه ی گِلِ کنار حیاط می گذارد و روی سنگی می ایستد. صدایش را روی سرش می اندازد: -بله؟! بله خَل جان؟! نگاهش را بین همه می چرخاند و دوباره صدای فریبا خاله به گوش می رسد: -بییَین چِ بُخارین! چِ (بیاین چایی بخورین... چایی) دم عمیقی می گیرد و فریاد می زند: -خا خَل جان! از روی سنگ پائین می آید. همه دست از کار می‌کشند. دو قلوها که انگار بال درآورده‌اند! به طرف چارُق هایشان می روند در حالی که دندان‌های سفیدشان از پس لبخندهایشان معلوم است. فرهاد که به بیلش تکیه داده بود، آن را درونِ فرغونِ خالی می گذارد و به طرف چارُق هایش می رود. صُراحی گِل های چسبیده به دستش را درون سطل خالی می کند. لحظه ای بعد همه چارُق هایشان را پا کرده اند و به طرف چشمه سرازیر می شوند. دو قلوها پیشاپیشِ همه می دوند و فرید و صُراحی هم پچ پچ کنان، عقبِ سرشان می روند. فرهاد اخم کرده و نگاهش را به قدم هایش دوخته است و خورشید دو قدم عقبتر از او حرکت می کند. زمینِ پر سراشیبی را سایه / روشن پوشانده است و نور آفتاب از لابه‌لای برگ درختانِ بزرگِ گردو به زمین می رسد. طبق معمول هم بوی علف و برگ و دود آتش یا تنور به دست نسیم پراکنده شده است. صدای چشمه بلند است و پرندگان هم که جای خود دارند! به کنار چشمه می‌رسند و صدای آب سرسام آور می شود. اول از همه دو قلوها دست و پاهایشان را به آبِ همیشه سرد می سپارند. صُراحی به شدت دستانش را زیرِ فشار آب به هم می فِشارد تا گِل های چسبیده به آن ها خوب شسته شوند. خورشید آبی هم به صورتش می زند. بعد از دخترها، فرید و فرهاد دست و پایشان را می‌شویند و سپس به طرف خانه ی مَش صادق روان می شوند. فرهاد نگاهی به دو قلوها و صُراحی و فرید می‌اندازد و می ایستد. منتظر می ماند تا خورشید به او برسد. یک چیزی ته گلویش مانده که باید به او بگوید! قصد و نیتِ بدی ندارد اما خب.. یک بار دیگر می خواهد افسارش را بدهد دستِ دلش و حرفی بزند که.. خورشید به کنار او که می رسد، سر پائین می‌اندازد و می خواهد بگذرد که فرهاد می‌گوید: -خورشید! مو... مو تِ رِ.. آب دهانش را فرو می دهد و پلک روی هم می‌گذارد. بازدمش را فوت می کند و به نگاه منتظر و شوک زده ی خورشید چشم می دوزد. دوباره پلک روی هم می گذارد. دل برود به درک! دل خفه بشود! او شوهر دارد، شوهر! مشتی در هوا می زند و بدون نگاهی دیگر به خورشید پیش می رود. این دفعه قدم هایش را سریعتر برمی دارد تا زودتر دور شود! خورشید شوهر دارد! خورشید.. آخ! آخ! خورشید نگاه متعجب و مبهوتش را به فرهادی که دور می شود، می دوزد. منظورش.. منظورش از این که گفت "من تو رو.." چه بود؟! نه اصلاً چه می خواست بگوید؟! چرا جمله اش را.. چرا کاملش نکرد؟! با ذهنی درگیر و دلی که یکهو هوسِ حبیب کرده، آرام و با تعلل پیش می‌رود. فرهاد چه می خواست که نگفت؟! ****ادامه دارد طاهره.الف Join @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅استفاده از کیسه و سنگ‌پا ✍استفاده از کیسه حمام ، برای پاکسازی پوست بسیار اهمیت دارد. حداقل در هفته یکبار این کار را انجام دهید حتما در حمام از سنگ پا استفاده کنید این کار باعث دفع بلغم غلیظ جمع شده درکف پا خواهد شد. و به نوعی ماساژ کف پا محسوب میشود . تمام اندامهای داخلی بدن ، مراکز رفلکسی در کف پا دارند و سنگ پا کشیدن به کف پا میتواندکاملا آنها را تحریک کند 📚حکیم خیر اندیش ☜【طب شیعه】 🍏 @khorshidebineshan 🌿
✅نسخه شفاء بخش ✍امام رضا علیه السلام: شفای هردردی در عسل نهفته است وهر کسی ناشتا اندکی عسل با کندر بخورد. صفرا را می شکند بلغم راقطع می کند. وذهن راصفا می دهد. حافظه راتقویت می کند. زهره سودا را ریشه کن می کند. 📚منبع: فقه الرضا،ص347 ☜【طب شیعه】 🍏 @khorshidebineshan 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای عهد.mp3
9.72M
🌺 ═══✼🍃🌹🍃✼═══ دعای عهد کم حجم ✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان 🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🌹 🌹 🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @khorshidebineshan
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄═❁๑🍃๑•🌺•๑🍃๑❁═┄ 📣 ( این خطبه در شهر کوفه، در نکوهش و هشدار کوفیان ایراد شد. ) 1⃣ تعریفی جامع از اسلام ♦️ستايش خداوندی را سزاست که راه اسلام را گشود و راه نوشيدن آب زلالش را برتشنگان آسان فرمود. ستون های اسلام را در برابر ستيزه جويان استوار کرد و آن را پناهگاه أمنی برای پناه برندگان و مايه آرامش برای واردشوندگان قرار داد. اسلام، حجّت و برهان برای گويندگان و گواه روشن برای دفاع کنندگان و نور هدايتگر برای روشنی خواهان و مايه فهميدن برای خردمندان و تدبّر برای تدبيرکنندگان و نشانه گويا برای جويندگان حق و روشن بينی برای صاحبان عزم و اراده، عبرت است برای عبرت گيرندگان، عامل نجات و رستگاری برای تصديق کنندگان و آرامش دهنده تکيه کنندگان، راحت و آسايشِ توکّل کنندگان و سپری نگهدارنده برای استقامت دارندگان است. اسلام، روشن ترين راه هاست، جادّه هايش درخشان، نشانه های آن در بلندترين جايگاه، چراغ هايش پرفروغ و سوزان، ميدانِ مسابقه آن پاکيزه، برای پاکان سرانجام مسابقه های آن روشن و بی پايان، مسابقه دهندگان آن پيشی گيرنده و چابک سوارند. برنامه اين مسابقه تصديق کردن به حق، راهنمايان آن اعمال صالح، پايان آن مرگ، ميدان مسابقه دنيا، مرکز گِرد آمدن مسابقه دهندگان قيامت و جايزه آن بهشت است. 2⃣ دعا برای پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ♦️ "تا آنکه خداوند با دست پيامبر(صلی الله علیه و آله) شعله ای از نور برای طالبان آن برافروخت و بر سر راه گمشدگان چراغی پرفروغ قرار داد. خداوندا! پيامبر(صلی الله علیه و آله)، امين و مورد اطمينان و گواهِ روز قيامت است، نعمتی است که برانگيخته و رحمتی است که به حق فرستاده ای. خداوندا! بهره فراوانی از عدل خود به او اختصاص ده و از احسان و کرم خود فراوان به او ببخش. خدايا! بنای دين او را از آنچه ديگران برآورده اند عالی تر قرار ده. او را بر سر خان کرمت گرامی تر دار و بر شرافت مقام او در نزد خود بيفزا و وسيله تقرّب خويش را به او عنايت فرما و بلندی مقام و فضيلت او را بی مانند گردان و ما را از ياران او محشور فرما، چنانکه نه زيانکار باشيم و نه پشيمان، نه دور از راه حق باشيم و نه شکننده پيمان، نه گمراه باشيم و نه گمراه کننده بندگان، نه فريب هوای نفس خوريم و نه وسوسه شيطان. می گويم: اين کلمات در خطبه ۷۲ نيز وجود داشت، امّا بدان جهت که اضافات مفيدی داشت در اينجا نيز آورده ايم." 3⃣ ره آورد بعثت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ♦️مردم! از سر نعمت بعثت پيامبر(صلی الله علیه و آله) و لطف خداوند بزرگ به مقامی رسيده ايد که حتّی کنيزان شما را گرامی می دارند و به همسايگان شما محبّت می کنند. کسانی برای شما احترام قائلند که شما از آنها برتری نداشته و بر آنها حقّی نداريد؛ کسانی از شما می ترسند که نه ترس از حکومت شما دارند و نه شما بر آنها حکومتی داريد. 4⃣ علل سقوط و سير ارتجاعی امّت ♦️با آن همه بزرگواری و کرامت، هم اکنون می نگريد که قوانين و پيمان های الهی شکسته شده امّا خشم نمی گيريد، در حالیکه اگر پيمان پدرانتان نقض می شد ناراحت می شديد. شما مردمی بوديد که دستورات الهی ابتدا به دست شما می رسيد و از شما به ديگران ابلاغ می شد و آثار آن باز به شما برمی گشت، امّا امروز جايگاه خود را به ستمگران واگذارديد و زمام امور خود را به دست بيگانگان سپرديد و امور الهی را به آنان تسليم کرديد، آنهايی که به شبهات عمل می کنند، و در شهوات غوطه ورند (بنی اميّه). به خدا سوگند اگر دشمنان، شما را در زير ستارگان آسمان بپراکنند، باز خداوند شما را برای انتقام گرفتن از ستمگران گِردِ هم می آورد. 📜 ، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄═❁๑🍃๑•🌺•๑🍃๑❁═┄ Join @khorshidebineshan
☑️شهید مهدی زین الدین: هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. 🔸شهدا را یاد کنیم، با ذکر یک صلوات 💠شادی روح شهدا صلوات التماس دعا Join @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجله تربیتی خورشید بی نشان
💔 ⏪👌 #چله_دورزدن_شیطان 🗓 روز چهاردهم سلام همسفر دنیا.. خداقوت ☺️ رابطه‌ت با خدا چطوره❓ یه وقت
💔 ⏪👌 🗓 روز پانزدهم 🌸سلام رفیقِ خدا... چه خبر از اوضاع و احوالت؟ این هفته که گذشت چندبار زدی تو گوش شیطون؟ 👿🤜 🥳 .‌همین مسیرو ادامه بده ❗️ جا نزنیا... حتی اگه زمین خوردی دوباره بلند شو .. ✌️ بریم سر ⇦دفتر مراقبه⇨ امروز قول میدم سمت گناه نرم و همه کارام برای خدا باشه ☺️✌ ⛔️ 👣مواظب قدمهای شیطون باش هرجا خطا کردیم توی گوشی یا روی کاغذ علامت بزنیم مثلا: دروغ ■■□□□□ غیبت ■■■□□□ سرزنش ■■□□□□ با لیست بعداً، کارداریم...🙃 بجنگ تا پیروز بشی✌️. یا علی ✋ فراموش نشه👌 ... 💞 @khorshidebineshan 💞