هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
💐پیامبر اکرم(ص):
✅خداوند به مردی که بر بداخلاقی همسرش صبر کند ثواب حضرت داوود (ع)
و زنی که بر بداخلاقی همسرش صبر کند ثواب آسیه را عطا می کند.
📚بحارالانوار،ج103،ص247
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
اریک برن، روانشناس برجسته میگوید:
اگر انسانها نوازش نشوند، مغزشان متلاشی میشود و این کنایهایست از اهمیت نوازش بهعنوان غذای روح برای مغز .
نوازشها میتوانند مثبت و منفی باشند. لبخند زدن، جملات مهرآمیز گفتن و ... نمونههایی از نوازش مثبت و اخم کردن، مشاجره، انتقاد، نیش و کنایه زدن مواردی از نوازشهای منفی هستند.
نیاز به نوازش یا دیده شدن به اندازهای قوی است که بشر همه تلاش خود را به کار میگیرد تا دیگران او را ببینند، تایید کنند، دوست بدارند و تحسین کنند و اگر چنین چیزی اتفاق نیفتد به نوازشهای منفی نیز بسنده میکند، به عبارتی، ما حاضریم انتقاد شویم، بازخوردهای منفی بگیریم، زیر سوال برویم و... تا به خودمان ثابت کنیم که دیگران ما را میبینند و بههمین دلیل مهم هستیم.
نوازشها میتوانند کلامی و غیرکلامی باشند. کلمات مهرآمیز نمونههایی از نوازشهای کلامی هستند.
/شهربانو قهاری
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
✍️ #داستان_دنباله_دار 🍃#کودتای_دل (قسمت 4 ) من از آن روز، اول از همه در مورد آنهایی که شفا گرفته ا
✍️ #داستان_دنباله_دار
🍃#کودتای_دل (قسمت 5 )
انگار یک رایحه ای پیچید توی ماشین و یک آرامشی پیدا کردم. با دختر و همسرم پیاده شدیم و راهی.
یک دست سحر توی دست من بود و دست دیگرش توی دست مادرش که رسیدیم به ورودی مسجد آقا.
بیرون مسجد، همسرم خواست سحر را با خودش ببرد چون چادری کشیده بودند و زن و مرد از همان ورودی از هم جدا می شدند که جدا شدیم و سحر را همراه خودم بردم تو. همسرم هیچ اعتراضی نکرد و با اینکه نگاهش به ما بود، اما همانجا ماند به نگاه و ما دور شدیم.
رفتیم داخل مسجد، دعای توسل شروع شده بود؛ مفاتیح همراهم بود و همصدا با جمعیت و مداحی که با صدای گرم و دلنشین می خواند؛ خواندم.
🔵روایت اول شخص مفرد دیگر (سحر):
بابا جون داشت همین طور از روی کتابی که دستش بود میخوند و گریه می کرد. من یکهو تشنم شد…. به باباجون گفتم: بابا جون تشنمه، ولی بابا جون اصلا نفهمید که من تشنمه؛ منم بلند شدم و آمدم از میون آدما بیرون تا رسیدم به همون جایی که مامان جون از ما جدا شد، ولی مامان جون اونجا نبود… یک کمی صبر کردم، ولی مامان نیومد… وایسادم تا بیادش که دیدم یک آقایی که شال سبزی داشت و صورتش سفید و قشنگ بود با یک کاسه که تو دستش بود، آمد طرفم؛ من اصلا نترسیدم و نیگاه کردم دیدم آقا خیلی مهربون و توی کاسه آب بود که دادش من، من خواستم بخورم، ولی یک دفعه سرفه کردم و اون آقا بهم خندید؛ منم گفتم بهش که آقا من سرطان دارم، دکتر اینو به مامان جونم گفته؛ منم وقتی مامان جون داشت به بابا جون می گفت شنیدم، ولی همه میگن که
من فقط مریضم و سرطان ندارم؛ اونا دروغ میگن آقا، مگه نه؟ من سرطان دارم؟
بعدش اون آقای مهربون، بهم گفتش که بخور سحر جان! خوب می شی. اون آقا اسم منو بلد بودش، منم که خیلی تشنه بودم؛ خوردم و بعدشم با اون آقای مهربونه رفتم…
روایت اول شخص مفرد دیگر (مادر):
دعا که تمام شد؛ شروع کردم به خواندن نماز امام زمان و آخر نماز هم به سجده رفتم و گریه مجال نداد و برای دخترم سحر از خدا به دعا و التماس شفا خواستم.
- خدایا به حق صاحب این مسجد….
همراه بقیه از مسجد خارج شدم؛ به نظرم جمعیت مثل یک اقیانوس بود که جریان پیدا کرده بود و من هم همراه بقیه رسیدم به ورودی مسجد که قرارم با هوشنگ و سحر بود، اما فقط هوشنگ بود و یکهو چیزی به دلم چنگ زد و دویدم طرف هوشنگ و داد زدم: «سحر کو؟!»
او که مات و مبهوت نگاهم می کرد؛ با ترس و لرزی که به صدایش افتاده بود؛ گفت: «مگه پیش تو نیومده؟!»
بلند و با صدا گریه کردم؛ نمی دانم چرا این طوری گریه ام گرفت و بند نمی آمد.
یا امام زمان! دخترم…. دخترم، وای دخترم!
هوشنگ که از شدت نگرانی سرخ شده بود؛ شروع کرد
به این طرف و آن طرف رفتن و هی داد می زد: سحر! سحر!
دیگر نتوانستم روی پاهایم بایستم و روی زمین نشستم و همان طور که اشک می ریختم؛ مردم دورم جمع شدند و هر کی چیزی می گفت:
- دخترتون گم شده؟
- چند سالشه خانوم!
با همان حالم فقط جواب این سؤال را دادم و گفتم: «پنج سال…. سحرم پنج سال…».
میهمان که دید انتظارش طولانی شده؛ رو به پدر گفت: «آقای نوروزی من دیگر خیلی مزاحم شدم؛
لطفا رضایت بدهید و من نوشته شما را با خودم ببرم و رفع زحمت کنم!»
پدر که رشته افکارش با اعتراض میهمان پاره شده بود؛ سر از برگه ها برداشت و به میهمان نگاه کرد و گفت: «راستی تا یادم نرفته از زحمات شما برای پیدا کردن سحر، آن هم توی آن شلوغی خیلی خیلی ممنونم آقای سمیعی…».
و پدر نگاهی به سحر داد و گفت: «می دانید آقای سمیعی! من تا به حال هزار دفعه از سحر دخترم، ماجرای دیدارش با آقا را پرسیده ام؛ با این حال باز هم وقتی برایم تعریف می کند؛ برایم تازگی دارد…» و انگار چیزی به یادش افتاده باشد، تندی به میهمان نگاه کرد و پرسید: «راستی آقای سمیعی! گویا شما هم وقتی آقا، دخترم را به دفترتان آورده بود، زیارت کردید؟ بله؟!»
با طنین حرف های پدر، اشک دور چشمان میهمان حلقه شد و با بغض گفت: «واقعیتش نه! یعنی نه اینکه آقا نیامد آنجا… آمد، ولی من بی لیاقت همان موقع داشتم تند و سریع گزارش کارم را می نوشتم تا زودتر به سرویس برسم…. به همین خاطر هم، سرم پایین بود که صدایی شنیدم؛ سلام کرد و من که سرم پایین بود جواب دادم…. صاحب صدا که فقط چند قدم با من فاصله داشت و درست آن طرف میزم بود، گفت که این دختر خانم والدینش را گم کرده است. من هم گفتم: چشم، چند لحظه اجازه بدهید… و بعد که کارم تمام شد و سر بلند کردم؛ فقط دختر خانم شما بود و از آن آقا خبری نبود… رفته بود…».
🍃ادامه دارد ان شاء اللَّه🍃
12.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عاقبت زن و شوهری که دل میسوزانند!
⭕️ #استاد_تراشیون
بسیار عالی حتما ببینید
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
❌ عاقبت خیانت در زندگی مشترک
💠 یکی از عوامل فروپاشی کانون گرم خانواده، خیانت یکی از طرفین به دیگری است، اما زمانی این مسئله پیچیدهتر میشود که متأسفانه طرف مقابل در صدد انتقام برمیآید تا او هم مزۀ خیانت را تجربه کند.
✴️ برخی از افراد، گاهی بر اثر لجبازی و اصطلاحاً در آوردن حرص طرف مقابل هم که شده، دست به خیانت میزنند؛ این امر در نهایت باعث فروپاشی بنیان خانواده خواهد شد.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🖊سوال کاربر:
❌من دوماهه طلاق گرفتم دخترم رو ببنیم یا خیر؟
من دوماهه طلاق گرفتم و دخترم دو سال و نیم هست و پیش پدرش هست و من هفته ای یکبار حق ملاقات دارم
ایا خوبه که هفته ای یکبار دخترم رو ببینم یا اینکه کلا از ملاقاتش منصرف بشم و بذارم همون مدلی زندگی کنه چون میترسم دو هوایی بشه. لطفا راهنمایی کنید
📚پاسخ مشاور:
🌿عرض سلام و احترام
کاش پیرامون سوالی که ارسال فرمودید توضیحات بیشتری را درج می کردید، منجمله اینکه اصلا چرا طلاق گرفتید و آیا همسرتان ازدواج مجدد انجام داده است یا خیر؟
◀️اما پیرامون اصل سوال شما باید گفته شود یقیناً کودک خردسال شما با دیدنتان، اصطلاحا دو هوایی خواهد شد و حتی ممکن است اسباب تلخ شدن زندگی برای خود و اطرافیان را فراهم آورد که شاید خود همین هم سبب شود تعامل دیگران با او تحت تأثیر قرار بگیرد و کار را سخت کند.
✔️لذا اولویت شما این باشد که اگر حقیقتاً از نظر روحی می توانید ندیدن ایشان را تحمل کنید و خود او هم برای دیدن شما بی تابی نمی کند، با توجه به سن کمی که دارد هر چقدر کمتر به دیدار او بروید بهتر خواهد بود.
هرچند کاش میدانستیم آیا امکان رجوع شما به زندگی سابق هست یا خیر و اصلا برای چه طلاق گرفتید.
🌸به هر حال حسن عاقبت را برای شما و فرزندتان از خداوند متعال آرزو داریم.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🔴 #همسرانه
💠 همسرانی که بتوانند در مشاجرات خشم خود را فرو ببرند و عصبانیت خود را در تصمیمشان دخیل نکنند بشدت محبوب و عزیز میشوند.
💠 فرو بردن خشم، بالاترین و اوج تاثیرگذاری را بر طرف مقابل دارد.
💠 تغییر حالت بدن، ترک مکان، وضو گرفتن، آب سرد نوشیدن، به عاقبت کار اندیشیدن و خدا و ائمه (ع) را ناظر دانستن از فرمولهای موفقیت در اینکار است.
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
عاشـقت گشتـم گفتـی عاشـقان دیوانه اند..
عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای..
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt