فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹آغاز یک هفته خوب
🌿با سلامی
🌹پر از حسِ خوب زندگی
🌿ســــلام
🌹صبحتون زیبا
🌿و زندگی تون
🌹سرشار از لحظه های ناب
🌿امروزتون پراز موفقیت
🌹و سرشار از خیر و برکت
#سلام
#صبحتون_بخیر🌹
کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت46 جز این که از جسمش استفاده کنن و ولش کنن! حالا از این زن و مردی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے 🕷🕸
قسمت47
امیر با احتساب رفت وآمد سینا باید دو دقیقه دیگر صبر می کرد.
ظرف میوه را گذاشت مقابل سید و سیب بشقاب خودش را برداشت و فکر کرد که از صبح تا
حالا چند جلسه رفته و هر بار خواسته حداقل یک سیب بخورد و نشده .
چاقورا که فرو کرد سینا با تیم همراهش آمد!
آرش ایستاد پای تخته و دوباره از اول خلاصه روند را گفت؛ بسته شدن و زوم عملیات در خارج از کشور،
همراهی و برنامه نویسی مخالفان ایران با تیم خارجی، شناسایی نیروی نفوذی و جلسات منظم، بستن مبنای اصلی بر روی زنان، شناسایی نیروهای داخلی از طریق فضای مجازی و شبکه های دعوت به همکاری و آموزش های فرآیند مالی، پیگیری و ادامه دستورالعمل ها توسط سفارت خانه های اروپایی، تأمین منابع مالی از طریق آن ها و آقازاده ها، راه اندزی موسسات ، شناسایی و تعلیم نیروی میدانی... حالا نوبت امیر بود که تمام عملیات را بازخوانی کند.
قبل از آنکه تیم نه نفره زنان تبهکار به همراه دنباله هایشان فرصت کنند
با چینشی جدید و عملیاتی، چالش سنگینی روی فرهنگ وارد کنند باید مقابل شان دیواری کشیده می شد.
با تمام تحلیل های داده شده مسیر کار مشخص شد: عملیاتی هماهنگ برای دستگیری اعضای اصلی شبکه.
دستگیری ها باید هم زمان انجام می شد تا فرصت فرار و سوخت شدن اطلاعات برای هیچ کدام فراهم نشود.
تعداد نیروی عملیاتی، توجیه نیرو، حکم قضایی برای هر دستگیری، بیسیم ها، کدهای اختصاصی، ماشین ها، آماده بودن بازداشتگاه و هماهنگی های لازم، همراه بودن یک خانم در هر تیم عملیاتی و...
تمام گام ها که چیده شد امیر نفس عمیقی کشید و به ساعت نگاه کرد؛ عقربه ها یازده شب را رد کرده بودند
- تا سه روز آینده تمام نامه های قضایی رو سید تهیه می کنه، شهاب تمام نیروها رو نسبت به موردها توجیه کنه، آرش هم با تیمش سنگین روی موردها باقی بمونن کمترین تغییری در مکان و زمان و اعمال و افعالشون رو زیر نظر بگیرید.
مخصوصا از روز بعد از دستگیری که موبایل و لب تاب سوژه ها به دستمون می رسه باید ظرف بیست و چهار ساعت تخلیه و رمزگشایی بشه!
در ضمن سروسامون بدید خانواده تون رو که بعدش معلوم نیست تا ده پونزده روز بشه مکان رو ترک کنید.
باید همراه با دستگیری ها بازجویی و نتیجه گیری رو انجام بدیم.
فضای رسانه ای رو هم باید مد نظر داشته باشیم که توی این اوضاع ناعادلانه و نابسامان حتما یه سری از سلبریتیا و مفت خورا و آمدنیوزیا و کانالا و شبکه ها می خوان داد و قال و ننه من غریبم بازی در بیارن.
صدرا و تیمش روی همه سوژه ها متمرکز باشند.
سینا تا برسد خانه ، ساعت از یک شب رد شده بود.
برخلاف همیشه همه بیدار بودند و صدای خوش حالی بچه ها بلند شد:
- آخ جون بابایی اومد.
کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕸 قسمت47 امیر با احتساب رفت وآمد سینا باید دو دقیقه دیگر صبر می کرد.
نیم ساعت او را کشتی گرفت و اسب شد و سواری داد و ناز دخترش را کشید.
نیم ساعت بعد هم همراهشان بستنی خورد و نقاشی کشید، بچه ها که روی پا و کنارش خوابشان برد رو به همسرش گفت:
- سورپرایز کردی بانو!
- دیلم چهار روزه نمی شه شما رو ببینند، طرح و برنامه ریختم که ظهر رو تا غروب خوابیدند به عشق روی شما؟
صدای خنده سینا چشمان خمار بچه ها را برای لحظاتی باز کرد و دوباره پست ! حالا باید پروژه بعد را می رفت
- این کارت بی نظیر بود چون من فردا رو میتونم بیام خونه که هیچ تا سه روز بعدشم میتونم بیام.
محبوبه ذوق زده پرسید:
- مرخصی گرفتی؟
- اونم میگیرم.
اما الآن آقا امیر فرستاده که خانه داری کنیم
لبخند روی لب های همسرش خشک شد: - پس یه ده بیست روزی مفقودیت داریم؟
سینا برای این حال و روز او دلش
می سوخت
- أخم نداریم
! برنامه این سه روز رو بنویس. هرچی تو بگی، فقط قطعا من با حدش مخالفم! چه معنی میده زن این قدر رییس باشه ! برنامه بی برنامه !
محبوبه سری به تأسف تکان داد:
- حالت خوب بود وقتی با من ازدواج کردی!
سینا مظلومانه نگاهش کرد؛
- اقتدارم کم شده بود.
نگرفت نه ؟ حیف کلام دیگه پشم نداره ! خودم فردا نون تازه می گیرم ، سبزی پاک می کنم، غذا می پزم، اصلا به مامانت اینا هم بگو بیان من برم خونشون رو هم تمیز کنم.
فقط نگوأشغالا رو برم !
همسرش خنده کنان سری تکان داد و بلند شد، همین که سینا بود، خوب بود.
مردش را می پرستید با هم نبودن هایی که کارش به زندگی بار کرده بود و او به این کار افتخار می کرد.
همین که می دید مردم کوچه و بازار با خیال آسوده زندگی می کنند، همین که میدید حتی آنها با آن همه پوشش باد، امنیت دارند.
همین که از چشم ها آرامش خاطر امنیتی می بارید؛ خدا را شکر می کرد که خانواده او سهمی در این حس های خوب مردم دارد.
آرش هم رفت تا فاطمه اش را ببیند و اهل و عیال را در شهرستان پیش خانواده باقی بگذارد.
شهاب هم فرصت کرد تا کدی برای خانه خرید کند و البته سری به مادرها بزنند و امیر که باید به بچه های دشهاد سرکشی می کرد...
قرارشان دعای ندبه صبح جمعه جمکران بود. یک نهادی داشتند. با امام زمان شان که تجدیدش را برای خودشان واجب
می دانستند و شروعی که امید بسیار به عاقبتش داشتند!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸 بهار همه طراوتش را مدیون یک گل است : گل زیبای نرگس …
📎 #سال_نو
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 #ببینید
✳️ نفر اول زندگی شما کیست؟
مشاهده ی کلیپ بالا به شما کمک می کند تا بتوانید تشخیص درستی در این زمینه داشته باشید👆👆
📎 #همسرداری
📎 #عید_نوروز
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
من اگر عاشقانه می نویسم…
نه عاشقـم ، نه شکست خورده …
فقط می نویسم تا عشق
یاد قلبم بمانـد …!
در ایـن ژرفای دل کندن ها و
عادت ها و هوس ها ،
فقـط تمـرین آدم بودن میکنم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
ازدواج در سن طبیعی.mp3
2.22M
#سوال کاربر:
💠 برخی این سوال رو می کنند آیا بهتر نیست که ازدواج رو دیرتر انجام دهیم. زمانی که طرفین به پختگی برسند ریسک ازدواجشون پایین خواهد آمد؟
⭕️ پاسخ شنیدنی این سوال رو می تونید از زبان استاد مصطفوی بشنوید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
کم کم به پایان سال رسیدیم.🌹 انتهای کوچه ی اسفند. بیایید برای هم دعا کنیم. "دعا"کنیم برای جاودانگی مهر مادر.🌹
همیشهسبز ماندن نگاه خسته پدر ، سلامتی همسر و خواهر و برادر و فرزند.🌹
برایدل دوستان دعایروشنی کنیم. دعا کنیم دعا برای قلب مهربان "همسایه". و دعا کنیم برای تمام بیمارانی که"چشم" به لطف خدا دوخته اند.🌹
دعا کنیم برای تمام آنهایی که سفره خالی شان را به حرمت مهربانی خدا شکر می گویند.
دعا کنیمبرای دلمان تا همیشه آبی بماند ، لبریز از " عشق" و محبت به دیگران ...🌹
امیدواریم نوروزی کهپیش رو دارید آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید. الهی آمین
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
هیچ شبی، پایان زندگی نیست
از ورای هر شب دوبارہ
خورشید طلوع می کند
و بشارت صبحی دیگر می دهد
این یعنی امید هرگز نمی میرد
🌟شبتون بخیر و آرام🌟
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
. 🌱
#سلام_امام_زمانم 💚
باران به اعتبار تو الماس میشود
یاس از شمیم دلکش تو یاس میشود
ازغربت تو بس که دراین روزگارپست
نام تو گاه حربه خناس میشود
کوری چشم هرکه نخواهدخدا گواهست
بوی خوش ظهور تو احساس میشود
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
. 🌱
#السلام_علے_العشـق ❤️
تشنگان عشق رابا مُشٺ آبے جان بده
ڪربلا دورسٺ،ماراباسرابے جان بده
زندگے یعنے سلام سادهاے سمٺ شما
ایها الارباب ماراباجوابے جان بده
#اللهم_ارزقنا_کربلا 💔 😭
#صبحم_به_نام_شما
کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
نیم ساعت او را کشتی گرفت و اسب شد و سواری داد و ناز دخترش را کشید. نیم ساعت بعد هم همراهشان بستنی خو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے 🕷
48 قسمت
امیر از چند نفر از نیروهای بخش های دیگر هم کمک گرفت.
روی میز، آدرس زنانی که سوژه اصلی بودند به همراه مشخصات ظاهری و اخلاقی و رفتاری، مکان زندگی، ساعت های دقیق رفت و آمد و مکان های ترددشان، خانواده ها، رفقا، ارتباطها...
همه آماده بود و تک تک افراد روی سوژه هایشان توجیه شدند!
گرفتن نامه ها و حکم های متعدد، توجيه سرتیم ها، تیم ها، بازپرس ها... آماده سازی فضای بازداشگاه و تیم همراه،... چند روزی زمان برد تا شروع کار.
مه سیما مجرد بود، فتانه همراه همسرش زندگی می کرد، فرناز، صدف، ساره ، سیما، صبا و رویا هم که مطلقه بودند و در خانه هایی مجردی زندگی می کردند.
غالبا تا نیمه شب از خانه بیرون و در رستوران و کافه و باغ و پارتی بودند. وسيله دفاعی مثل شوکرو... هم داشتند.
بهترین زمان شروع عملیات رصد شده بود که آرش سراسیمه آمد:
- آقا امیرا سرهمه برگشت سمت در و آرش،
سینا لب زد:
- یا خدا! بسم الله !
امیر پا کشید سمت در و روبه روی آرش ایستاد. حرف آرش را که شنید، سکوت کرد و با مکث برگشت رو به بچه ها!
نگاهی روی صورت همه گرداند
- تا نگفتم کسی از اتاق بیرون نره! خانم ها هم!
و رفت. آرش در را بست و همراه امیر تا اتاق سیستم در سکوت قدم زد. امیر نشست پشت سیستم و به آرش گفت:
- توتمام این سه روز رو اینجا بودی؟
- بله آقا! من و سید کامل بودیم. سید اصلا از پای سیستم ها تکون نخورده .
امیر چشم انداخت در صورت سید که مات صفحه لبش را جمع کرده بود.
پرسید:
- نظرت؟
- من میگم از حضور ما مطلع نشده چون هیچ ردپایی جا نذاشتیم. اما آرش میگه چون خونشو عوض کرده و داره میره ترکیه پس نمیشه اعتماد کرد.
آرش گفت:
- باید عملیات رو جلوبندازیم. نمیشه ریسک کرد.
سید مصرانه چانه بالا داد و در چشمان آرش خیره شد:
- هیچکدوم از حالات این زنه شبیه آدمی نیست که فهمیده لو رفته پس نباید خودمون کار رو خراب کنیم.
من باهاش میرم تا ترکیه، به نظرم یه خبری شده که حتی برای ما هم خوبه !
امیر بعد از سکوتی طولانی رو به سید گفت:
- برو صبر می کنیم تا برگردی.
سید گفت:
با اجازتون به صورتی عوض کنم. نمی خوام تیم امنیت پرواز هم بدونه.
بلیط رو هم کنار فتانه می خوام.
امیر سری به موافقت تکان داد و رفت. سید با تیپ اسپورت و صورت شش تیغه شبیه یک جوان اروپایی بود تا ایرانی!
این توجه فتانه را وقتی کنار سید نشست جلب کرد. وقتی هم که مکالمه سید با زبان انگلیسی برای پروژ اقتصادی را شنید بیشتر جذب شد.
همین هم باعث شد تا تلاش کند کمی توجه سید را جلب کند. از روز قبل فتانه حتی موبایل و خطش را هم عوض کرده بود. سید محلی به پالس های او نداد و سرش را گرم کارش نشان داد.
رمز موبایل فتانه را در همین اثنا یاد گرفت و او که خوابید توانست به موبایلش ورود کند و سیستم عامل خودشان را فعال سازی کند.
فتانه در خواب کمی هم خروپف داشت که باعث شد سید با خیال راحت از عمق خواب او کارش را پیش ببرد.
وقتی فتانه بیدار شد موبایلش زیرپا افتاده بود و خاموش بود.
کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 48 قسمت امیر از چند نفر از نیروهای بخش های دیگر هم کمک گرفت. روی میز،
امیر به بچه ها خبر داد فتانه برای سفری سه روزه بلیط رفت و برگشت ترکیه گرفته است.
یک توقف بی جا و دلهره آور برای جمع ایجاد شد.باید صبر می کردند. مهمترین مهره فتانه بود.سه روز عملیات عقب افتادن یعنی امکان هر تغییری در کار و محل زندگی سوژه ها! با وسواس تمام موردها زیر چتر اطلاعاتی گرفته شدند.
گزارش های سید کارگشایی در پرونده موسیقی و خبرنگارها را داشت.
مارمولکی بود این فتانه و... در تمام جاهایی که می شد از جسم او کار بکشند، به میان آورده بودند تا بر علیه مملکتش خیانت کند...
مکالمه ها نشان می داد که سه روزه است مسافرتش اما روز دوم سید پیام داد قطعا تا آخر هفته نمی آید، میزان باری که دارند بارش میکنند اندازه یک هفته فقط آموزش می خواست و البته میزان رفت و آمدش به سفارت آمریکا از همه بیشتر بود.
امیر هم نگران پرونده بود، هم سید که نگذاشته بود حتی تیم ترکیه از حضورش مطلع شوند و تنها آرش روی سیستم نقاط رفت وآمد سید را رصد می کرد.
یکی دو باری هم که سید را گم کردند امیر سر آرش داد زده بود.
معلوم نبود سید داشت چه کار می کرد. روز هفتم فقط یک پیام داد:
ساعت سه بیدارم!
امیربلافاصله قرار شروع عملیات برای ساعت هفت صبح فردا را گذاشت.
فتانه چهار صبح در حالی وارد فرودگاه امام خمینی شد که دو پسر و دو دختر با دسته گل آمده بودند استقبالش.
اول سری به کله پزی زدند و دلی از عزا درآوردند، بعد هم راهی خانه جدید فتانه شدند که ظرف این شش روز بچه ها تمام زوایایش را بررسی کرده بودند.
خانه ای سه طبقه با سکونت فقط یک پیرمرد . پیرمرد طرف هیچکس نبود و برای آنکه خانه اش را به بچه هایش ندهد خودش سفت و سخت زنده مانده بود و سر همین رفتارش همیشه هم تنها بود.
اندازه قیمت یک واحد از فتانه پول گرفته بود برای اجاره شش ماهه!
چراغ خانه تا ساعت شش صبح روشن بود.
همه تیم ها مستقر شده بودند جزیک تیم که نیروی خانمش نرسیده بود. قرار بر سکوت رادیویی بود.
امیر با تمام اینها دستور شروع عملیات را داد. خودش پای سیستم مانده بود و تمام گروه ها را زیر نظر داشت.
سید برای دستگیری فتانه زنگ خانه پیرمرد را زد. پیرمرد خواب آلود و خمار در را باز کرد.
نگاه آرام سید باعث شد که پیرمرد تمام حرف هایش را گوش کند و البته راحت هم توجیه شود. طبقه سوم مهم بود و پنج نفری که حالا حتما خواب بودند.
مقابل در خانه فتانه که ایستادند از سکوتش مطمئن شدند که با همه خوابند یا...
امیر خبر داد که فتانه بیدار و در صفحه اش فعال است. سید از پیرمرد خواست تا در بزند و خودش و نیروهایش کنار ایستادند.
فتانه در را برای پیرمرد باز کرد و نیروی خانم مقابلش قرار گرفت.
تا بخواهد بفهمد چه شده، دستش را گرفت. سکوت خانه نشان می داد چهار نفر دیگر خواب هستند.
فتانه اول بهت زده نگاه کرد. حرکت عصبیش وقتی شروع شد که دید نیروها قبل از آنکه بخواهد به موبایل و لب تابش دسترسی داشته باشد، آنها را ضبط کردند. کم کم سرو صدای اعتراضش بلند شد و چهار نفر دیگر هم بیدار شدند.
فتانه را از خانه بیرون بردند و یک نیرو هم چهار نفر دیگر را کنترل کرد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💑 خستگی مردها در هنگام ورود به منــزل را به حساب بیخیالی و بی توجهی نگذارید!
🔸وقتی مرد خسته از کار به خانه برمیگردد
به آرامــش نیـــاز دارد و ممــکن است برای فراموش كردن مشکلات اخبار گوش کند یا روزنامــه بخوانــد، این کار را بی اعتنایی به خود تلقی نکنید، چه خوب است کمک کنید که لباس هایش را در آورد و برایش نوشیدنی دلچسبی بیاورید
🔸در روایات اسلامی ارزش بسیار زیادی ذکر شده است: هر زنی که هفت روز همســرش را خدمت کند خــدا هفت در جهنم را به رویش ببندد و هشت در بهشت را برایش بگشاید از هر دری که بخواهد وارد بهشت شود.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
💢 در کنــار وجــود صمیمیت، احترام همسرتان را هــم نگهدارید!
⭕هرچقدر هــم که با همســرتون صمیمی و راحت هستید، ولی سعی کنیــد یه سری احتـــرامها را همیشــه حفظ کنید.
🔸⭕مثلا اگر طوری نشستید که پشتتون به همسرتون بود یه عذرخواهی بکنید، یا وقتی میخواهید چیزی به دستش بدهید از کلمهی "بفرمایید" استفاده کنید.
⭕اگر کاری ولو کوچک مثــل دادن قاشق به دستتان، انجام داد از او با یک کلمـــهی "ممنونم" تشکر کنید یا وقتی صداتون کرد از کلمه "جانــــم و..." استفاده کنید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt