eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
1.9هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.6هزار ویدیو
85 فایل
باهدف آموزش وتحکیم روابط زوجین ایجادگردید: ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH 👫انتخاب عقلانی =زندگی عاشقانه
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞 ✔️ ✔️ قبل از ازدواج به خانواده همسر دقت کنید، فرزندان عصاره ی تربیتی خانواده هستند و اختلاف فرهنگی حتما روی آنها تاثیر خواهد داشت 👈 اختلاف فرهنگی رو با اختلاف طبقاتی اشتباه نگیرید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🔴 💞 💠 آقایون بدانید! برخی کارها در منزل، هم شما رو محبوب همسرتان می‌کند و هم برای مناسب است. 💠 مثلا گاهی یا لباس همسرتان را بشویید. گاهی سرویس دستشویی منزل را نظافت کنید و .... 💠 ظاهر برخی کارها، کوچک است اما بسیاری از کینه‌ها و دلخوری‌های بزرگ را از بین می‌برد و اثرات خوبی دارد. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗فرشته ای برای نجات💗 قسمت7 از رفتار پدرم بیشتر خجالت زده بودم تا اینکه خوشحال باشم،دوباره سرمو پایین انداختم. --از مادرت شنیدم که سربه راه شدی؟! آهی کشید و ادامه داد --نمیدونم چجوری باید از خدا تشکر کنم. دوباره سرم را بالا آورد و لبخند زد. به صورتش دقیق شدم،چقدر پسر بدی بودم،موهاش سفید تر شده و بود وخط های پیشونیش بیشتر.... --خب آقا حامد نمیخوای بگی چی باعث شده که اینجوری یه شبه سربه راه بشی؟ نکنه اون شب سرت به تخته سنگی دیواری چیزی خورده؟ اینو که گفت دوتایی باهم خندیدیم،اولش تردید داشتم ولی بعد شروع کردم به تعریف،از همونجایی که تو حال خودم بودم و تصادف اون دختر و همه و همه رو واسش تعریف کردم. --پس یعنی یه تصادف و اون دختر باعث تغییر تو شده؟ خدایا کرمتو شکر. روبه من ادامه داد --باید به خونوادش اطلاع میدادی! --آخه بابا من که نه اون دختر رو میشناختم نه شماره ای از خونوادش داشتم،از کجا خبر میدادم! --اینم حرفیه! دوباره با لبخند به صورتم خیره شد! --نمیدونی حامد از وقتی مامانت گفت داری نماز میخونی دل تو دلم نبود که ببینمت. اشک تو چشمام حلقه زد ،چند لحظه بعد دستاشو به روم باز کرد و مردونه به آغوشم کشید. انگار غم سال ها دوری همه و همه تلنبار شده بود تا در همون لحظه خالی بشه،آروم آروم اشک میریختم و بابا با دستش به کمرم ضربه میزد. از آغوشش جدا شدم و دستشو بوسیدم . --قول میدم از این به بعد بشم همون حامدی که بهش افتخار میکردی.. شب بخیر گفتم و به طرف اتاقم رفتم،یه نگا به ساعت انداختم،۳:۳۰دقیقه بود،روی تخت دراز کشیدم و خواب اجازه فکر کردن رو بهم نداد.‌ باصدای موبایلم ،از خواب بیدار شدم،همونطور با چشمای نیمه باز دکمه کنار گوشیم رو زدم تا زنگ نخوره،هنوز چشمام رو هم نرفته بود که دوباره زنگ خورد،واقعا کلافم کرده بودم،رو تخت نشستم و به بدنم کش و قوس دادم،گوشیمو برداشتم ودکمه اتصال رو زدم. --به به آقا حامد!چه عجب،جواب دادی،معلوم هست از اونشب مهمونی کدوم گوری هستی؟چرا جواب تلفنتو نمیدی؟مگه من مسخره توام! دیگه تقریبا صداش داشت بالا میرفت گوشیو از کنار گوشم فاصله دادم،دوباره به گوشم نزدیک کردم --سلام ساسان،کاری داری؟ هنوزم که هنوزه از اون آرامشی که اونروز داشتم تعجب میکنم،چون اگه قبلش ساسان میگفت بالا چشمت ابرو،چنان سرش داد میزدم که از ترس جیکش در نمیومد. --همین سلام ساسان!کاری داری؟آخه الاغ اگه کارت نداشتم،عاشق چشم و ابروت نیستم بهت زنگ بزنم که! --خب بگو چیکار داری؟ از آرامشی که داشتم لجش در اومده بود،اومد یه چیزی بگه،نگفت و گوشیو قطع کرد. منم گوشیو گذاشتم رو تخت و بلند شدم. بدنم حسابی خسته بود و انگار زیر سنگ له شده بود،رفتم حموم و دوش گرفتم! اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم. موهامو با سشوار خشک کردم اومدم ژل بزنم ولی منصرف شدم. از اتاق رفتم بیرون --مامان!مامان! انگار کسی خونه نبود،رفتم تو آشپزخونه و واسه خودم چایی ریختم وصبحونه ای که مامان چیده بود رو میز رو خوردم. با تلفن خونه شماره مامانو گرفتم. --سلام حامد خوبی مادر؟ --سلام مامان بهترم خداروشکر،کجایی؟ --من با خاله اومدیم خونه مادرجون،یکم کمکمش کنیم. آروم تر ادامه داد،رستا هم هستا! --باشه مامان خوش بگذره. گوشیوقطع کردم. --هییی این مامان ماهم دلش خوشه ها،آخه رستا؟ من؟ حتی از تصورش هم خندم گرفته بود. رستا دختر خالم بود و همسن من از بچگی ازش خوشم نمیومد،ولی چون بچه دیگه ای تو فامیل نبود،مجبور بودم هر موقع خونه مادر جون بودیم با اون بازی کنم. از وقتیم که دیگه ۱۲--۱۰ سالمون شد،دیگه به هم کاری نداشتیم. اما نمیدونم چرا این مادر ما ولکن نبود. وقتیم از خونه مادرجون برگرده مطمئنم، چپ میره میگه رستا،راست میره میگه رستا! از افکارم کلافه شده بودم،بلند شدم و رفتم تو اتاقم،گوشیم داشت زنگ میخورد.مطمئن بودم ساسانه! --الو ساسا... --سلام آقای رادمنش؟ -- سلام شما؟ --ریاحی هستم از بیمارستان زنگ میزنم. --راستش باید واسه هزینه های همسرتون بیاید بیمارستان. --همس....آهان بله بله حتماً! چند دقیقه دیگه میام اونجا. گوشیو قطع کردم،کلافه شده بودم،آخه چرا من اونشب اون حرف رو زدم،نکنه بخاطر اون زهرماری تواون مهمونی بود؟ کلافه تو موهام دست کشیدم و بلند شدم لباسامو عوض کردم موهامو مرتب کردم،سوییچ ماشینو برداشتم و از خونه زدم بیرون. هر چقدر فکر کردم آدرس بیمارستان یادم نمیومد! باید به بیمارستان زنگ میزدم تا آدرسو اس ام اس کنه،تازه یادم افتاد گوشیمو جا گذاشتم! راه رفته رو برگشتم و از ماشین که پیاده شدم،ساسان جلوی در خونه ایستاده بود! --سلام اینجا چیکار میکنی؟ --سلام و درد!سلام و .... دیگه نزاشتم ادامه بده! --ببین ساسان من الان فعلاً وقت ندارم باید برم ،همینطور که اینارو میگفتن در خونه رو باز کردم برم داخل که.... 🍁نویسنده حلما 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸
📩 سوال کاربر سلام. کسی که میخواد ازدواج کنه باید چه معیار مادی تایین کنه واسه انتخاب همسرش که بتونه زندگی خوبی رو داشته باشه و از طرفی سخت گیری به مرد هم نباشه؟ 📨 پاسخ مشاور👇 📚 با سلام و عرض ادب خدمت شما از اینکه از تخصصمان در راستای حل مشکل شما استفاده می‌کنیم خدای را شاکر و سپاس‌گزاریم. 👀 این نوع نگاه و این دقتی که شما در سؤالتان داشته‌اید سؤال خوب و درستی است. واقعیت این است که انسان به سبب نیازهای مادی‌ای که دارد و به جهت تأمین این نیازها، به مسئله درآمد و داشتن شغل مناسب محتاج است. برای یک مرد لازم و ضروری است که بتواند تأمین نیازهای همسر و فرزندان خود را به‌درستی دنبال نماید. 👌 در بحث ازدواج لازم است که به سه نکته توجه داده شود که این سه نکته را باید خود دخترخانم و خانواده او در خواستگار به‌درستی و دقیق بررسی نمایند: 1⃣توانایی کسب درآمد: به این معنا که خود پسر باید فردی توانمند و باصلاحیت باشد مثل اینکه تحصیلات مناسب داشته باشد و یا حرفه مناسبی را آموخته باشد ولو به اینکه فعلاً کار نداشته باشد.(البته در کنار این موارد لازم است که از لحاظ روحی نیز فردی مستقل و باثبات نیز باشد) 2⃣ شرایط کاری و شغلی هم در حال حاضر یا در آینده نزدیک به صورت معقول و منطقی برای او دیده شود. یعنی بدانیم که با اندک زمانی محیط و شرایط اطراف او نیز برای بالفعل کردن توانایی او مهیا خواهد شد و از این بابت آینده روشنی برای او قابل تصور است. 3⃣ داشتن کار بالفعل و حاضر و آماده که این دیگر حد اعلای بحث شغل و مسائل اقتصادی خواستگار به حساب می‌آید. ⚡️ به عقیده ما لازم نیست که حتماً فردی به خواستگاری برود که سومین مورد را داشته باشد بلکه دو مورد قبل هم اگر مهیا باشد امکان خواستگاری وجود دارد و می‌توان به این‌چنین فردی جواب مثبت داد. اما درباره سطح توقع و انتظار مالی باید با در نظر گرفتن دو نکته کار دنبال شود👇 2⃣ اول اینکه همه چیز قرار نیست از ابتدای زندگی وجود داشته باشد درست مانند این روزها که بسیاری از نیازها بر کف زمین باقی می‌ماند چرا که ما مصر هستیم فرزند خود را به ازدواج شخصی در بیاوریم که همه چیزش تکمیل باشد و این مسئله کار ازدواج را به بن‌بست می‌کشاند. 2⃣ سطح توقع مالی نیز باید در سطح عادی جامعه باشد نه آن‌قدر پرتوقع و نه آن‌قدر سختگیرانه که فرد تحمل آن زندگی را نداشته باشد. کفِ تحمل افراد متفاوت است اما به هر حال انسان باید تا جای ممکن معیارهای مادی‌اش را در درجه اول قرار ندهد و بداند زندگی را چیزهایی نگه می‌دارد که اکثر اوقات از جنس مادیات نیستند. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
1.01M
💫✨ پرسش و پاسخ 💢موضوع: سیگار کشیدن نوجوان سلام بنده بک پسر ۱۶ ساله دارم که جدیدا متوجه شدم سیگار می کشه خیلی دلشوره دارم بپدرشم نگفتم چون پدرش بفهمه می کشتش از طرفی پسرم خیلی دروغ می گه و پرخاشگره من الان باید چکار کنم؟ پاسخ استاد کاظمیان «مدرس و مشاور ارشد خانواده »👆👆👆 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
👌 برخی کارها بشدت از شما در نزد شوهر می‌کاهد. 🧕مثل مخفی‌کاری و کردن برخی امور در زندگی از شوهر... 🧕 وقتی شوهر از امور پنهان، مطلع شود او را می‌کند چرا که او فکر می‌کند او را حساب نکرده‌اید و نظرش برایتان مهم نبوده است. 🧕با این‌کار، شوهرتان نسبت به کارهای آینده شما می‌شود. به شما در برخی کارها شک می‌کند و عامل بسیاری از بگومگوها و می‌گردد. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💙 در گفتگوهایتان شوهر خود را حلال مشکلات بدانید!!! 💙 مشکل را به او بگویید و از او بخواهید آن را حل کند؛ 💜 و تاکید کنید که تنها او قادر به حل این مسئله است 💜 با این کار مردانگی اورا تثبیت می کنید و خواهید دید که همیشه برای براورده کردن خواسته های شما مشتاق می شود. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌙شب بخیر یعنی سپردن خود به خدا و آرامش در نگاه خدا❤️ یعنی سیراب شدن در دستان و آغوش خدا ! 🌙شب بخیر یعنی شکوفایی روزت سرشار از عشـق به خـدا !💕 🌙💫 شبتان بی غم 💫🌙 ‌ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
❄️✨امروزتون 💗✨پر از عشق و محبت 🌲✨پر از موفقيت وسرافرازی ❄️✨پر از صلح و سازش 💗✨پر از دوستی ومهربانی 🌲✨پراز دلخوشى ❄️✨و پراز خبرهای خوب 💗✨سه شنبه تون بی نظیر 🌲✨دلتون گرم به عشق به خدا 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌻امام صادق(ع) 🌸هرجوان مومنی که در جوانی قرآن تلاوت کند،قرآن باگوشت و خونش می آمیزد وخداوندعزوجل اورا بافرشتگان بزرگوار ونیک قرار میدهد وقرآن نگهبان اودر روز قیامت خواهد بود. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🙋خانم‌ها به شوهرتان بگویید: ای کاش همهٔ زنهامثل من خوش شانس بودند و شوهری مثل تو داشتند... 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌹سیاستهای زنانه "زن، بایـد شـادی آفریـن خانه باشد...!" 👈 سنگ صبور خانه زن است و همیشه بایستی نبض عواطف و جو اخلاقی خانه را معتدل نگاه دارد.. 👈 پیامبر اکرم (ص) در حدیثی زنی را شایسته و پرسود دانست که هرگاه مرد به او نگاه کند، شادمان شود. 👈 پس گره از ابرو باز کنید، و با استقبال گرم و صورت خندان، گلهای محبت را در زندگی شکوفا کنید... 👈 حضرت علی (ع) فرمودند: زن گل است؛ پس باید همچون گل شکفته در گلستان خانواده، شادی آفرین باشید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗فرشته ای برای نجات💗 قسمت8 از پشت سر یقمو گرفت و منو برگردوند. --کجا حامد مگه نمیبینی کارت دارم! --ببین ساسان من الان واقعا نه وقتشو دارم نه حوصلشو،بزار واسه یه وقت دیگه! --باشه،اما بعد هر اتفاقی واست افتاد نیای پیش من،بگی ساسان چرا زودتر نگفتیا! اینو گفت و همینجور که یقمو ول میکرد یه نگاه از سر تمسخربهم انداخت و رفت. اون روز انقدر ذهنم شلوغ بود که حتی به این فکر نکردم که ساسان چی میخواد بهم بگه که انقدر اصرار داره. رفتم خونه و از اتاق موبایلمو برداشتم. در خونه رو بستم و نشستم توی ماشین و به شماره ای که از بیمارستان زنگ زده بود زنگ زدم ازشون خواستم آدرس رو بگن. آدرسو گرفتم و راه افتادم. ماشینو جلوی بیمارستان پارک کردم و به ساعت نگا کردم،۱۱ ظهر بود....... --سلام خانم وقتتون بخیر! --سلام ممنون ،امرتون؟ --رادمنش هستم،واسه هزینه های اون دختری که اونشب رفتن تو کما! پرستار که انگار کلا تعطیل بود، --کما...؟اونشب...؟کدوم ش...!آهان،آهان یادم اومد،شما همسر اون خانمی هستین که تو کما هستن. --ببینید آقای رادمنش،با وضعیتی که همسر شما دارن،نگه داری از ایشون و شرایطی که باید ایشون رو نگه داری کنیم،نسبت به بیمارای دیگه متفاوته،و این تفاوت هزینه های،بالایی هم داره. ازتون خواستم بیاین اینجا،تا خودتون تصمیم بگیرید که آیا با این شرایط میتونید کنار بیاید،که ایشون اینجا بمونن‌. ولی اگه نمیتونید،ما میتونیم ایشون رو به هر بیمارستانی که شما مد نظرتونه منتقل کنیم ولی فراموش نکنید این کار ریسکش بالاس! حالا دیگه تصمیم گیری با خودتون‌. روی صندلی نشسته بودم و داشتم فکر میکردم،به اینکه چرا اونشب کلمه همسر رو به زبون آوردم! از یه طرف فکرم درگیر حرفای پرستار شده بود! پدرم کارخونه دار بود ولی عاشق چشم و آبروی من نبود تا به خاطر یه کلمه حرفی که زدم کلی هزینه کنه. حسابی کلافه شده بودم،موبایلمو در آوردم و به بابام زنگ زدم. --سلام حامد جان خوبی بابا؟کجایی ؟ --سلام بابا خوبم ،شما خوبید؟راستش اومدم بیمارستان. --واسه چی؟طوری شده؟حال مادرت خوبه؟ --آره بابا واسه قضیه اون شب دیگه،همون تصادف و.... --آهان یادم اومد،خب حالا چه کاری از دست من برمیاد.؟ --راستش بابا تلفنی نمیتونم بگم،باید ببینمتون. --باشه شب که اومدم خونه حرف میزنیم. --نه راستش الان باید باهاتون صحبت کنم،شبم که مامان هست،میخوام بین خودمون باشه. --که اینطور،خب پس بیا کارخونه. با پدرم خداحافظی کردم و روبه پرستار --ببخشید خانم،میشه یک روز به من مهلت بدین تا فکرامو بکنم؟ --بله ولی بیشتر از یک روز نشه چون موضوع مهمیه. --بله چشم. از بیمارستان خارج شدم و به طرف کارخونه پدرم راه افتادم. توراه همش فکرم درگیر بود،پیش خودم هزار بار صحنه ای که چنین چیزی رو از بابام بخوام رو مرور کردم ،تهش بابا عصبانی میشد و موضوع حل نشده میموند. وقتی رسیدم کارخونه،ماشینو پارک کردم و رفتم داخل. با آسانسور به طبقه ای که دفتر پدرم بود رفتم. --سلام آقای مهدوی،وقتتون بخیر! --سلام به به آقا حامد چه عجب از این طرفا؟ --راستش یه کار فوری داشتم با پدرم اگه میشه باهاشون هماهنگ کنید. --باشه حامد جان بشین الان بهشون اطلاع میدم. --بفرما آقا حامد پدرتون منتظرن. با یه تشکر از مهدوی وارد اتاق شدم. --سلام بابا! --سلام حامد جان خوبی؟ --ممنون راستش. اینو گفتم و سرمو انداختم پایین --میدونم ! حالا بشین تا یه چایی بخوریم حرف میزنیم. به صندلی اشاره کرد،نشستم و باز سرمو انداختم پایین،حس میکردم کار خطایی انجام دادم. یه نگاه جدی بهم انداخت --خب حامد بگو ببینم. --راستش..راستش بابا قضیه اون شب رو من سانسور کردم،اون موقعی که اون دختر رو به بیمارستان بردم،باید برگه رضایت برای عملش امضا‌ءمیشد،تواون موقعیت هم یا همسرشو میخواستن یا پدرشو،منم که هیچ کدومش نبودم،و اینکه... و اینکه از یه طرف جون اون دختر در خطر بود،از طرفی هم مونده بودم چیکار کنم. وقتی پرستار نسبت من رو با اون دختر پرسید ،گفتم که من همسرشم...... اینو گفتم و سکوت کردم. --خب حامد بعدش؟ --هیچی بابا بعدی نداره فقط امروز از بیمارستان بهم زنگ زدن که برم اونجا،وقتی که رفتم گفتن که شرایط نگه داری اون دختر سخته و هزینه های بالایی هم داره،اگه بخوان اون به یه جای دیگه منتقل کنن هم ریسکش بالاس. میدونم اشتباه کردم،نباید اون حرف رو میزدم ولی بابا هنوزم از حرف اون شبم که گفتم همسرشم در تعجبم. الانم هرچی شما بگی،اصلا اومدم اینجا تا هرچی شما گفتی رو انجام بدم‌.... باباکه اولش هم تعجب کرده بود و هم از دستم اعصبانی بود،ولی بعدش انگار منطقی تر موضوع رو بررسی کرد. --ببین حامد ،اومدیمو ما همه چیز رو به هده گرفتیم و خونوادش از راه رسیدن. اونوقت ما چه جوابی داریم بهشون بدیم.......؟؟ 🍁نویسنده حلما 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🖊 تنوع طلبی مرد متاهل و پشیمان از ازدواج اول 📌 سوال کاربر: 🔸 سلام. بنده مرد و متاهلم، ۲۰ سالمه  دخترایی که تو خیابون یا جاهای دیگه می بینم و ازشون خوشم میاد، مخصوصا دخترای قدبلند .این تنوع طلبی قبل ازدواج بوده و فکر میکردم که با ازدواج کردنم بهتر میشه ولی بدتر شد و به زندگیم آسیب زد  خانومم قدش از من کوتاه تره و من دختر قد بلند یا هم قد خودم دوست دارم ولی چون اون موقع ملاکم رو ایمان قرار داده بودم ایشون رو انتخاب کردم که پشیمون شدم  دوس دارم دختری که ازش خوشم میاد قبولم کنه، و باهاش آشنا بشم، این بهم حس آرامش و قدرت میده، چکار کنم؟ 📚 پاسخ مشاور: 🌹 با سلام به شما کاربر محترم 🌾 اینکه شما از دختران قدبلند خوشتون میاد و نسبت به همسرتون که قدش از شما کوتاه است احساس پشیمانی می کنید، این معنایش تنوع طلبی نیست. تنوع طلبی معنای دیگری دارد. در واقع وضعیت شما اینگونه است که به جهت مقایسه ای که در ذهنتون درباره همسرتون با دختران قد بلند ایجاد می کنید، احساس می کنید که در انتخاب همسر عجله کردید و احساس پشیمانی به شما دست می دهد. 🍃 در این زمینه باید عرض کنم که این احساس پشیمانی شما می تواند ناشی از نگاه تک بُعدی شما به مسئله باشد؛ به این صورت که شما از یک بُعد به مسئله نگاه می کنید و دست به مقایسه و ارزیابی می زنید و طبیعتا نتیجه گیری شما هم براساس همان بُعدی که به مسئله نگاه می کنید خروجی پیدا می کند و احساس پشیمانی سراسر وجودتون رو می گیرد. در حالی که از ابعاد مثبت دیگر همسرتون غافل هستید و به صورت تک بعدی قضاوت می کنید. این مدل قضاوت کردن و ارزیابی و ندیدن ویژگی های مثبت و شاخص همسرتون باعث شده که هیجانی و احساسی شوید. 🍂 فرض کنید که شما با یک خانم قد بلند هم ازدواج می کردید، ولی از کجا معلوم که دوباره این وسوسه مقایسه گری در ذهنتون فعال نمی شد و اون وقت دوباره احساس پشیمانی به شما دست نمی داد؟ ⬅️ لازمه این الگوی فکری رو عوض کنید و گرنه مدام در زندگی احساس نارضایتی و پشیمانی می کنید! در حالی که خوشبختی تا حدود زیادی یک امر درونی است و به نوع نگاه و ذهن ما بر می گردد. 💢 لذا تصور نکنید که مثلا اگر همسرتون قدبلند بود، دیگه مشکلی نداشتید! چه بسا اون وقت سر موضوع دیگری حساس شده و احساس پشیمانی کنید. بنابراین در قدم اول بررسی کنید که چرا چنین حسی در شما بوجود آمده که مثلا از دختران قد بلند خوشتون اومده؟ مثلا چقدر این مسئله به کنترل نگاه و مقایسه گری شما مربوط می شود؟ طبیعتا اگر نگاه خودتون رو کنترل نکنید و مدیریتی در این زمینه نداشته باشید، با هربار دیدن موارد مختلف و فعال شدن حس مقایسه گری در ذهنتون، دوباره این مکانیزم پشیمانی و نارضایتی در شما فعال می شود و همیشه حس نارضایتی تمام وجود شما رو در زندگی فرا می گیرد. پس به جای اینکه بخواهید روح و روان خودتون رو درگیر این مقایسه گری های نا به جا کنید، نگاه و ذهنتون رو کنترل و مدیریت کنید به این صورت که اولا نگاه تون رو کنترل کنید. ثانیا تمرین کنید و از این به بعد در خلوت خودتون به ویژگی های مثبت و بارز و شاخص همسرتون توجه کنید. اون وقت حستون نسبت به همسر بهتر می شود و بیخودی احساس پشیمانی و نارضایتی هم نمی کنید. 💠 بنابراین همه این احساسات از جمله پشیمانی و ... در درون ذهن شما شکل می گیرد و واقعیت خارجی وجود ندارد که شما بابت آن دچار پشیمانی و ... شوید. احساس خوشبختی یک فرایند درونی است که با تکرار و تمرین می توانید این حس خوشبختی و رضایتمندی رو در درونتون نهادینه کنید. کافیه که نوع نگاهتون به مسئله رو تغییر بدهید و به جای تمرکز بر نداشته ها، بر داشته ها تمرکز کنید و اون وقت هم حستون مثبت و رضایت بخش می شود و هم داشته هاتون توسعه پیدا می کنند. 🌸 موفق باشید. 🌸  🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 ! 💠 زمان برای مردها به سرعت می‌رود ولی برای زنها خیلی کند جلو می‌رود. دقیقاً مثل این است که مردی برای یک کاری می‌رود بیرون پنج شش ساعت بعد برمی‌گردد،برای خانمش این چند ساعت خیلی طول کشیده ولی برای مرد انگار فقط چند دقیقه طول کشیده است!!! 💠 کلمه‌ی (تازه) برای آقایان از چند دقیقه تا چند سال قبل، مورد استفاده قرار می‌گیرد: 🔸مثال: مگه تازه فرش نخریدیم؟ (۵سال قبل) مگه تازه مامانت اینجا نبود؟ (۳ماه قبل) مگه تازگیا باهم نرفتیم بیرون؟ (۶هفته قبل) 💠 توصیف کلمه‌ی(زیاد) برای آقایان از یک چیزِ زیاد تا چیزهای خیلی کم متغیر است. 🔸مثال: چرا گله می‌کنی من که وقتی بیرون یا سرکارم خیلی بهت زنگ میزنم (حداکثر ۱ بار در روز) 💠 این تفاوت بین زن و مرد ممکن است باعث سوءتفاهم و ناراحتی بین زن و شوهر شود. پس تفاوت‌های یکدیگر را بشناسیم! ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💑 هرچند وقت یکبار از خودتان امتحان بگیرید 🔸هر چند وقت یکبار، از همسرتان بپرسید چگونه همسری برای او هستید؟ آیا توانستید بخشی از خواسته‌های همسرتان را محقق کنید؟ 🔸از او بخواهید صادقانه رفتارهای مثبت و منفی شمــا را بگوید و شما از انتقاداتش استقبال ویژه کنید نه اینکه سبب مشاجره شود. 🔸انتقاد‌پذیری، شما را نزد همسرتان محبوب و تو دل برو می‌کند و همچنين کمک میکنـد اشکالات خود را شناخته و برطرف کنــید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا