eitaa logo
کانال خوشبختی
1.7هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
81 فایل
باهدف آموزش وتحکیم روابط زوجین ایجادگردید: ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH 👫انتخاب عقلانی =زندگی عاشقانه
مشاهده در ایتا
دانلود
مرد چند لحظه ای لبش را جوید. صدای امیر و حرف هایش دلش را از آن تشویش پاک کرده بود: - چرا برای اینا دل می سوزونین؟ خودشون با اختیار خودشون میان. من با چشمای خودم حالشون رو می بینم . امیر مکثی کرد و آرام گفت: - اگر ناموس خودت هم توی این منجلاب بود، همین حرف رو میزدی؟ یک لحظه از حرف امیر لرزه بر تن مرد افتاد. حتی نمی توانست تصور کند که تنها دخترش یک ساعت در این مؤسسه بین آنها تعلیم ببیند. همان عکاس شان فرهاد با آن چشمان دریده و تکیه کلام های نادرستش که دخترها را وادار به ژست های مسخره میکرد بس بود که حاضر باشد دخترش بمیرد اما گذرش به مؤسسه نیفتد. با صدای کشیده شدن کفش روی کف سالن حس کرد که مرد پشت سرش دارد می رود. با نوایی که به زحمت از گلویش در می آمد گفت: - فقط یک چیز... میشه ببینمتون؟ امیر مکثی کرد و گفت: - نیازی نیست. با همین کارشناسی که این چند روز همراهت بوده هماهنگ باش. مرد سکوت کرد. قفلش باز شده بود. سینا یک ساعتی زمان گذاشت تا مرد را توجیه کند به روند کارش و اطلاعاتی که نیاز بود برساند. با اطلاعات او پرونده سرعت بیشتری می گرفت، هرچند که می دانستند گستره کار هم بیشتر خواهد شد؟ برای اولین گام، اطلاعاتی از فروغ و اعضای داخلی و اصلی کار باید ارائه میداد. البته میزان رفت و آمدهای افراد و شبکه تأمین مالی را هم مرد مسلط بود و شماره ای از فروغ که مختص خودش بود و کس دیگر جزاعضای اصلی مؤسسه نداشتند.  این خط و خطهای دیگر فروغ یک سرنخ خوب از شناسایی را می داد. بعد از رفتن مرد و تأمینت.م روی او، سینا مشغله اش بیشتر شد. شماره های متفاوتی که از فروغ به دستشان رسید و حساب های مالی و شبکه ارتباطی اعضاء داخلی مؤسسه باعث شد که سینا کمک صدرا و حامد را هم طلب کند. اتصالات شبکه ای بین دریافت های سینا و شهاب کار را شفاف تر میکرد. اطلاعات تیم خانم سعیدی هم سیر کار را از صفر تا صد در حیطه زنان طوری مشخص می کرد که غم نیروها را افزایش می داد. سیناگاهی که امیر بریده هایی از مطالب تیم سعیدی را می گفت، دادش می رفت هواء - گوسفند رو هم جوان مردانه تر سر می برن ! این طور که زنها و دخترای ما امنیت ندارن! اما باز هم دلش آرام نمی شد. آن روز بعد از تمام شدن گزارش ها منتظر آرش بودند. قرار بود نتیجه جستجوهایش را بیاورد. یعنی باید می آورد که دست خالی آمد؟ شهاب داشت سه سر شبکه را، که از مؤسسه تا مزون، آتلیه و آرایشگاه و تعدادی ورزشگاه کشیده می شد را در حباب های سه گانه ترسیم می کرد.نتیجه گزارش آرش گام بعد را مشخص تر میکرد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  کانال سردار دلها
🌷🍃یکشنبه تون عالی 🌷🍃پیشكش میكنم 🌷🍃عشق ، محبت 🌷🍃و مهربانی را 🌷🍃به كسانی كه 🌷🍃از دل شكستن بیزارند 🌷🍃و در تمنای آنند 🌷🍃كه دلی بدست آورند 🌷🍃آنانكه رحمت آفرینند 🌷🍃نه زحمت آفرین 🌷🍃و برآنند که در زندگي 🌷🍃پل باشند نه دیوار... 🌷🍃روزتون زیبا و در پناه خدا 👇 🌸⃟🌷🕊჻ᭂ࿐✰ @smmdjk
🌸🍃🌸🍃 🍃 ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ! ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ ! ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ ! ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ، ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ ﺑﯿﻨﺪﯾﺶ ! ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻫﺪﻓﻬﺎﯾﺖ، ﺳﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﻫﻞ ﺑﺪﻩ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ ! ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺵ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﺮﺻﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻫﻤﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻨﯽ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ، با ﻋﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ كن. 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💠 خوب شوهرداری کردن 🔵 نقش هایی که افراد در زندگی خانوادگی دارند متفاوت است. نقش پدری، فرزندی و ... اما در این میان شوهرداری نقشی متفاوت تر از بقیه محسوب می شود؛ تا آنجایی که عمل کردن به این نقش به صورت شایسته در کلام امام کاظم (علیه السلام) جهاد محسوب می شود، آنجا که می فرماید: «جِهادُ المَرأةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ؛ جهاد زن خوب شوهرداری است.» 📚[من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 439] 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💠 خوب شوهرداری کردن 🔵 نقش هایی که افراد در زندگی خانوادگی دارند متفاوت است. نقش پدری، فرزندی و ... اما در این میان شوهرداری نقشی متفاوت تر از بقیه محسوب می شود؛ تا آنجایی که عمل کردن به این نقش به صورت شایسته در کلام امام کاظم (علیه السلام) جهاد محسوب می شود، آنجا که می فرماید: «جِهادُ المَرأةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ؛ جهاد زن خوب شوهرداری است.» 📚[من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 439] 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 🎥 در این کلیپ از زیبایی های ازدواج و مقدس بودن خانواده با بیانی شیوا صحبت شده است👆👆 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🤔آیا منو طلسم کردند؟.mp3
5.74M
💢پاسخ: 🛑موضوع: طلسم کردن ازدواج استاد کاظمیان«کارشناس ارشد مشاور خانواده» 💢⚜️ پرسش : 🛑موضوع: آیا منو طلسم کردند؟ سلام اقای دکتر من دختری ۲۲ساله هستم چند تا خواستگار داشتم به جایی نرسید سرکتاب باز میکنم میگن طلسمه میتونین راهنماییم کنید 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت27 - خانه ام را خیلی لوکس چیده بودم. سرویس مبل و چوب را از فرانسه سفارش دادم آمد. رنگش را خیلی دقت کردم که لایت باشد، پول زیادی پایش رفت اما خب همانی شد که می خواستم. بقیه وسایل خانه هم لوکس بود. برای تکمیل این ها صد روز وقت گذاشتم. خواب و آسایش نداشتم، هم کارم زیاد بود و هم باید این جا را آماده می کردم. تنها هم برای خرید نمی رفتم اما تنها نظر خودم مهم بود برای انتخاب و خرید آزاد شده بودم از قید خانواده و دلم می خواست که از زندگیم لذت ببرم. اون موقع برای وسایل چهارصد میلیون هزینه کردم و عاشقشون بودم. در کمدم رو که باز می کردید چشماتون برق می زد؛ ست لباس و کیف و کفش و کمربند بود همش. از کوچیکی عاشق این بودم که تک باشم، حالا این آرزوم برآورده شد. البته خب خیلی وقتا که پول کم می آوردم! فقط فضای خونه کمی سرد بود. وسایل انگار طبعشان سرد باشد، روحم اذیت میشد. تا خرید می کردم شاد بودم اما بعدش پدر درآور بود. خیلی توی خونه نمی نشستم که بخوام غصه بخورم، همان شب های لعنتی تنهاییش، برای اینکه مثل قبر بشه و فشار بیاره بس بود. اما خب آدم یکی رو میخواد که همین وسایل رو استفاده کنه، خراب کنه، به هم بریزه و داد و قال کنه... من پناه می بردم به خرید بیشتر، خب پول بیشتر می خواستم، پناه می بردم به کار طراحی لباس و مزون که پول بیشتری داشت ... عکسام که توی صفحات بالا میومد بوی پول می داد. یه بار یکی از بازیکنای فوتبال حسابم رو پرپول کرد، یه بارم یکی از بازیگرای سینما، یعنی کارگردان بود یه ماشین با کلیدش فرستاد دم خونمون ! همينا من رو وسوسه می کرد که بیشتر ادامه بدم. یه احساس قدرت ، رسیدن به شهرت... کم کم دیگه خودم استاد شده بودم ... مزون زدم و با مزونا قرارداد بستم. فقط یک بارش صد میلیون دادن تا من لباسشون را پوشیدم! البته اوائل این طور نبود، باید پول هم میدادی تا بذارن لباسی رو بپوشی اما بعدش دیگر تو بودی که ناز میکردی. هرچند بعد از شلوغی کار، بد جور تنها می موندی با پولی که حسابت رو پر می کرد و باید خرج میشد... خودت بودی و پاساژهایی که زده بودن برای خرج کردن! هم خوب بود و... هم مرگ !
سینا شماره شهاب را که دید خنده اش گرفت: - فروغ رو گم کردی؟ شهاب آرام زمزمه کرد: - سینا! این فروغ بوبرده انگارا امیر رو پیدا نمی کنم؟ - کجایی الآن ؟ - هیچ جا! بیمارستانم! - شهاب؟ - بابا حس کردم شک کرده، اومدم درستش کنم، مجبور شدم با سید درگیر بشم و بزنمش! - یا حسین. توو سید مگه به هم رسیدید؟ الآن خوبه ؟ شهاب گوشی را داد به سید که زیر مشت شهاب بدنش کوفته شده بود! - سید کجایی؟ این شهاب دستش خیلی سنگینه! سید بدون آنکه حرف سینا را جواب بدهد، گفت: - بگو کجا بودم که شهاب مثل مرد عنکبوتی سرم آوار شد... وزارت خونه؟ سینا سوتی کشید و گفت: - ای داد بر من ! - ببین آقا امیر کجاست. زنگ زدم جواب ندادن! من شنود روی تلفن این آدم وزارت رو می خوام . نامه شوتنظیم کن! - باشه. من به تماس با طرف هم بگیرم ببینم ردی از وزارتی توی مؤسسه داره یا نه ! فروغ همان شب خانه اش را تغییر داد. این به خاطر شکش به شهاب نبود بلکه امیر تاکید داشت این تاکتیک کاریشان است. سید یکی دو روز باید استراحت می کرد، سینا پیگیری ها را انجام داد. چون نیروی دولتی بود برای شنود تماس هایش کمی بیشتر از همیشه سرسختی از قوه قضایی نشان داده شد و همین نصف روز امیر را سوزاند. گزارشات تم مجهول های خوبی را معلوم کرد و چند پرانتز جدید هم باز کرد. شهاب خودش را رساند به جلسه ساعت نه شب. سید هم آمد با رنگ زردی که حرف جدیدی داشت: - آقا من صبح تا حالا که مرخصی بودم، سینا با خنده سر تکان داد: - منظورت ساعت یک تا حالاست دیگه! سید محل نگذاشت: به دور ظاهر کار رو که مرور کنی فقط اینو متوجه میشی که اینا دارند سرعتی به کاری رو انجام میدن که توی پیاماشون نیست. یعنی تاکید هست، اصرار هست، تلاش هست اما روی چی؟ این رو نمیگن! بعد که تیم سایبری سرچ اینترنتی پیشرفته میکنه مطالبی می بینی تولایه دوم که تازه متوجه میشی ارن برای چی تلاش میکنن! و البته خیلی دقت میکنن که تا به نتیجه نرسیدن سون، مسئولین ایرانی متوجه نشن. بعد الآن کجان؟ الآن داره به خط مستقيم ده میشه از یه مؤسسه تا سطح جامعه که مسئول مملکتی ما هم داره کمک میده. من با سه تا تصویر سه تا نظریۂ خودم رو گفتم و کامل خطوط رو به هم رسوندم. فقط الآن که صفحه رو روشن می کنم، هیچ حرفی نمیزنم شما هم آخرش، دو کلمه ای که به ذهنتون میرسه رو بنویسید. سید با توجه به تمام اطلاعات، خط سیرذهنی خودش را نشان داد. دقایقی در سکوت پیش رفت و آخرکه صفحه دیتا که خاموش شد. سینا نوشته بود: - پول و گناه شهاب نوشته بود: - تجارت ناموس آرش نوشته بود: - انقلاب رنگی زنان! و امیر که لب زد - مدلینگ سید دیگر حرفی نزد و امیر گفت: - اینا دارن نفوذ میکنن برای گرفتن مجوز موسسات مدلینگ ! یک کار به ظاهر آرام و بی تنش و دائمی و پر مخاطب ! هم مورد نیاز مخاطب، هم سرمایه گذار؛ که نتیجه اش هم تجارت ناموس ایرانه، هم پول و گناه و هم در کشورهایی که نیاز داشته باشند؛ انقلاب رنگی! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕸 قسمت28 بعد با تحکم گفت: - سرعت می خوام... سرعت می خوام تو اطلاعات. سید ابرو در هم کشید و گفت: - نکنه این برنامه گروه های موسیقی زیرزمینی که تازه راه انداختند، به مشغولیت باشه برای ما، تا این بحث رو به نتیجه برسونن! امیر بی حرف سر تکان داد. سکوتش اما چند دقیقه بیشتر طول نکشید: - تا فردا جواب ت . م دوتا مؤسسه دیگه به اضافه جواب تمام شهرستانها ابه اضافه اسامی تمام زنانی که مسئول این شهرستان ها هستن رو می خوام . بی اختیار نگاه همه روی آرش زوم شد و صدای امیر بلندتر - آرش تا فردا تا فردا کسی آن شب خانه نرفت حتی سید که از درد یکی دو بار دم کرده گل پررا ایران بالا کشید و تا خود صبح با رنگ پریده کنار صدرا نشست تا رمزگشایی کند. صدرا مغز ریاضی مجموعه بود و کنار همه گروه ها باید می بود که امشب سید او را نشانده بود تا بتواند از فرو ریختن جوانان ایران جلوگیری کند. حاجی هم با امیر تمام آنچه که باید و نباید داشت را طبق فرمول همیشگی بستند و منتظر بررسی های بچه ها بودند تا جاهای خالی را پر کنند. صدرا با آرامش خودش روی کلمات رمز کار میکرد و سید با قیافه درهم اطلاعات او را در جاهای خالی جا میداد. سینا هم یک اسم داد که ایمیلش را کنترل کنند، مثل اینکه با فروغ ارتباط بالایی داشت صاحب این اسم! یک ساعتی زمان گذاشتند روی بررسی ایمیل الميرا. وقتی صدرا صدایش را بلند کرد و بچه ها را فراخواند یک نقطه روشن پیدا کرده بود: - ایمیلی که به نام الميرا بود در حقیقت برای فتانس. یعنی من فتانه رو هک کردم! حالا غیراز چشمان صدرا و سید، چشمان سینا و آرش و هوش شهاب جمع حرف های صدرا شده بود: - هشت تا اسم دیگه که خودمون توی این مدت ردشون رو زدیم. - با هشت تا شهرا - هشت نفری که رابط شهرهای مورد نظر هستند. مطالب داشت طوری روشن می شد که خواب و خستگی دیگر برای بچه ها معنا نداشت. آرش سینا را کنار خودش در اتاق نگه داشت و تا ایمیل فتانه را با اسامی که
صحبت های فروغ درآورده بودند تطبيق نداد و ارتباط ها را تکمیل نکرد؛ و تا ان میان اطلاعات مرد داخل مؤسسه، حساب های مالی و ارتباطشان با شبکه... نگذاشت سینا کنار سید نماز شبش را بخواند. سید که قامت بست یک ربع به اذان بود. سینا کاسه پسته را گذاشت کنار سجاده سید و رو به شهاب گفت: - بی رحم. شهاب آستین لباسش را پایین داد و کنار سید ایستاد: - میمیرم براش؟ بعد از نماز صبح سید نگذاشت بچه ها بلند شوند. طنين آرام زیارت عاشورای سید بقیه کادر را هم از پشت سیستم ها کشید کنار و تا توسلش رنگ و بوی گریه نگرفت؛ رنگ به صورت و توان به جان ها برنگشت! کار بچه ها روی کلمات رمز، ارتباط شبکه داخلی با خارج را هم دقیق مشخص کرد؛ سینا درجا پرسید: - دوباره سفارتخانه ها؟ شهاب روی تخته خطوط موازی کشید و با خط های عمودی قطع کرد. خطوطی که دایره وار گرد هم چرخیدند و پایانش شد طرح خانۂ عنکبوت: - ما با یک بافته در هم تنیده طرف هستیم که صدر و ذیلش حساب شده و تحت کنترلشونه. شروع خوبی داشتن و جامعه شناسانه وارد شدن. الآن هم تیم بندی شون رو دارن تکمیل میکنن تا شروع ضربه! امیر بلند شد. ماژیک را برداشت و کنار طرح عنکبوت نوشت... و سست ترین خانه ها، خانه عنکبوت است.» در ماژیک را بست و رو به سینا گفت: - بسم الله ! سینا با اشاره به پوشه مقابلش گفت:  - اطلاعات کامل افرادی که کارمند دوتا مؤسسه بعدی هستند و شرکت ها و موسساتی که با فروغ همکاری می کنند و مسیر آمد بودجه به مؤسسه و مسیر خرج بودجه توسط افراد و موسسات و احتمالا مزون ها و آتلیه ها و آرایشگاه ها رو داریم. البته روی بعضی از پادوهای استخرها و باشگاه ها هم داریم کار میکنیم! فروغ اشرفی. ۵۵ ساله. صاحب امتیاز و مسئول مؤسسه که تحت عنوان مؤسسه ترویج فرهنگ مد ایرانیان داره مجوز میگیره. بیست نفر کادر زن داره و چهار نیروی مرد. توی تهران سه تا مؤسسه رو پول فراوان ریخته و کادر چیده تا کار کنه. تا حالا چند دوره فشن و آموزش مدلینگ مخفیانه داشته و اساتید مرد، عکاسا مرد و مدلا زن هستند. اساسنامه دارن و آیین نامه آموزشی که نکته جالب آیین نامش اینه که مدلا باید در فضای آموزشی به دور از هرگونه پوشش اداری حضور داشته باشند؟ سینا سرش را بالا آورده و لب برچید. با کمی مکث ادامه داد: - با استاد مرد! داره جنایی میشه و البته باتلاقی! شهاب لب زد: - حرفت هم راسته هم درست. البته اگه افکار عمومی بفهمه که این کار جنایته! الآن تو دنیا به کسی که آدم میکشه میگن جنایت کار، اما اون کسی که می زنه روح و روان و اندیشه آدما رو له میکنه و پر از شبهه، زندگیا رو لجن مال میکنه رو نمیگن جانیا این فروغ و فتانه به خائنن آقا! خائن! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خانمها_بخوانند "به همسرتون بیش از اندازه بدبین نشوید!" گاهی مردهایی را دیده‌ایم که وفادار بوده‌اند، اما به این دلیل که همسرشان بی‌اندازه آنها را متهم به خیانت کرده است، آگاهانه دست به خیانت زده‌اند!!! این مردان به نقطه‌ای رسیده‌اند که همان ضرب‌المثل معروف ماست: «آش نخورده و دهان سوخته.» پس فکر کرده‌اند وقتی اینقدر باید برای کاری که نکرده‌اند متهم شوند، پس بهتر که آن کار را انجام دهند. در واقع ترس از خیانت همسر باعث شده که بدترین ترس او به واقعیت تبدیل شود. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 👇 @khoshbghkt
❤️ 🍃جمله: «نگران نباش، درستش می‌کنیم» از مقدس‌ترین عباراتِ دنیاست کسانی که روزی این جمله را از همسرشان می‌شنوند، جزو آدم‌های خوش‌شانس دنیا به حساب می‌آیند. «نگران نباش، درستش می‌کنیم» 😍 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
هدایت شده از کانال خوشبختی
خوشا آن کس که نیکی حاصل اوست پیاپی عشق یزدان در دل اوست خوشا آن کس که بعد ترک دنیا بهشت جاودانی منزل اوست شبتون بخیر🌙 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای امروز، خوشحالم؛ برای امروزی که آسمان؛ آبی است و آفتاب؛ قاطعانه تر از همیشه می تابد و ابرهای بی حوصله و بازیگوش، دست از سرِ مهربانیِ خورشید، برداشته اند. برای امروز که از انتهای کوچه، صدای لبخند شنیدم، پرواز پرندگان آزاد را دیدم و به یا کریم های پشت پنجره، دانه دادم. خوشحالم از اینکه به خیابان رفتم و گل های لاله عباسی را به رسمِ بیخیالی و شیطنت های کودکی ام بوئیدم، سر چرخاندم و دیدم که خیلی ها مثل من، زندگی را آنقدرها جدی نگرفته اند، خیلی ها مثل من حواسشان را به امروز سپرده اند و غصه ی فرداهای نرسیده را نمی خورند! خوشحالم که هستم و زیبایی های امروز را می بینم... نرگس صرافیان طوفان‌ 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
هرگاه حس کردید که نا امیدی و ترس دارد بر وجودتان غلبه میکند،با تمام قدرت و ایمان کامل،با خود تکرار کنید: 💗"من در احاطه ی قدرت الهی هستم" ،"من در پناه عشق الهی هستم"💗 "خداوند در همه حال یار و یاور من است" آنگاه خواهی دید که چه آرامشی در آغوش امن پروردگار خواهی یافت. هرگاه به این باور قلبی رسیدی که نیرویی مافوق نیروی خداوند نیست،با تمام وجودت حس امنیت را در می یابی. در این زمان ترس و اندوه را به کناری خواهی نهاد و شوق ،تمامی وجودت را در برمیگیرد. 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt