eitaa logo
مجله تربیتی خورشید بی نشان
797 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
5.7هزار ویدیو
355 فایل
ارتباط با مدیر کانال @mahdavi255
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📖 چند خط از کتاب(با الحاقیه) حماسه هویزه1⃣1⃣ ✍️... - در یکی از شناسایی ها بچه ها متوجه شدند دشمن روستای طاهریه را به عنوان مرکز پشتیبانی خود انتخاب کرده است و نیروهای مستقر در نزدیکی اهواز را نیز از همین منطقه پشتیبانی می کند . در آن ناحیه تردد خودروهای دشمن خیلی زیاد بود و تانکهای زیادی مستقر بودند . آن روز آنقدر جلو رفتند که نفرات پیاده دشمن را به خوبی در اطراف روستای طاهریه دیدند . حسین علم الهدی به بچه ها گفت : - فرداشب باید عملیات انجام بدهیم . نباید بگذاریم این بی شرفهای متجاوز آزادانه در خاک ما جولان بدهند و دست روی دست بگذاریم .فاصله طاهریه تا هویزه نسبتا زیاد بود و باید برای رسیدن به آنجا از چند رده دشمن عبور می کردند . قرار شد حسن بوعذار که بچه های مسجد جزایری نام حسن قطب نما رویش گذاشته بودند ، آنها را به آنجا ببرد . حدود دو بامداد بود که به آنجا رسیدند . باید در زمان کمتر از پنج دقیقه مین ها را می کاشتند و برمی گشتند . هر آن ممکن بود دشمن متوجه و با بچه ها درگیر شود . یونس روی مین ضدتانک اسم شهید رضا پیرزاده را نوشت و آن را کار گذاشت تا اورا در صواب این جهاد در راه خدا شریک کند . به یکی دو نفر از روستاییان آن حوالی گفتند اگر خودرو یا تانکی منفجر شد ، بلافاصله خبر بدهند . صبح روز بعد آنها با خوشحالی آمدند و گفتند تعدادی تانک و خودرو دشمن منفجر شده اند . عملیات مین گذاری ضربات خوب و مؤثری به دشمن وارد کرد و همانطور که حسین گفته بود خواب و آرامش را از آنها گرفته بود . پیرزنی از آن اهالی گفت که بعثی ها می گویند : - این پاسدارهای خمینی جن هستند یا انس ! ما هر روز صبح که تانکها و ماشینهایمان را روشن می کنیم منتظر هستیم که مینی منفجر شود و ما را به هوا ببرد . پیرزن با شور خاصی ای مطلب را بازگو می کرد . حسن قطب نما خبر آورد که بعثی ها در نزدیکی روستای سمیده در حال احداث یک پل با مصالح ساختمانی بر روی رودخانه هستند . و گفت : - اگر این پل تمام شود قطعا سوسنگرد را مجددا اشغال می کنند . آنها قبلا یک پل نظامی شناور روی آن قسمت از رودخانه زده بودند و احدات این پل جدید نشان دهنده مقاصد شومی برای مناطق اشغالی دشت آزادگان و بلکه استان خوزستان بود . حسین علم الهدی گفت : باید برویم و این پل را قبل از اتمام ساختن آن حتما منهدم کنیم . بعد به حسن گفت که به سمیده برود و آن اطراف را خوب شناسایی کند . این مأموریت حسن را خوشحال کرد چون خانواده اش در همان اطراف ساکن بودند و می توانست بعد از مدتی شبی با خانواده باشد . درست شبی که قرار بود عملیات انهدام پل انجام شود ، سید حسین دچار تب و لرز شد و چون زمان کمی تا تکمیل پل باقی بود ، تأخیر در عملیات به صلاح نبود . لذا بچه ها بدون حسین رفتند . ادامه دارد... صفحه علیرضا مسرتی 🌸 @khorshidbineshan 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📖 چند خط از کتاب(با الحاقیه) حماسه هویزه3 2⃣1⃣ ✍️... غفار درویشی ، علیرضا جولا ، سید محمدعلی حکیم ، حسن قدوسی ، لفته بوعذار و یونس شریفی به طرف سمیده حرکت کردند و چها رمین ضد تانک با خودشان بردند . آنها حسن بوعذار را از منزلش برداشتند و به طرف پل رفتند .غفار درویشی و لفته بوعذار با آرپی جی آماده بودند تا اگر گشتی دشمن رسید با آنها در گیر شوند بقیه بچه ها شروع به کار گذاشتن مین کردند . سه عدد مین را کارگذاشتند . چهار دقیقه گذشت ، صدای سگهای روستا خبر از نزدیک شدن گشتی دشمن می داد ، مین چهارم با عجله زیاد کار گذاشته شد و اجبارا در مسیر عبورچرخهای خودروها قرار نگرفت . همه با خوشحالی به هویزه برگشتند . روز بعد عشایر آن اطراف خبر آوردند که چند نفربر روی مین رفتند و منفجر شده اند . بعد از انفجارها یک لودر آوردند تا پل را ترمیم کند ، چرخ لودر روی مین لبه پل رفته و آسیب جدی دید . بچه ها با شنیدن این خبر گفتند آن اشتباه و کاشتن تعجیلی مین در لبه پل نوعی امداد خدایی بود که این لودر منهدم شود . حسین علم الهدی ، حسن قدوسی را به تهران فرستاد تا دو سه کار انجام دهد و به او گفت : - حسن جان ، برو پیش سید احمد آقا و برای این دیدار وقت بگیر ، برای اسکان روز و شب قبل یا بعد از دیدار مهدیه تهران رو آماده کن . و برای رفت و آمد در تهران سعی کن چهل اتوبوس تهیه کنی . - اینها کارهای آسونی نیست ولی سعی خودم رو می کنم . - از پدرت کمک بخواه ، او دادستان کل کشوره . این کارها برای ایشان مشکل نیست . - من تا به حال چنین کارهایی از پدرم نخواسته ام . - این درخواست شخصی تو نیست ، درخواست عشایر و مردمه . در خواست رزمندگان جبهه دشت آزادگانه . همین الآن راه بیفت . بله . حسین یک قطار مسافری و چهل اتوبوس را از طریق استانداری و راه آهن گرفت و برای یک شب اسکان عشایر در حسینیه اعظم از آقای روغنی اجازه گرفت . - بچه ها شروع به اطلاع رسانی و ثبت نام که کردند ، در میان تعجب بچه های بومی ، به جای هزار نفر ، حدود دو هزار نفر ثبت نام کردند و همه هم اصرار داشتند به دیدار امام بیایند . سید محمد علی حکیم که منزلشان در همسایگی منزل صادق آهنگری بود او را دید و به او گفت : - صادق داریم با عشایر هویزه میریم دیدار امام ، بیا اون نوحه قشنگی که برایمان خوندی را در جماران بخون . صادق گفت : - بله ، حسین هم به من گفت . قراره بیام اونجا ببینمتون . روز هفتم دیماه برای دیدار مشخص شد . روز چهارم دیماه اتوبوسها به هویزه آمدند و مردم را سوار کرده و به اهواز بردند . روز پنجم دیماه اتوبوسها آن جمعیت را به ایستگاه قطار کارون برده و همه سوار قطار اهواز تهران شدند . حسین در مسیر اهواز به تهران به یک یک کوپه ها رفت و با مسافران احوالپرسی و خوش و بش می کرد . حسین و بچه ها برای غذای بین راه همه نان و کنسرو تن ماهی تهیه کرده بودند . ادامه دارد... صفحه #دین 🌸 @khorshidbineshan 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
هدایت شده از بیداری ملت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴افشاگری درباره باندهای مخوفی که از آگاهی مردم وحشت دارند ابوالقاسم طالبی : اگر رهبر انقلاب وارد نمیشدند فیلم قلاده‌های طلا اصلا پخش نمیشد! 🔴به کمپین #بیداری_ملت بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
دانشگاه اسلامی ژاپن ! روایت یک دانشجوی ایرانی در ژاپن از رفتار عجیب استادش امروز با استادم جلسه داشتيم، قبل از من در اتاق بود و با دانشجوي ديگه اي جلسه داشت، دانشجو كه از اتاق خارج شد، من در رو باز كردم و وارد شدم و در رو پشت سرم رها كردم و در اتاق به صورت عادي داشت بسته مي شد كه استادم پاشد و ... مانع بسته شدن در شد و در رو باز كرد. اتاق گرم بود و چون ژاپني ها بر خلاف بعضي چيزهاي ديگه در زمستون براي مصرف انرژي به شدت خسيس هستند، گفتم انرژي هدر نمي ره در رو باز مي كنين؟ استادم گفت؛ قانون دانشگاهه كه وقتي يك زن ومرد در اتاق هستند در بايد باز باشه. 🔴به کمپین ما بپیوندید👇 @khorshidbineshan
 هیچ گاه در برابر دختر یا فرزند کوچک‌ترتان به نوجوانتان نگویید که تو بزرگی واین رفتارها ازتو بعید است.عادلانه قضاوت کنیدو به فرزندانتان بیاموزید که به یکدیگر احترام بگذارند. @khorshidbineshan
🍂 🔻 یحیای آزاده 8⃣4⃣ خاطرات آزاده، داریوش یحیی •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• حدود دهمین روز حضورمان در استخبارات بغداد، بعداز صبحانه، برای بازجویی، ما را یکی یکی می بردند و خونین و مالین برمی گرداندند. در طول بازجویی درِ سلول باز بود و یک نفر از نیروهای امنیتی درون چارچوب ایستاده بود و اجازه صحبت کردن با هم را نمی داد. این رفتار بیانگر اتفاقاتی بود که قالب ما را تهی کرده بود. کسی با کسی نمی توانست صحبت کند و همه چیز گواهی یک بازجویی سختی را می داد. من و ایرج را با هم بردند. سه بازجویی که در این مدت بازجویی کرده بودند با هم در این بازجویی حاضر شدند. قیافه هایشان نشان می داد که هم خسته اند و هم عصبانی. ابتدا هموطن شروع به بازجویی کرد و بدون مقدمه گفت: شما با هم بودید، چرا نگفتید؟" و یک کشیده محکم زیر گوش ایرج خواباند. شدت ضربه آنقدر زیاد بود که سر او به سر من خورد. دوباره از ایرج پرسید چرا وقتی اسیر شدی نگفتی چند نفرِ دیگر هم آنجا هستند. ایرج آمد جواب بدهد که با اشاره یکی از ملعونین، ضربات شیلنگ از پشت به سرمان باریدن گرفت. چند ضربه سریع زدند و متوقف شدند. سرمان شکسته بود و خون گرم از بغل گوش هایم جاری شده بود. نوبت به من رسیده بود. از من پرسید "بعد از تو چند نفر دیگر در منطقه باقی مانده بود؟" با گریه گفتم "بخدا من تنها بودم، بهیار بودم." هریک از بازجوها سئوالی می کرد و کتکی می زد. در آخر از ما خواستند تا یک جوک راجع به [امام]خمینی بگوییم تا به سلول برویم. هر دو گفتیم که بلد نیستیم که کشیده محکمی خوردیم. اوضاع خیلی بد شده بود. ایرج چیزی سرهم کرد و گفت که کشیده ای از هموطن دریافت کرد. آخر فهمیده بودند که این را سر هم کرده که توهین داخلش نباشد. نوبت به من رسید، خودم را به گیجی و بی حالی زدم. صورت و گردنم حسابی خونی شده بود. چند تا کشیده بهم زد و گفت تا یک جوک نگویی وِلَت نمی کنم. هرچه سعی کردم که چیزی نگویم نشد. نامرد بدجور کشیده می زد. گفتم راجع به امام بلد نیستم، یک کشیده دیگر زد و گفت امام نه "خمینی"! گفتم به خدا بلد نیستم. گفت راجع به منتظری، رفسنجانی، اردبیلی، یکی دیگر بگو. هرچه فکر کردم چیزی به یادم نیامد که یک دفعه به یاد جوکی افتادم که یکی از بچه ها در هور برایم تعریف کرده بود و همان نجاتم داد. اصلا" به محتوای جوک فکر نکردم و تا به ذهنم آمد برای فرار از کشیده‌ آن هموطن تعریف کردم. گفتم یک روز آیت الله منتظر تو خطبه‌های نماز جمعه گفته بود،"مردوم حالا که صدام به من موگه....، منم موگم صدام خره" کلام که منعقد شد اول کمی خندید ولی وقتی متوجه محتوا شدند سه نفری با لگد افتادند به جانم و تا خوردم زدن..... ┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• همراه باشید با ادامه این خاطرات @khorshidbineshan 🍂
✍به کجا دارید میرید؟ ⭕️علی مطهری: حجاب را به رفراندوم بگذارید، اکثریت جامعه به آن رأی می‌دهند. 🔻به جایی رسیدن که حکم خدا رو هم میخوان به رفراندوم مردم بذارن.. انگار از شهید مطهری فقط اسمش رو به یادگار گرفتی علی آقا *قلب یخی* 🔴به کمپین بپیوندید👇 @khorshidbineshan
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📖 چند خط از کتاب(با الحاقیه) حماسه هویزه 3⃣1⃣ ✍️... باتوقف قطار همه از کوپه ها بیرون ریختند . حسین و سرگروههایی که تعیین کرده بود صدایشان بلند شد : - آهسته ، صبر کنید . حسین چشم چشم می کرد و دنبال کسی می گشت . چشمش که به قدوسی افتاد خوشحال شد و به طرف او رفت و همدیگر را در آغوش گرفتند . - همه چیز فراهم شده ، خیالت راحت باشه . - می دونستم از عهده اش بر میایی. در خیابان ولیعصر سیلی از جمعیت عشایر با لباسهای محلی و چفیه به راه افتاده بود . قدوسی گفت : - لشکری به راه انداخته ای ! - همین لشکر در برابر لشکر بعثیها می ایستد . عده زیادی از شیوخ عرب و بزرگ قبایل و طوایف آمده بودند . طوایفی مانند طرفی ها ، سواری ها ، بوعذارها ، شریفی ها ، کوتی ها ، هویزه ها ، جرفی ها ، ساکی ها ، نیسی ها و همه طوایف و قبایل دیگر آمده بودند و عده ای از خوشحالی یزله می کردند . همه برای استراحت به مهدیه تهران رفتند و فردای آن روز صبح زود دههااتوبوس در خیابان ولیعصر عشایر را سوار کرده و به جماران انتقال دادند . همه در اشتیاق دیدار امام بودند به جز سید حسین و غفار درویشی و چند نفر از بچه های غیر بومی تا آن روز هیچکدام از این جمعیت بزرگ امام خمینی را از نزدیک زیارت نکرده بودند . اتوبوسها در پایین جماران ایستادند و همه دلشان می خواست هر چه زودتر سر بالایی جماران را طی کنند و به مقصد برسند . ادامه دارد... صفحه 🌸 @khorshidbineshan 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📖 چند خط از کتاب(با الحاقیه) حماسه هویزه 4⃣1⃣ ✍️... عشایر یزله و هلهله می کردند . حسین به یکی از مسئولین برنامه گفت که تا آمدن امام یکی از رزمندگان نوحه ای را که آماده کرده بخواند . میکروفن آماده شده بود و صادق آهنگران پشت آن ایستاد و شروع به خواندن همان نوحه‌ که اسم شهدای اهواز در آن برده می شد ، کرد .(ویدئو پیوست شده 👆) ای شهیدان به خون غلطان خوزستان درود لاله های سرخ پر پر گشته ایران درود ای عزیزان و فداکاران جانباز وطن(2) کشتگان جان به کف بگرفته ی خونین کفن(2) پیشتازان غیور مکتب و قرآن درود(2) (ای شهیدان به خون غلطان خوزستان درود لاله های سرخ پرپرگشته ایران درود)2 ای به میدان نبرد حق و باطل سرفراز در سجود عشق کرده با وضوی خون نماز هم به خیل پاسداران هم به سربازان درود(2) ای که می دانید فرمان خمینی را متاع(2) کرده با حب الوطن از مکتب و قرآن دفاع شاهدان صفحه دوران در تاریخ درود(2) ای به مرز ملک اسلام آفریده افتخار(2) جان به کف بگرفته در راه خدا بهر شما هم به سوسنگرد و خونین شهر و آبادان درود(2) امام خواستند به جایگاه بیایند که پشت در ایستادند به نوحه گوش دادند. نوحه آهنگران که تمام شد امام وارد شدند . عشایر برخاستند و شعار دادند و امام برایشان دست تکان می دادند .حسین جلو نرفت ودرهمان جایی که ایستاده بود اشک شوق از دیدگانش جاری شد . او هم می خندید و هم اشک می ریخت . ادامه دارد... صفحه علیرضا مسرتی 🌸 @khorshidbineshan 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
✍ چرا زیارت امام‌رضا(ع) از زیارت امام‌حسین(ع) افضل است؟ علی بن مهزیار نقل می‌کند از امام هادی (ع) پرسیدم: فدایت شوم زیارت امام رضا (ع) افضل است یا زیارت امام حسین (ع)؟ آن حضرت فرمود: «زیارت پدرم افضل است؛ زیرا امام حسین (ع) را هر گروهی از مردم زیارت می‌کنند؛ ولی پدرم را زیارت نمی‌کند، مگر شیعیان خاص و خالص ما(۱)  زیرا هر فرقه ای از شیعه، امام حسین علیه السلام را از جهات مختلفی از قبیل، شهادت آن حضرت، مخصوصا فرزند بی‌واسطه حضرت زهراعلیهاالسلام بودن محترم می شمارند و فرق دیگر شیعه، از قبیل: کیسانیه، زیدیه، اسماعیلیه و واقفیه و...امامت حضرت سیدالشهدا علیه السلام را پذیرفته اند؛ اما در این میان، حضرت رضا علیه السلام دارای ویژگی خاصی است که اغلب انشعابات تشیع، قبل از ایشان بوده و باقیمانده از فِرَق مختلف همین خواص شیعه هستند که به ولایت حضرت رضا علیه السلام معتقدند و شمارشان نسبت به بقیه کمتر است؛ لذا در روایات عارفا بحقه قید شده یعنی ایشان را امام واجب الاطاعه بداند. ۱_کلینی، کافی: ج9، ص335، طبع دارالحدیث @khorshidbineshan
دانشگاه ییل آمریکا در اقدامی جالب، یک واحد درسی به نام «خوشبختی» را در لیست واحدهای درسی‌اش اضافه کرده که با استقبال وسیع دانشجویان روبه‌رو شده است. تا به حال 1200 دانشجو این درس را انتخاب کرده‌اند. این واحد درسی هفته‌ای دو بار در کلاس بزرگ این دانشگاه در ایالت "کنتیکت" ارائه می‌شود. «لوری سانتوس» این واحد را تدریس می‌کند. سانتوس درباره این اقدام دانشگاه گفت: پیش از این یک واحد درسی به نام «روانشناسی و زندگی خوب» را در لیست واحدها داشتیم که با استقبال زیاد دانشجویان روبه‌رو شد. مشارکت دانشجویان در کلاس این واحد درسی در طول تاریخ این دانشگاه بی‌سابقه بود. چیزی که دانشجویان را به این واحد درسی جذب کرده امید به این است که شاید علم بتواند به دانشجویان آمریکایی کمک کند بر افسردگی که به سطح بسیار بالایی در دانشگاه‌های آمریکایی رسیده است، ‌غلبه کند. تکالیف منزل این واحد درسی، نشان دادن قدردانی بیشتر، انجام کارهای خیر و افزایش ارتباطات اجتماعی است. 👇 join @khorshidbineshan
پیامبر مهربانےها (ص) مےفرمایند: هرڪہ دخترش راخوبــ تربیتــ ڪند ؛ و علم شایستہ بہ او بیاموزد ؛ آن دخترمانع و سپرپدر دربرابر آتش دوزخ خواهد شد... 🏴السلام علیک یا رسول لله Join @khorshidbineshan