هدایت شده از بیداری ملت
🔴خوشحالی جریان فتنه از به بند کشیده شدن استاد بچه های انقلاب
و این بیخیالی روزنامههای جریان اصولگرا به ماجرای حسن عباسی در حالی رخ میدهد که روزنامه آرمان عکس و تیتر۱ خود را به ماجرای بازداشت حسن عباسی و روایت خود از این ماجرا اختصاص داده است
🔴به کمپین #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
هدایت شده از بیداری ملت
🔴خسارت سنگین یک تصمیم زنگنه به کشور/آیا وزیر نفت محاکمه میشود؟
⏪ خسارت ۳۴ هزار میلیارد تومانی کشور از حذف کارت سوخت!/ این حق نظام است که از آقای زنگنه بپرسد، چرا کارت سوخت را حذف کرد!/ ۱۵ درصد بنزین کشور به دلیل حذف کارت سوخت قاچاق میشود
👤 اصغر ابراهیمی اصل، معاون سابق وزیر نفت در گفتگو با «نود اقتصادی»:
▪️در فاصله زمانی ۹۲ تا ۹۸ به دلیل حذف کارت سوخت روزانه ۸.۸ میلیون لیتر واردات بنزین به کشور صورت گرفته است که از این بابت ۸ میلیارد دلار ارز پرداخت شده که با محاسبه دلار ۴۲۰۰ تومانی، رقم پرداخت شده برای واردات بنزین در طول این مدت حدود ۳۴ هزار میلیارد تومان بوده است.
▪️حذف کارت سوخت یک اقدام اشتباه و به ضرر منافع ملی است که وزیر نفت باید پاسخگوی این اقدام خود باشد
▪️مطمئنا اگر کارت سوخت حذف نمیشد، دیگر نیازی به واردات ۸ میلیارد دلار بنزین به کشور نبود و متاسفانه به همین اندازه که بنزین وارد کشور شده، بنزین از کشور قاچاق شده است
▪️زنگنه به عنوان وزیر نفت دستور حذف کارت سوخت را صادر کرده و مسولیت آن با شخص وزیر بوده و حالا هم حق نظام است که از او بپرسد که چرا کارت سوخت را حذف کرده و اگر زنگنه پاسخ درستی ندارد باید با او برخورد شود.
▪️۱۵ درصد بنزین کشور به دلیل حذف کارت سوخت قاچاق میشود که اگر کارت سوخت وجود داشت قاچاق سوخت به نیم درصد میرسید./نود اقتصادی
🔴به کمپین #بیداری_ملت بپیوندید👇
اینستاگرام👇
http://instagram.com/bidariymellat
ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
هدایت شده از بیداری ملت
🔴توییت معنادار استاد رائفی پور در حمایت از استاد حسن عباسی
⏪ استاد #رائفی_پور :
#حسن_عباسی با شکایت علوی #وزیراطلاعات ، صرفا بخاطر پرسیدن یک سوال به زندان رفت.
در ظاهر، بنفش ها تا انتخابات اسفند ماه خیالشان از فریادهای او راحت شد، اما عباسی هفتاد سال هم که در زندان باشد آن سوال هنوز هم به قوت خودش باقی است
#آمدنيوز
🔴به کمپین #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
🔺برای فروش نکردن فیلمم، اشک ریختم...!
🔹محمد مهدی میرزائی، کارگردان انیمیشن ارزشی "فوق محرمانه" در صفحه اینستاگرام خود از حمایت نکردن مردم از فیلمش نوشت🔹
✍خیلی دلم میگیره وقتی میبینم کسایی که فیلم های ضد ایرانی میسازن و آبروی ایران و ایرانی رو در جشنواره های بزرگ دنیا میبرن، بهشون سینما میدن و فیلم هاشون میلیاردی فروش میکنه، ولی من که دنبال نشون دادن اقتدار کشور هستم، باید کار رو به صورت اینترنتی پخش کنم و فقط ۲۳ نفر خریداری و تماشا کنن😔
لطفا اگر این انیمیشن رو خریداری نکردید، برای حمایت به سایت زیر مراجعه کنید و خریداری و دانلود کنید :
www.Simorgh3D.ir
انیمیشن فوق محرمانه، به عشق ایران، و به عشق ملت ایران، و برای ملت ساخته شده... از فیلم خودتون حمایت کنید...
#هرروزیک_آیه
✨وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ
✨صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ﴿۲۶﴾
✨و در حقيقت انسان را از گلى خشك
✨از گلى سياه و بدبو آفريديم (۲۶)
📚سوره مبارکه الحجر
🎀 @khorshidbineshan 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
# حدیث روز
امام باقر علیه السلام فرمودند:
هر کس صبح که برمی خیزد خنکی محبت ما را در قلبش احساس کند، خداوند را بر اولین نعمت سپاس گوید.
عرض شد: اولین نعمت کدام است؟ فرمودند: پاکی ولادت( حلال زاده بودن).
#کانال_شهید_تورجی_زاده🚩
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@khorshidbineshan
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🔴 بوسه شیرین #علوی بر لبان #حسن_عباسی!
🔻 #عباسی_صدای_ماست
🔹شاهنشاهی ایران و امپراطوری روم تحت امرش بود. ذوالفقار در دستش و اقتدارش بر نصف جهان، گسترانیده بود. حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) را میگویم.
🔸بعد یکی از جنگها، یک یهودی، زره حضرت را ربود. حضرت زره را مطالبه کرد و یهودی گفت این زره خودم است.
🔹امیرالمومنین علیه السلام و آن یهودی به محضر قاضی رفتند. قاضی میخواست به استقبال خلیفه مسلمین بلند شود، اما حضرت فرمود بنشین که در حال حاضر من یک طرف دعوایم.
🔸قاضی وقتی این رفتار را دید، فهمید که باید به حق حکم کند نه با توجه به جایگاه الهی و اجتماعی طرفین دعوا. بهمین دلیل از حضرت شاهد خواست که آیا شاهدی دارید که این زره مال شماست؟ حضرت پاسخ داد: خیر.
🔹حکم قاضی معلوم بود به نفع فرد یهودی صادر شد. چون زره در دست یهودی بود که به محضر قاضی رسید و حضرت امیر هم که شاکی بود شاهدی بر ادعای خود نداشت.
🔸بعد از اتمام جلسه دادگاه، فرد یهودی میگوید به خدای واحد قسم که این فرد ولی خداست. این نوع رفتار فقط از اولیای الهی است و کسانی که موسی(ع) سفارش کرده. سپس اسلام آورد ...
🔹محکومیت استاد حسن عباسی در دادگاه، برای همه ما دردناک است. محمود علوی، وزیر اطلاعات که روزی ادعا کرده «من بر لبان منتقدین بوسه می زنم»، حالا در برابر انتقادات یک سخنران و کارشناس تاب نیاورده! اما براستی چه کسی است که روشنگری ها و تبیین ها و فریادهای حسن عباسی را فراموش کند؟ چه کسی می تواند روشنگری استاد در کف دانشگاه ها را فراموش کند؟ چند نفر همانند #حسن_عباسی داریم که در دانشگاه ها و رسانه ها علیه جریان کثیف غربگرایی شوریده باشند؟
🔸برخی می گویند باید به گونه ای حرف بزنیم که از ما شکایت نکنند؟ مگر همچنین چیزی امکان دارد؟ مگر امکان دارد که شما علیه فتنه و انحراف و اشرافی گری و جریان نفوذ، بایستی و رسوایشان کنی و آنها تو را ترور شخصیت نکنند؟ مگر می شود تو را برچسب باران نکنند؟ مگر می شود با تو برخورد امنیتی و قضایی و آبرویی نشود؟
🔹چه بسا فردی همچون #عباسی، که سلامت مالی و اخلاقی و اقتصادی وی روشن و واضح است. جیبش بسته و دهانش باز؛ برای فریاد زدن و روشنگری کردن!
🔸اما چاره چیست؟ باید به خدا پناه ببریم از بستن دهان ها و شکستن قلم ها! آنانیکه شعارِ «زنده باد مخالف من» شان گوش فلک را پر کرده و ادعا می کردند: «ما لبان منتقدین را می بوسیم»، حالا که زبان منطق شان کش آمده، به شکایت و شکایت کشی افتاده اند!
🔹ده ها شکایت علیه حاج حسین شریعتمداری، حمید رسایی، سعید قاسمی، حسن عباسی، امیرحسین ثابتی، علیرضا زاکانی و سایر انقلابیون؛ البته راه به جایی نبرد: «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست/ عِرض خود میبری و زحمت ما میداری!»
🔸حالا که شش سال ملت را مَچل خودشان کردند و صنعت هسته ای را بر باد دادند و به آبروی نظام ضربه زدند و اقتصاد کشور را به محاق بردند، بهترین راه زندانی کردن و بستن دهان منتقدین و شکستن قلم هاست! شاید داغ دلشان خالی شود! اما باید بدانند امروز دیگر ملت بیدار شده اند.
🔹اگرچه ما به حکم دادگاه نظام اسلامی سر می نهیم اما اعتراض امروز ما به کسانی است که چندین اَبَرجاسوس در کنار آنها کشف شده و ارتباطات آنان با برخی رسانه های ضدانقلاب همچون آمدنیوز مشکوک است! ما چون مولایمان علی بن ابی طالب، چون شاهدی نداشتیم محکوم دادگاه شدیم اما هنوز سوالات عباسی در افکار عمومی باقی است! قطعاً عباسی که توانست ارتباط برخی با اسرائیل را در سال های 65-66 فریاد بزند و از دادگاه تبرئه بگیرد، در این مورد هم سخنان حقی بر زبان رانده که قانون شکنان قانوندان سوءاستفاده کرده اند! ما هم همان سؤالات را می پرسیم؛ میلیون ها نفر آن سوالات را می پرسند از آنان هم شکایت کنید! چرا آمدنیوز از شما تعریف و تمجید می کند اما رهبری و سپاه و نظام اسلامی را تخریب می کند؟
🔻پ.ن: این بوسه های شیرین، برای ما جذاب و دلچسب است!
#داود_مدرسی_یان
🔴به کمپین #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
هدایت شده از بیداری ملت
🔴درباره گوشت های گوسفندهای قربانی در حج
هرچند پیش از آغاز #حج گویا وعده داده شده بود تا امسال #گوشت گوسفندهای قربانی شده توسط #زائران_ایرانی به کشور بازگردانده شود اما رئیس سازمان حج فرمودهاند که به علت مقرون به صرفه نبودن، امسال نیز گوشتهای قربانی شده به کشور بازگردانده نخواهد شد؛ سوال اساسی اینجاست که چطور خرید و #واردات_گوشت از قرقیزستان باوجود همهی پورسانتها و حق کمیسیونها، مقرون به صرفه است اما انتقال حدود ۸۶ هزار و ۵۰۰ راس دامِ قربانی شده، نه ؟!
🔴به کمپین #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
هدایت شده از 📚💠چالش کانال رمٌاٌنٌکٌدٌهٌ مٌذٌهٌبٌیٌ 💠📚
پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم:
پیام #غدیر را حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.
دوستان خوبم؛ میدونید معنی این فرموده رسول الله (ص) یعنی چی؟
یعنی #تبلیغ غدیر #واجبه
#چالش کانال 📚💠 رمٌاٌنٌکٌدٌهٌ مٌذٌهٌبٌیٌ (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ)💠 📚 به مناسبت #عید_غدیر
🆔 @ROMANKADEMAZHABI
رمان مورد علاقه:یک فنجان چای باخدا
و رمان عقیق
اسم شرکت کننده:بنفشه منوچهری
نفر اولمون شارژه 30 تومنی داره 😌🌸
نفره دوممون شارژه 20 تومنی☺️🌸
نفره سوممونم یه شارژه 10 تومنی 😁🌸
برای شرکت در چالش 👇🎉
@yazenab_78
اگر دنبال #رمانهای_ارزشی ، #واقعی و #شهدایی و #مذهبی هستید این کانال رو از دست ندید
👇👇👇
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
📿بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ📿
#پر_پرواز 🕊
#قسمت_27
فصل سوم📖
آن شب و فرداے آن شب و هفتہ بعد و سہ هفتہے بعدش همگے شبیہ هم بودند...
سیل مجروحین ڪہ هر روز از توابع و حتے خود شهر مےآوردند و بیمارستان نہ بہ حد ڪافے برایشان جا داشت و نہ تجهیزات... بیشتر مجروحین اگر وضع وخیمے نداشتند با رسیدگےهاے جزئے مرخص مےشدند و اگر حالشان وخیم بود بہ تهران مےفرستادیم. تعداد اندڪے را هم بسترے مےڪردیم چون بیمارستان محل گذر بود و دائم مجروح مےآوردند....
البتہ بیمارستانهاے گلستان و بقایے هم در اهواز بخشے از مجروحین را پذیرش مےڪردند و ڪمڪ مهمے بودند...
و من هم در این وقایع ڪہ با سرعت عجیب و غریبے تڪرار مےشدند اصلا خودم را حس نمےڪردم... در روز ڪمتر از سہ ساعت مےخوابیدیم... یعنے نمےتوانستیم وقتے مجروحے درد مےڪشد یا در شُرف مرگ است بخوابیم... ڪمتر بچہ ها را مےدیدم همہ بہ شدت مشغول بودیم...
خوب بہ یاد دارم ڪہ تا آنروز حتے فرصت مڪالمہ درست و حسابے با بچہها پیدا نڪرده بودم... همانروز...
چهارم آبان بود...پنجشنبہ بود...
نزدیڪ ساعت چهار صبح سرگیجہ و حالت تهوع بدے پیدا ڪردم و بہاجبار براے استراحت بہ اتاق ڪشیڪ رفتم...
ساعت نزدیڪ ۸ صبح بود ڪہ تا هشیار شدم و ساعت را دیدم بلافاصلہاز جا پریدم... دستے بہ لباسم ڪشیدم... از اتاق بیرون آمدم و خودم را بہ طبقہ اول رساندم... همہ جا سڪوت بود... همہ انگار گرفتہ و مغموم بودند... دنبال آشنایے چشم چرخاندم... نرگس را دیدم ڪہ داشت وارد اتاقے مےشد و چهره خیسش را پاڪ مےڪرد... متعجب با چند قدم بلند خودم را بہ او رساندم و از پشت بازویش را گرفتم.
بہ طرفم برگشت... اشڪ چشمانش قطع نمےشد
متحیر پرسیدم:
_چیہ نرگس چرا اینجورے گریہ مےڪنے؟...
نفس عمیقے ڪشید و با هق هق گفت:
_ژالہ... خـ...خرمشهر سقوط ڪرد...
نفهمیدم چطور تمام صورتم خیس شد...
نرگس انگار منتظر فرصتے باشد خودش را در بغلم رها ڪرد... با صداے بلند گریہ مےڪرد و زیر لب مےگفت: اینهمہ جوون... اینهمہ خون... یعنے تموم شد؟...شهرو گرفت؟!...
حال من بدتر از او بود... نمےفهمیدم چرا هیچ ڪنترلے بر اشڪ چشمم نداشتم... بےوقفہ و بہ پهناے صورتم سرازیر بود و نفسم از شدت گریہ گرفتہ بود...
احساس مےڪردم فرزندم را از دست دادهام و بے آنڪہ مادر شوم داغ فرزند دیدهام...
چہ حال بدے بود...
✍شین.الفـــ
ادامه دارد...
#رمان_آنلاین_عاشقانہ💕 #مذهبے_مختص_مخاطبان_ڪانال 👇
🎈 @khorshidbineshan 🎈
📿بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ📿
#پر_پرواز 🕊
#قسمت_28
فصل سوم📖
خواستم از بغلش بیرون بیایم ڪہ یڪ آن در جا خشڪ شدم...علے، برادر نرگس، شوهر عطیہ، هنوز در خرمشهر بود...
محتاط پرسیدم:
_عَـ..عطیہ ڪو؟...
فورے از بغلم بیرون آمد و آهستہ و با هقهق گفت:
_نمےدونہ... ولے مےفهمہ... خیلے زود مےفهمہ... چڪارش ڪنم؟...
مثل مریض تبدار دور خودش مےگشت و هذیان مےگفت...
از طرفے خودش بےقرار برادرش بود و از طرفے دلشوره عطیہ را داشت... از طرف دیگرے هم خانوادهاش...
دستش را گرفتم و داخل ایستگاه پرستارے بردم... صندلے برایش گذاشتم و نشاندمش... شروع ڪردم شانہهایش را ماساژ دادن...
زهرا را ڪہ در اتاق پرستاران بود صدا ڪردم:
_زهرا پاشو یہ آب قند درست ڪن مےتونے؟...
_چشم خانم دڪتر ها مےتونُم...
نرگس تا صداے زهرا را شنید با همانطور بےحال گفت:
_زهرا آب قند نمےخوام یہ دقیقہ بیا اینجا...
زهرا خودش را بہ ما رساند و نگاه پرسشگرے بہ انداخت و روبہ نرگس گفت:
_بلہ خانم دڪتر؟!...
_سلما... سلما رو مےتونے برام پیدا ڪنے؟
_چڪارش دارے خانم دڪتر؟ همرایہ رفیقتو او یڪے خانم دڪترن مریضاے طبقہ دومہ چڪ مےڪنن...
_نہ پس هیچے... خودت بگو آشنایے فامیلے چیزے تو خرمشهر ندارے؟
_والا ما خرمشهرے نیستیم اَ ڪس و ڪار ما ڪسے اوجا نے... ولے اگہ ڪسےام اوجا بوده باشہ همہے بیرون فرستادن چند روزے مےشہ دیگہ ڪسے توے شهر نیست...
شما هم خبرش از رادیو شنیدید؟
اشڪهایش را با پشت دست پاڪ ڪرد:
_ها دیگہ گرفتنش... بیچاره بِچہ هاے رزمندهاے ڪہ تو شهر بودن...
صداے نرگس هقهق نرگس بلند شد و من چشم غره اے بہ زهرا رفتم...
زیر لب گفت:
_چے گفتُم مگہ؟...
_نرگس تو رو خدا اینجورے گریہ نڪن...
_ژالہ نمےدونم چے شده این دیوونم مےڪنہ...خدا ڪنہ اسیر شده باشہ... خدا ڪنہ مجروح شده باشہ زودتر از شهر بیرون اومده باشہ... تو بہ عطیہ مےگے؟
_من؟... نہ من نمےتونم...
_چے شده خانم دڪتر؟ چے مےخواید بگید بگید مو بشون مےگُم...
_بعدا بهت مےگم الان بےزحمت یہ آب قند درست ڪن...
_چشم
از ڪنارمان بلند شد و بہ طرف آبدار خانہ رفت...
_بہ خدا ژالہ ما نگران شهید شدنش نبودیم از اول نہ من نہ مامان و بابا... فقط نگران عطیہام... نمےدونے چقدر علے رو دوست داره اصلا الان آمادگےشو نداره...
و دوباره گریہ... هم نرگس و هم من... این بار براے عطیہ...
✍شین.الفـــ
ادامه دارد...
#رمان_آنلاین_مذهبی عاشقانہ💕 #مذهبے_مختص_مخاطبان_ڪانال 👇
🎈 @khorshidbineshan 🎈
📿بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ📿
#پر_پرواز 🕊
#قسمت_29
فصل سوم📖
آنروز وقتے عطیہ خبر سقوط خرمشهر را شنید از هوش رفت... یڪے دو روزے بدحال بود و عملا ڪارے نمےڪرد...
ولے بعد از دو روز ڪہ با پیگیرےهاے نرگس فهمیدیم برادرش سہ روز قبل از سقوط خرمشهر از ناحیہ قفسہ سینہ تیرخورده بود و بخاطر وخامت حالش از همان موقع در بیمارستان بقایے بسترے بود، آرام گرفت...
آنقدر از جانش ترسیده بود ڪہ دیگر از مجروحیتش ابراز ناراحتے نڪرد و برعڪس دائم شاڪر بود!...
نرگس و عطیہ تقریبا هر روز بہ علے آقا سر مےزدند ولے من از روزے ڪہ وارد اهواز شده بودم پایم را از بیمارستان بیرون نگذاشتہ بودم...
برادر نرگس تقریبا دو هفتہ بسترے شد و بعد بلافاصلہ برگشت جبهہ... اینبار در جبهہاے دیگر...
علے آقا عضو گردان ضربتے تحت سرپرستے دڪتر چمران بود و از مدتها قبل از شروع جنگ همراه آنها در جنوب حضور داشت. روز شروع جنگ در مرخصے بود و با شروع جنگ بہ خرمشهر برگشت و تا مجروحیت همانجا بود و حالا قبل از طے ڪامل دوره درمان دوباره بہ خط برمےگشت...
هر چند هرگز تفڪرات امثال او را قبول نداشتم اما قلبا بخاطر غیرت و شجاعتش تحسینش مےڪردم... از طرفے نگرانش هم بودم... بخاطر نرگس و عطیہ...
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
فصل چهارم📖
بعد از سقوط خرمشهر سیل مجروحین ڪہ بہ بیمارستان آورده مےشدند بہ مرور ڪم و ڪمتر شد و بہ حد #تقریبا نرمال رسید و شرایط براے ما بهتر شد...
تقریبا سہ ماهے از آمدنمان بہ اهواز مےگذشت و هیچڪدام قصد مرخصے رفتن نداشتیم... البتہ فشار ڪارے ڪمتر شده بود ولے ڪماڪان نیاز بہ پزشڪ متخصص پررنگ بود و شرایط بہ هیچ وجہ عادے نبود... و نیازش را هم احساس نمےڪردیم چون برعڪس آن روزهاے اول حالا آستانہ تحملمان بالاتر رفتہ بود و ڪنار هم روزهاے بهترے را مےگذراندیم...
زمستان اهواز خیلے سرد نبود و تقریبا بیشتر روزها هواے بهارے داشتیم...
زهرا همان پرستار آبادانے بانمڪ، با بامزگے هایش فضا را برایمان قابل تحملتر مےڪرد... هر حرفے ڪہ زده مےشد یا هر اتفاقے ڪہ مےافتاد او را یاد خاطرهاے مےانداخت و تا شروع بہ گفتنش مےڪرد اعتراض و خنده ما را بدنبال داشت ڪه تو با بیست و پنج سال سن چطور انقدر خاطره دارے!
خیلے مهربان و منعطف بود و تنها چیزے ڪہ عصبانےاش مےڪرد این جملہ سلما دوستش بود:
_ایقده لاف نیا آبودانے!!...
✍شین.الفـــ
ادامه دارد...
#رمان_آنلاین_مذهبی عاشقانہ💕 #مذهبے_مختص_مخاطبان_ڪانال 👇
🎈 @khorshidbineshan 🎈
📿بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ📿
#پر_پرواز 🕊
#قسمت_30
فصل چهارم📖
آن روز، پنجشنبہ آخر دے ماه با بچہها نشستہ بودیم و چاے مےخوردیم ڪہ زهرا گفت:
_هیچے ام پیدا نمےشہ با اے چایے بخوریم... اے غذاے بیمارستان شمایہ سیر مےڪنہ؟
نرگس مثلا عصبانے گفت:
_نہ بابا انقدر ڪنسرو خوریم شڪل قوطے ڪنسرو شدیم... یہ غذاے گرم پیدا نمےشہ تهش املت و نیمرو
عطیہ با لبخند پنهانے گفت:
_جهادگر انقدر غرغرو ندیده بودیم. اومدے جنگ یا هتل هر جور دوست دارے غذا سفارش مےدے؟...
_سفارش اونہ ڪہ برات بیارن...
آرزو ڪہ بر جوانان عیب نیست إنشاءالله جدیدا؟...
_نہ راحت باش هر چقدر دوست دارے آرزو ڪن...
دستانش را بلند ڪرد و عاجزانہ!! گفت:
_خدایا همین الان ڪلے خوراڪے خوشمزه از نعماتت بہ ما ارزانے دار... همہ بگید آمین...
همہ با خنده گفتند آمین و من یڪ لحظہ بہ یاد آوردم مادر آنهمہ خوراڪے در چمدانم گذاشتہ بود!!!... و من سه ماه بود سراغشان را نمےگرفتم!...
تا آنروز چندین بار در چمدانم را باز ڪرده بودم و لباس و تجهیرات و... برداشتہ بودم ولے آنقدر فڪرم درگیر بود ڪہ اصلا بہ آنها توجہ نڪرده بودم...
فڪرم را بر زبان آوردم:
_بچہ ها من ڪلے خوراڪے تو چمدونم دارم... البتہ اگہ هنوز سالم باشن
فریاد بلند نرگس و زهرا گوشم را ڪر ڪرد. اول آن دو و پشت سرشان من و عطیہ و سلما وارد اتاقڪ استراحتے ڪہ چمدانهایمان را آنجا گذاشتہ بودیم شدیم...
نرگس پاے چمدانم نشست و عامرانہ گفت:
_زود بیا در این بےصاحابو باز ڪن...
در چمدان را باز ڪردم و آن پلاستیڪ پر از خوراڪے را بیرون ڪشیدم و باز ڪردم... زهرا با چشمان گشاد شده گفت:
_خانم دڪتر اے همہ وقت یہ همچین گنجینہاے داشتے رو نمےڪِردے؟
وِه....سلما بیا اینجایہ ببین چہ خبره!...
نرگس عصبانے گفت:
_آخہ آدم انقدر ملنگ مےشہ ڪہ ندونہ چے همراهشہ؟... الان هر چے بهت بگم رواست...
براے خودم هم ڪہ تا بحال محتویات این ڪیسہ را ندیده بودم فرصتے شده بود ڪہ نگاهے بیاندازم... همہ چیز گذاشتہ بود... از آجیل و شڪلات تا تن ماهے و ڪمپوت آناناس و ڪره بادام زمینے...
حتے چندین شیشہ مرباے خانگے هم گذاشتہ بود...
_خدا لعنتت ڪنہ حتما همشون فاسد شدن جز این آجیلا...
صداے نرگس مرا بہ خود آورد...
گیج گفتم:
_بعید میدونم چیزے خراب شده باشہ جز این مرباها...
_اگہ فقط این مرباها هم خراب شده باشن حڪمت از نظر من سہ بار اعدامہ...
_حالا بقیشو بخور...
_مربا یہ چیز دیگہ است...
سلما با هیجان و خجالت گفت:
_خانم دڪتر میشہ او پاستیلہ باز ڪنید؟...
_آره بیا اینو باز ڪن بخوریم ببخشید من یڪم گیجم حواسم نبود...
✍شین.الفـــ
ادامه دارد...
#رمان_آنلاین_عاشقانہ💕 #مذهبے_مختص_مخاطبان_ڪانال 👇
🎈 @khorshidbineshan 🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار آقامیری بعد از خلع لباس، به تمسخر آیات الهی و بهشت رضوان رسید!
همون موقع که به مدافعان حرم توهین کرد باید محاکمه میشد تا کار به اینجاها نرسه😐
💠 رسانه مردمی ثائر
🆔 @saeer_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ میلاد صالحی شب توییت کرد صبح برکنار شد. ..
⭕️ گام بعدی افشای پروژه های چند هزار ملیارد تومانی است. ..
▪️ هرچه امور #صندوق_بازنشستگی را شفاف تر می کنیم، فشارها و تخریبها نیز بیشتر می شود.
▪️ گام مهم بعدی، انتشار جزئیات پروندهها و پروژههای چندصد و چندهزار میلیارد تومانی است.
#ادپیک #نظیف #پادجم #ملک_فرمانیه و ...
▪️همه بدانند در دفاع از حقوق بازنشستگان با احدی تعارف نداریم.
▪️این فیلم را دیشب میعاد صالحی در صفحه شخصی اش توییت کرده است و مربوط است به جلسه ای در یک خرداد ۹۸
💠 رسانه مردمی ثائر
🆔 @saeer_ir
یه شب شیره با دوستاش میره خوش گذرونی
بعده چند ساعت، ساعتشو نگاه میکنه میگه:
ای وای!!ساعت از10 گذشته!!همسرم توو خونه منتظرمه..باید برم!!!
گاو بر میگرده بهش میگه:بیچاره زن زلیل!!!
شیر زل میزنه توو چشمای گاو میگه: توی خونه یه شیر منتظرمه!! نه یه گاوی مثل تو!!!
👇👇👇
@khorshidbineshan
انسانیت در #ایران و 32 کشور جهان زنده است..
خانم #ثمین_خجسته ورزشکار شجاع ایرانی مدافع #انسانیت، سه بار از مواجهه با نماینده #جنایتکاران #اسرائیلی انصراف دادند و حق ایشان در رسانهها ادا نشده. وظیفه ما حمایت از ایشان است. اگر امکان ارتباط با یک نام تجاری، جهت پذیرش اسپانسری ایشان را دارید هم بسم الله بگویید. هزینه های شرکت در مسابقات بالاست.
#صهیونیست
🌐 @khorshidbineshan
11771-fa-hayat-javidan-new.apk
10.76M
👆👆
📗 حیات جاویدان ( خلاصه ۲۲جلد کتاب ترجمه #فارسی #الغدیر )
🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆
✅ #اشعار #زیبا برای عید قربان
💙ﺣﺎﺟﯿﺎﻥ ﺟﻤﻌﻨﺪ ﺩﻭﺭﻫﻢ ﻫﻤﻪ
❤️ﭘﺲ ﮐﺠﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ؟
💜ﺣﺎﺟﯿﺎﻥ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﯾﮑﺴﺮ ﺩﺭ ﻣﻨﺎ
💛پسﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺳﻮﻯ #ﮐﺮﺑﻼ ؟
💚اﻭ ﺑﺠﺎﻯ ﻣﻮﻯ ﺳﺮ، ﺳﺮﻣﯿﺪﻫﺪ
💖ﻗﺎﺳﻢ ﻭ ﻋﺒﺎﺱ ﻭ ﺍﮐﺒﺮ ﻣﯿﺪﻫﺪ
💝ﺳﻌﻰ #ﺣﺞ ﺍﻭ ﺻﻔﺎﺑﺎ ﺧﻨﺠﺮ ﺍﺳﺖ
❣ﻣﺮﻭﻩ ﺍﺵ، ﻗﺒﺮ ﻋﻠﻰ ﺍﺻﻐﺮ ﺍﺳﺖ
💥
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
4⃣ #نرم_افزار های #مهم و #کاربردی را از این کانال به دوستان خود تقدیم کنیم.
👇👇
@khorshidbineshan