eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
2هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
4.7هزار ویدیو
86 فایل
🌺خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است. 🌺 خوشبختی وابسته به جهان درون توست. ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ قابل توجه خانمها⁉️ یک مرد همان قدر که به رابطه زناشویی نیاز دارد به احترام نیز محتاج است، حتی زمانی که همسرشما عکس العملی نسبت به رفتارتان نشان نمی دهد، از احترام به او دست نکشید. ⭕برای همسر خود ارزش قائل شوید و سخنش را قطع نکنید. اگر در محفل ها، احترام لازم را به او نگذارید، نباید انتظار داشته باشید که دیگران برایش ارزش قائل شوند. ⭕همواره باید در کنار شوهرتان باشید و نه در مقابل او! اگر چنین کردید، باید تاوان خطایتان را هم بپردازید، اگر کسی بی احترامی ببیند، به کسی رو می آورد که تحسین و تشویقش می کنند. ‎‌‌ همسران با احترام متقابل به یکدیگر می‌توانند اعتماد به‌ نفس را در همدیگر افزایش دهند. اگر می‌خواهید همیشه شریک زندگیتان شاد باشد؛ در حضور دیگران از توانایی‌های او تعریف کنید! زوج‌ها باید در جمع یکدیگر را محترمانه خطاب کنند تا دیگران هم با احترام با آن‌ها برخورد کنند. اگر زن و شوهری در جمع‌های فامیلی با کلمات نامناسب همدیگر را صدا کنند، مطمئن باشند که بقیه هم همان طور آن‌ها را صدا خواهند کرد 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
امیر به بچه ها خبر داد فتانه برای سفری سه روزه بلیط رفت و برگشت ترکیه گرفته است. یک توقف بی جا و دله
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت49  امیر منتظر خبر از گروه دیگر بود. گروه دوم اتمام موفقیت آمیز کار را گزارش داد و صدف را بردند سمت بازداشتگاه . گروه سوم و چهارم هم گزارش دستگیری دادند. پنجم سینا بود که خورد به معضل اینکه نیروی خانم گروه نرسیده بودند. سیما که از خانه بیرون آمد و سوار ماشینش شد سینا با امیر تماس گرفت: - آقا چه کنم؟ - نباید محل رو ترک کنه سینا. همین! سینا چرخی دور خودش زد. عرض کوچه زیاد نبود و غالب مردهای کارمند هم رفته بودند. دست گذاشت روی دوش راننده: - راه رو ببند! ماشین دور گرفت و در عرض كوچه خاموش شد. راننده کاپوت را بالا زده بود و به اعتراض های سیما با بداخلاقی جواب داد. سینا کنار درخت ایستاده بود و فقط ناظر بود و آماده برای عکس العمل. سیما که با فحش از ماشینش پیاده شد و سمت راننده رفت ، سینا هم آمد کنار ماشین و گفت: - آقا این پژوهای ۲۰۶ همشون همین طور بی پدر و مادرن. قفل که میکنن دیگه باز نمی شن! باید بیان ببرنش. خانم من در خدمتتون هستم. ماشینتون رو پارک کنید من ماشین میگیرم میرسونمتون! زن با این فرمان سینا نتوانست دیگر تشنج ایجاد کند و گفت: - نه آقا! کمک این بدین ماشینشو روشن کنه بره؟ قبل از اینکه سوار ماشینش شود، مأمور خانوم دست گذاشت روی شانه اش. سیما تا برگشت که زن را نگاه کند. سینا کارت را مقابلش گرفت و گفت: - بدون هیچ حرفی، حتی یک کلمه سوار شو. سيما مات سوار شد. سینا ماشین زن را کنار کوچه پارک کرد. اسناد خوبی در خانه سیما به دست آمد که بعدا در بازجویی هم به درد خورد. اما سوژه ششم خاص بود. سحردخترخانه ای بود که پدرش از معتمدین و آبرومندان محل بود. در جلسات قرار بر این شده بود که به هیچ وجه در محل سروصدایی بلند نشود. چند روزی پدر سحر را زیر نظر گرفته بودند. حامد رفته بود و چند باری خودش را نشان پدر سحر داده بود و به بهانه های مختلف با او حال و احوال کرده بود. صبح زود که زنگ خانه را زد و خودش را معرفی کرد، نا آشنا نبود. حامد پدر را داخل ماشینش نشاند و صفحه موبایلش را مقابل چهره اش گرفت: - این عکس رو می شناسید حاجاقا؟ مرد کمی دقیق شد به عکس. دخترش را شناخت. سحر میان پنج دخترو سه پسر دیگر. لب گزید و صدایش لرزید - یکیش دختر منه. این عکس چیه؟ شما کی هستید؟ حامد کارتش را نشان مرد داد. نگاه مرد از صورت حامد تا در خانه اش رفت ومات ماند. حامد کمی به مرد فرصت داد و آرام پرسید: - از حال و روز دخترتون خبر دارید؟ کجا داره چه کار می کنه؟ مرد دستی به موهای سفیدش کشید و گفت: - از ما حرف قبول نمیکنه. دوستاش باعث شدند از شوهرش طلاق بگیره و زندگیشو نابود کنه. افتاده دنبال کارایی که فقط حراج آیروئه ! از ما هم کاری بر نمیاد. من فقط دعا میکنم دیگه دخترای مردم رو نتونه مثل خودش عصبی و افسرده کنه . آقا این به روز درست زندگی میکنه نه شب درست استراحت بیرون که هست نمیدونم چه کار میکنه اما توی خونه همون یکی دو ساعت که بیداره ، سیگار می کشه و سرش فقط توی موبایل و لب تاب. آخرشب هم قرص میخوره و می خوابه . بدبخته دختره بی چاره من! حامد نفس کوتاهش را که حبس کرده بود آزاد کرد و بدون آن که به صورت مرد نگاه کند گفت: - راستش کار دختر شما از این حرفا گذشته. چند صد تا دختر رو هم دنبال خودش داره میکشونه به همین بیچارگی. الآن هم من حکم بازداشت ایشون رو دارم. فقط چون برای شما احترام قائلیم گفتیم تو خلوتی محله بیاییم و از خود شما بخواهیم که کمک کنید تا سرو صدا نشه و آبرو حفظ بشه. صدای مرد به وضوح می لرزید - خدا لعنت کنه اونی که فضای مجازی رو ساخت. خدا لعنت کنه دختر منوکه هم خودش بدبخته، هم ظلم کرده . حامد نگذاشت ادامه بدهد - پس شما خودتون همراه خانم برید و ایشون رو بیارید این جا. حامد هم زمان به خانم همراهش اشاره کرد و زن از ماشین پیاده شد و همراه قدم های لرزان مرد تا کنار در خانه اش رفت. دخترش در خواب بود و مرد خودش موبایل و لب تاب و یک هاردی که دیده بود دخترش دارد و فلش ها را تحویل داد. بعد هم دخترش را بیدار کرد!
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت49  امیر منتظر خبر از گروه دیگر بود. گروه دوم اتمام موفقیت آمیز
بدون سر و صدا کار انجام شد. مانده بود تیم شهاب و فرناز... آرایشگاه فرناز از ساعت شش صبح مشتری داشت. مأمور خانم به تنهایی باید وارد می شد، پرده را که کنار زد و با شش زن روبه رو شد، فهمید که نباید هیچ کوتاه بیاید و مستقیم رفت سمت فرناز که موبایل به دست او را نگاه می کرد. حكم را که نشان فرناز داد، به لحظه نکشید که موبایلش را پرت کرد سمت یکی از زنهای کنارش. صدای جیغ و فریادش تمام آرایشگاه را برداشت. مأمور قبل از زن رسید به موبایل و ظرف سه ثانیه هم موبایل را برداشت و هم دست فرناز را گرفت و به پشت کشاند سمت خودش. زنها خواستند حمله کنند سمتش که صدایش بلندتر از همه پیچید - هرکس بیاد سمت من، فرناز آسیب می بینه . بیرون هم پر از نیروه. تا یه دقیقه دیگه نرم بیرون می ریزن این جا. دیگه هر بلایی سر فرناز بیاد شماها مقصرید و به خاطر حمله به مأمور مجرم! زن ها هول زده عقب کشیدند و مأمور با فرناز رفت سمت لب تابش؛ آن را هم  جمع کرد و وقتی نفس راحت امیر بلند شد که داخل ماشین نشستند. تدبيرها کار را تا ساعت هشت تمام کرده بود و تا این جا نفس راحتی برایشان گذاشت. مانده بود فروغ که سینا خودش را رسانده بود به محل و باید اطلاع می داد. امیر هم همراه سید و شهاب راهی شدند و با ورود آخرین نفر هر دو مکان را زدند؛ هم خانه و هم مؤسسه. سخت ترین کار همین جا بود که سینا با لباس رفتگر مقابل خانه مستقر شده بود. آخرین زن که خواست وارد خانه شود سینا دسته جارو را بین در گذاشت و تا زن بخواهد اعتراض کند آرام به بیرون خانه منتقل شد و نیروها با هم وارد شدند. قبل از آن زنگ خانه کناری اتصالی کرد... در را باز کردند تا ببینند چه خبر است که تیم امیر وارد خانه شدند. سرعت عمل بچه ها و تعدادشان باعث شد که هیچکدام نتوانند اسناد را از بین ببرند. فروغ وزنها و مرد از مؤسسه منتقل شدند. مردها و زن های خانه کناری هم که پوشش های بسیار زننده ای داشتند و در حالت فجیعی دستگیر شدند هم همین طور! موردها به زندان اوین منتقل شدند. اتاقی دوازده متری که یک میز و سه صندلی تمام وسایل آن بود. اما تا ظهر باز هم کار زیادی پیش نرفت. عصرهم فقط دو ساعت فرصت بود. هم زمان با تهران بچه های هشت شهر دیگر هم عملیات انهدام را انجام دادند و امیر بر همه نظارت داشت. دادستان فقط ده روز اجازه بازداشت داده بود و باید ظرف این ده روز بازجویی ها انجام می شد و پرونده تکمیل می شد و البته برای ادامه روند عملیات و جلوگیری از فرار بقیه عواملی که شناسایی شده بودند، این کار باید زودتر انجام می شد. با تدبیر امیر فضاهای جداگانه آماده سازی شده بود و زنها هر کدام در سلول های انفرادی خودشان بودند. طبق قرار بعد از ورودشان برای آن که باور کنند که امر جدی است، لباس زندان تحویلشان داده شد. زنان عنکبوتی تا قبل از این فکر می کردند یک شوخی است و زود تمام می شود. اما وقتی مجبور شدند لباس زندان بپوشند 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸 اولین روز بهارتون زیبا 🌺 نفس باد صبا 🌼 عشقی از جنس طلا 🌸 دوری و دفع بلا 🌺 سال پرسود و صفا 🌼 ياری از سوی خدا 🌸 همه تقديم شما 💐 عیدتون مبارک💐
🖊 سوال کاربر: 😔حس میکنم همسرم بهم علاقه ای ندارد؟! 🌾سلام خسته نباشید ببخشید سوالی داشتن از حضور کارشناسان محترم. من الان حدود چهار ماه هست که عقد کردم مشکلی که دارم این است که حس میکنم همسرم بهم علاقه ای ندارد و فقط به خاطر مسایل جنسی ازدواج کرده از طرفی اوایل در مسایل حنسی بسیار فعال و گرم بود اما الان جند وقت است که بسیار سرد و بی محبت شده است ، از طرفی میدونم که این وضعیت تقصیر خودمم هم هست جون من خیلی عشوه گری و دلبری بلد نیستم خواهش میکنم کمکم کنید من همسرم را خیلی دوست دارم 📚پاسخ مشاور: 🌿باسلام خدمت شما کاربر گرامی از اینکه دنبال افزایش مهارت برای پایدار کردن زندگیتون هستید تقدیر و تشکر می کنیم. ✔️بله درسته شما در مرحله ی اول نیاز دارید تا نسبت به جنس مرد آگاهی های لازم و کافی را داشته باشید. کمترینش اینه که مردان در دوست داشتن و ابراز اون کاملا متفاوت تر از زنان عمل می کنند. لذا ممکنه مدت های زیادی از کلماتی که رساننده ی محبت باشه استفاده نکنند. 🔹پس قضاوت شما در مورد دوست داشتن و نداشتن ایشون شما را مقداری زود هست. ⬅️بعد از شناخت کلی در مورد مردان در قدم بعدی لازمه از علاقه ها و سلیقه های همسرتون لیستی داشته باشید. اینکار برلی شما اثرات زیادی داره که کمترینش اینه که همسرتون حس نزدیک شدن شما را به خودش با تمام وجود درک خواهد کرد. 🌀ایشون با این حس به این نتیجه خواهد رسید که شما به خوبی ایشون را درک می کنید و همراه خوبی براشون هستید. ⚜بذارید یه جمله ای خدمتتون عرض کنم تا مقداری درموردش فکر کنید و برای دلبری کردن و جذاب شدن جداگونه باهم صحبت کنیم. ✅همسرتون باید به این نتیجه برسه که در انتخابش اشتباه نکرده و برای زندگی همراه خوبی انتخاب کرده. پس این مطالب را به خاطر بسپارید و بعد از اینکه درمورد مردان تحقیقات و مطالعاتی داشتید، یادداشت بذارید تا بیشتر در زمینه جذاب شدن صحبت کنیم. 🌸موفق باشید 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🔸ساعت رسمي كشور در ساعت ۲۴ امشب (یکم فروردين) يك ساعت به جلو كشيده مي‌شود.
امروز را آغازی تازه بدان ...! زندگی رودخانه ایست که مدام به سمت آینده در جریان است هیچ قطره ای از آن دو بار از زیر یک پل رد نمیشود برخیز و به سمت موفقیت حرکت کن صبحتان بخیر و خوشی🌸🍃 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
✳ لذت عبادت در جوانی است 🔻 مرحوم توسلی نقل کردند که: «یک شب متوجه شدم امام با صدای بلند گریه می‌کند. من هم متأثر شدم و شروع کردم به گریه کردن. ایشان متوجه من شدند و فرمودند: فلانی! تا جوان هستی، قدر بدان و خدا را کن. لذت عبادت در است. آدم وقتی پیر می‌شود، دلش می‌خواهد عبادت کند اما حال و توانی برایش نیست.» 📚 برگرفته از کتاب «برداشت‌هایی از سیره‌ی »، ج۱ 📖 ص ۱۰۲ 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌺 امام صادق (علیه السلام)فرمودند: ♦️نوروز، روزى است كه پروردگار از بندگان پيمان گرفته است او را عبادت كنند و بدو شرک نورزند و به فرستادگانش و امامان(عليهم السلام) ايمان آورند. ♦️نوروز، روزى است كه خورشيد در آن طلوع كرده و هيچ نوروزى نيست مگر اين كه ما در آن روز در انتظار از ميان رفتن سختی‌هاييم؛ زيرا نوروز از روزهاى ما و شيعيان ماست. 📚"بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۹۲" 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
هدایت شده از 🌷کانال لاله های زهرایی
🌸💫اولین سه شنبه بهار و ❤️✨سال١۴٠١ شما گلباران 🌸💫امروزتان سبز ❤️✨روزتان پراز نشاط 🌸💫روزتان پراز احساس ❤️✨روزتان پراز انرژی 🌸💫الهی... ❤️✨هر ‌روزتون نوروز باشه 🌸💫و تا آخرسال بهترین ❤️✨و زیباترین احوالات 🌸💫را داشته باشید 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 سلامی بغض‌آلود به حضرت بقیّةاللّه (ارواحنا فداه) 💕 السَّلَامُ عَلَيكَ اَيُّهَا العَلَمُ المَنصُوبُ وَ العِلمُ الْمَصْبُوبُ وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الوَاسِعَةُ وَعداً غَيرَ مَكذُوبٍ 💞 السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تَقُومُ السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تَقعُدُ السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تَقرَأُ وَ تُبَيِّنُ السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تُصَلِّي وَ تَقنُتُ السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تَركَعُ وَ تَسجُدُ السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ السَّلَامُ عَلَيكَ حِينَ تَحمَدُ وَ تَستَغفِرُ.... ۱۴۰۱/۰۱/۰۱ 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
انا لله و انا الیه راجعون ▪️آیت‌الله ری‌شهری دعوت حق را لبیک گفتند 🔹آیت‌الله ری‌شهری، تولیت آستان حضرت عبدالعظیم(ع)، ساعاتی قبل در سن ۷۵ سالگی درگذشت. ایشان به‌ علت بیماری داخلی در بیمارستان خاتم الانبیا بستری بود. 🔹آیت‌الله ری‌شهری علاوه بر مسئولیت مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث قم و چاپ کتب علمی و دینی (میزان‌الحکمه و...)، در مسئولیت‌هایی چون عضو مجلس خبرگان رهبری، وزارت اطلاعات و دادستانی کل کشور، رئیس بعثه مقام معظم رهبری و... خدمات شایانی کرده بود. 🔹️ایشان در ایام دادستانی و وزارت اطلاعات، در برچیدن فتنه منتظری و مهدی هاشمی و حمایت از امام راحل(ره) و انقلاب اسلامی، اقدامات انقلابی و صریحی انجام داد. 🔹️خداوند متعال ایشان را قرین رحمت واسعه‌اش فرماید.
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
بدون سر و صدا کار انجام شد. مانده بود تیم شهاب و فرناز... آرایشگاه فرناز از ساعت شش صبح مشتری داشت.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت50  فضای خودشان فاصله گرفتند تازه باورشان شد که خبری هست. ترس نشسته در نگاه و حرکاتشان و تحویل و تشریفات باعث شد که روز اول از دست رفت. سینا خسته از این همه فشار خودش را رها کرد روی فرش نمازخانه. حتی حاضر نبود برای چند لحظه دیگر چشمانش را باز نگه دارد. می خواست بخوابد تا کمی از جیغ و واویلایی که راه انداخته بودند از ذهنش پاک شود. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که سید هم اضافه شد. دست روی معده نشست کنارش - بیچاره این خانمای تیم. دیوونه شدن از دست اینا! - اعجوبن! - درست میشن! یه خورده که بمونن توی چهار دیواری ، متوجه می شن شتر سواری دولا دولا نمیشه! می خوری؟ سینا سر بلند کرد - چی؟ - غذا! امیر گفته بیام ببرمت . سینا تازه یادش آمد که از صبح دیگر هیچ نخورده و شاید این کم طاقت شدنش به همین خاطر باشد! دور سفره که نشستند ساعت ده شب را رد کرده بود. دیشب در تب و تاب عمليات بودند و آماده سازی تمام مقدمات. تا صبح هم نخوابیده بودند و حالا دور هم هستند با عملیاتی که موفق بوده و در انتظار اطلاعاتی که تیم صدرا و آرش در اختیارشان می گذاشتند و هر کدام برای رو در رو شدن با متهم خودش باید اطلاعات او را کامل مطالعه می کرد. امیر خیالش از کار تهران که راحت شد نشست پای پیگیری شهرهای دیگر که همزمان با تهران اقدام کرده بودند. گزارش موفقیت آمیز بودن عملیات ها را که دید و شنید همان کنار میزش سجاده پهن کرد و خوابید. دیشب و امشب همین بود
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت50  فضای خودشان فاصله گرفتند تازه باورشان شد که خبری هست. ترس نش
نشست روی صندلی سفتی که پشت میز چوبی گذاشته بودند. دستانش را در هم قفل کرد و نگاهش را در اتاق چرخاند. در و دیوار خالی بود و او تنها! با وجود گرمای هوا و بسته بودن فضای اتاق ۱۳ متری ، لرز بدی درونش را پیچ و تاب میداد و نمی گذاشت تا آرامش ظاهرش را حفظ کند. در ذهنش حرف هایی که نباید میزد را مرور کرد. فکرش را هم نمی کرد که آموزش هایی که در ترکیه، زامبيا و آمریکا دیده است به کارش بیاید. از دیروز که برگه داده بودند برای نوشتن، فقط یک سری اطلاعات کلی داده بود، تقصیرها را گردن این و آن انداخته بود، قصه بافته بود... ظاهرانه فشاری ونه شکنجه ای بود. تمام آن چه که از زندان ها شنیده بود، شده بود شکنجه روحش. حتی نتوانسته بود درست غذا بخورد. حالش خوب نبود و این رفتارها حالش را بدتر هم می کرد. سکوت اتاق دوام زیادی پیدا نکرد. با باز شدن در، بی اختیار لرزش سلول ها به اندامش هم کشیده شد. نتوانست از جایش بلند شود یا حتی سرش را بلند کند تا ببیند چه کسی در را باز کرد و چند نفر وارد شدند. فقط هنگامی که صندلی مقابلش تکان خورد و یک زن و مرد نشستند، فهمید که دیگر تنها نیست. با  تردید و ترسی که به جانش افتاده بود، آهسته سرش را بالا آورد. نگاهش اول به صورت مرد افتاد. همان مرد آرام دو روز قبل که از چشمان سیاهش حرفی خوانده نمی شد؛ نه نفرت و نه پیروزی. یک تأمل ناراحت کننده داشت نگاهش، که در حرف زدنش پیدا نمی شد. چشم از صورت مرد برداشت و در چشمان زن انداخت. از دیروز که دستگیر شده بود مدام داد و قال کرده بود از این زن جوابی نشنیده بود. با این که حرف خاصی نمی زد؛ اما باز هم دوست داشت حتما بیاید، مقابلش بنشیند و در همین سکوت نگاهش کند. حداقل نگاه او یک ذره محبت زنانه داشت. شاید هم ترحم بود اما بالاخره در تنهایی های این روزهایش، بودهانمود بیشتری داشت و او محتاج بود. صدای مرد تمام سکوت فضا را در هم شکست: - خب، شما شروع می کنید یا من؟ سر پایین انداخت. دستمال کاغذی میان انگشتانش مچاله می شد، باز می شد و باز در هم مچاله تر. بازی انگشت و دستمال از روی بیکاری نبود. حال او و اوضاعش را نشان می داد. به دستمال کاغذی مچاله شده کف دست عرق کرده اش نگاه کرد. برای او دیگر شروع و پایان معنی خاصی نداشت. باز صدای - دست نوشته هایی که نوشتید فقط یه سری خاطره و قصه بود. حالا اصل کار رو تعریف کنید. سرش را بالا آورد و گفت: - من هر چی باید می گفتم رو نوشتم. مرد دستانش را بغل کرد و پرسید: - باید رو که من میگم ! اما خب مشکلی نیست. با هم قصه شما رو مرور می کنیم. شاید به حرفای ننوشته هم رسیدیم. چند جا به ج او رو به کار بردید. این او کیه؟ ته هم رسیدیم. چند جا به جای اسم فرد کلمه (او ) را به کار بردید. این او کیه؟؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️ پیام تسلیت رهبر انقلاب درپی درگذشت حجت الاسلام و المسلمین ری شهری 🔸حضرت آیت الله خامنه ای با صدور پیامی رحلت عالم مجاهد حجت الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری را تسلیت گفتند. 🔹متن پیام رهبر معظم انقلاب به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم با تاسف فراوان خبر رحلت عالم مجاهد جناب حجت الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری، رحمت الله علیه را دریافت کردم. برای کسانی که از تقوا و سلامت نفس و مجاهدت مستمر این روحانی انقلابی باخبرند، فقدان وی ضایعه ای تلخ و اندوهبار است. تنوع عرصه های مجاهدت این عالم ربانی؛ علمی، اخلاقی، انقلابی، سیاسی، اداری که همه با اخلاص و صفا همراه بود، از او شخصیتی کم نظیر پدید آورده بود. اینجانب در طول دهها سال آشنایی همواره صلاح و پرهیزگاری را در ایشان مشاهده کرده ام و امیدوارم این ذخیره ارزشمند موجب رحمت و مغفرت و علو درجات وی شود. صمیمانه به فرزندان محترم و دیگر بازماندگان و همه دوستان و همکاران و شاگردان و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض میکنم. والسلام علی عباد الله الصالحین. 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🖊سوال کاربر: ❌من دوماهه طلاق گرفتم دخترم رو ببنیم یا خیر؟ من دوماهه طلاق گرفتم و دخترم دو سال و نیم هست و پیش پدرش هست و من هفته ای یکبار حق ملاقات دارم ایا خوبه که هفته ای یکبار دخترم رو ببینم یا اینکه کلا از ملاقاتش منصرف بشم و بذارم همون مدلی زندگی کنه چون میترسم دو هوایی بشه. لطفا راهنمایی کنید 📚پاسخ مشاور: 🌿عرض سلام و احترام کاش پیرامون سوالی که ارسال فرمودید توضیحات بیشتری را درج می کردید، منجمله اینکه اصلا چرا طلاق گرفتید و آیا همسرتان ازدواج مجدد انجام داده است یا خیر؟ ◀️اما پیرامون اصل سوال شما باید گفته شود یقیناً کودک خردسال شما با دیدنتان، اصطلاحا دو هوایی خواهد شد و حتی ممکن است اسباب تلخ شدن زندگی برای خود و اطرافیان را فراهم آورد که شاید خود همین هم سبب شود تعامل دیگران با او تحت تأثیر قرار بگیرد و کار را سخت کند. ✔️لذا اولویت شما این باشد که اگر حقیقتاً از نظر روحی می توانید ندیدن ایشان را تحمل کنید و خود او هم برای دیدن شما بی تابی نمی کند، با توجه به سن کمی که دارد هر چقدر کمتر به دیدار او بروید بهتر خواهد بود. هرچند کاش می‌دانستیم آیا امکان رجوع شما به زندگی سابق هست یا خیر و اصلا برای چه طلاق گرفتید. 🌸به هر حال حسن عاقبت را برای شما و فرزندتان از خداوند متعال آرزو داریم. 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt