📝 شـــكرت خــدا كه دفتر عمرم باز است هنوز نميدانم چند ورق مانده تا انتها.. اما برهر ورق كه بر من می گشایی زيبا خواهم نوشت.. به امیدت ای خدای خوبیها 🌱🌺🍃🌺🍃🌺🌱 #اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌹 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱 @khoshbakhtiii 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱

لا لا کن دختر زیبای شبنم... 🖤🖤 #استوری #شهادت #ایران_تسلیت #دختری‌باکاپشن‌صورتی‌وگوشواره‌قلبی #شهیده‌ریحانه‌سلطانی‌نژاد 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen

☀️ #امام_رضا_علیه‌السلام: او صاحب غیبت است چون ظاهر شود، زمین با نور پروردگارش روشن می‌گردد مَثَل او مَثَل قیامت است نخواهد آمد، مگر ناگهانی 📚منتخب الاثر ص۱۴۹ #اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌤 #اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌹 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱 @khoshbakhtiii 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱

#ناتوان 3 با اینکه خانواده داماد از مشکل من خبر داشتن اما قبول کردن و گفتند که مراسم نامزدی را زودتر انجام بدیم. یک هفته بعدش با هم نامزد شدیم بیشتر از همه پدرم خوشحال بود آخه قرار بود از دست من خلاص شه ! و همسایه‌ها دیگه کمتر بهش می‌گفتن که دختر چلاق داری! تمام سعیم بر این بود به کسی قرار بود باهاش ازدواج کنم علاقه داشته باشم. صادق پسر قد بلندی بود. با وجود دونستن عیبی که داشتم قبول کرده بود که باهام ازدواج کنه. هنوز یک ماه از نامزدیمون نگذشته بود که احسان با رفتاراش و تحقیراش عذابم می‌داد. فقط مسخره م می‌کرد و ادامو در می آورد. یه خواهر شوهر هم داشتم که زبونش خیلی تند بود . شب که اونجا دعوت بودیم بعد از جمع کردن سفره برگشتم پیش صادق طولی نکشید که صدای خواهر شوهرم بالا رفت‌. ادامه دارد. کپی حرام.