eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
2.3هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
91 فایل
🌺خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است. 🌺 خوشبختی وابسته به جهان درون توست. ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🍃یکشنبه تون عالی 🌷🍃پیشكش میكنم 🌷🍃عشق ، محبت 🌷🍃و مهربانی را 🌷🍃به كسانی كه 🌷🍃از دل شكستن بیزارند 🌷🍃و در تمنای آنند 🌷🍃كه دلی بدست آورند 🌷🍃آنانكه رحمت آفرینند 🌷🍃نه زحمت آفرین 🌷🍃و برآنند که در زندگي 🌷🍃پل باشند نه دیوار... 🌷🍃روزتون زیبا و در پناه خدا 👇 🌸⃟🌷🕊჻ᭂ࿐✰ @smmdjk
🌸🍃🌸🍃 🍃 ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ! ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ ! ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ ! ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ، ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ ﺑﯿﻨﺪﯾﺶ ! ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻫﺪﻓﻬﺎﯾﺖ، ﺳﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﻫﻞ ﺑﺪﻩ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ ! ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺵ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﺮﺻﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻫﻤﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻨﯽ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ، با ﻋﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ كن. 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💠 خوب شوهرداری کردن 🔵 نقش هایی که افراد در زندگی خانوادگی دارند متفاوت است. نقش پدری، فرزندی و ... اما در این میان شوهرداری نقشی متفاوت تر از بقیه محسوب می شود؛ تا آنجایی که عمل کردن به این نقش به صورت شایسته در کلام امام کاظم (علیه السلام) جهاد محسوب می شود، آنجا که می فرماید: «جِهادُ المَرأةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ؛ جهاد زن خوب شوهرداری است.» 📚[من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 439] 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💠 خوب شوهرداری کردن 🔵 نقش هایی که افراد در زندگی خانوادگی دارند متفاوت است. نقش پدری، فرزندی و ... اما در این میان شوهرداری نقشی متفاوت تر از بقیه محسوب می شود؛ تا آنجایی که عمل کردن به این نقش به صورت شایسته در کلام امام کاظم (علیه السلام) جهاد محسوب می شود، آنجا که می فرماید: «جِهادُ المَرأةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ؛ جهاد زن خوب شوهرداری است.» 📚[من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 439] 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖥 🎥 در این کلیپ از زیبایی های ازدواج و مقدس بودن خانواده با بیانی شیوا صحبت شده است👆👆 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🤔آیا منو طلسم کردند؟.mp3
5.74M
💢پاسخ: 🛑موضوع: طلسم کردن ازدواج استاد کاظمیان«کارشناس ارشد مشاور خانواده» 💢⚜️ پرسش : 🛑موضوع: آیا منو طلسم کردند؟ سلام اقای دکتر من دختری ۲۲ساله هستم چند تا خواستگار داشتم به جایی نرسید سرکتاب باز میکنم میگن طلسمه میتونین راهنماییم کنید 👇 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت27 - خانه ام را خیلی لوکس چیده بودم. سرویس مبل و چوب را از فرانسه سفارش دادم آمد. رنگش را خیلی دقت کردم که لایت باشد، پول زیادی پایش رفت اما خب همانی شد که می خواستم. بقیه وسایل خانه هم لوکس بود. برای تکمیل این ها صد روز وقت گذاشتم. خواب و آسایش نداشتم، هم کارم زیاد بود و هم باید این جا را آماده می کردم. تنها هم برای خرید نمی رفتم اما تنها نظر خودم مهم بود برای انتخاب و خرید آزاد شده بودم از قید خانواده و دلم می خواست که از زندگیم لذت ببرم. اون موقع برای وسایل چهارصد میلیون هزینه کردم و عاشقشون بودم. در کمدم رو که باز می کردید چشماتون برق می زد؛ ست لباس و کیف و کفش و کمربند بود همش. از کوچیکی عاشق این بودم که تک باشم، حالا این آرزوم برآورده شد. البته خب خیلی وقتا که پول کم می آوردم! فقط فضای خونه کمی سرد بود. وسایل انگار طبعشان سرد باشد، روحم اذیت میشد. تا خرید می کردم شاد بودم اما بعدش پدر درآور بود. خیلی توی خونه نمی نشستم که بخوام غصه بخورم، همان شب های لعنتی تنهاییش، برای اینکه مثل قبر بشه و فشار بیاره بس بود. اما خب آدم یکی رو میخواد که همین وسایل رو استفاده کنه، خراب کنه، به هم بریزه و داد و قال کنه... من پناه می بردم به خرید بیشتر، خب پول بیشتر می خواستم، پناه می بردم به کار طراحی لباس و مزون که پول بیشتری داشت ... عکسام که توی صفحات بالا میومد بوی پول می داد. یه بار یکی از بازیکنای فوتبال حسابم رو پرپول کرد، یه بارم یکی از بازیگرای سینما، یعنی کارگردان بود یه ماشین با کلیدش فرستاد دم خونمون ! همينا من رو وسوسه می کرد که بیشتر ادامه بدم. یه احساس قدرت ، رسیدن به شهرت... کم کم دیگه خودم استاد شده بودم ... مزون زدم و با مزونا قرارداد بستم. فقط یک بارش صد میلیون دادن تا من لباسشون را پوشیدم! البته اوائل این طور نبود، باید پول هم میدادی تا بذارن لباسی رو بپوشی اما بعدش دیگر تو بودی که ناز میکردی. هرچند بعد از شلوغی کار، بد جور تنها می موندی با پولی که حسابت رو پر می کرد و باید خرج میشد... خودت بودی و پاساژهایی که زده بودن برای خرج کردن! هم خوب بود و... هم مرگ !
سینا شماره شهاب را که دید خنده اش گرفت: - فروغ رو گم کردی؟ شهاب آرام زمزمه کرد: - سینا! این فروغ بوبرده انگارا امیر رو پیدا نمی کنم؟ - کجایی الآن ؟ - هیچ جا! بیمارستانم! - شهاب؟ - بابا حس کردم شک کرده، اومدم درستش کنم، مجبور شدم با سید درگیر بشم و بزنمش! - یا حسین. توو سید مگه به هم رسیدید؟ الآن خوبه ؟ شهاب گوشی را داد به سید که زیر مشت شهاب بدنش کوفته شده بود! - سید کجایی؟ این شهاب دستش خیلی سنگینه! سید بدون آنکه حرف سینا را جواب بدهد، گفت: - بگو کجا بودم که شهاب مثل مرد عنکبوتی سرم آوار شد... وزارت خونه؟ سینا سوتی کشید و گفت: - ای داد بر من ! - ببین آقا امیر کجاست. زنگ زدم جواب ندادن! من شنود روی تلفن این آدم وزارت رو می خوام . نامه شوتنظیم کن! - باشه. من به تماس با طرف هم بگیرم ببینم ردی از وزارتی توی مؤسسه داره یا نه ! فروغ همان شب خانه اش را تغییر داد. این به خاطر شکش به شهاب نبود بلکه امیر تاکید داشت این تاکتیک کاریشان است. سید یکی دو روز باید استراحت می کرد، سینا پیگیری ها را انجام داد. چون نیروی دولتی بود برای شنود تماس هایش کمی بیشتر از همیشه سرسختی از قوه قضایی نشان داده شد و همین نصف روز امیر را سوزاند. گزارشات تم مجهول های خوبی را معلوم کرد و چند پرانتز جدید هم باز کرد. شهاب خودش را رساند به جلسه ساعت نه شب. سید هم آمد با رنگ زردی که حرف جدیدی داشت: - آقا من صبح تا حالا که مرخصی بودم، سینا با خنده سر تکان داد: - منظورت ساعت یک تا حالاست دیگه! سید محل نگذاشت: به دور ظاهر کار رو که مرور کنی فقط اینو متوجه میشی که اینا دارند سرعتی به کاری رو انجام میدن که توی پیاماشون نیست. یعنی تاکید هست، اصرار هست، تلاش هست اما روی چی؟ این رو نمیگن! بعد که تیم سایبری سرچ اینترنتی پیشرفته میکنه مطالبی می بینی تولایه دوم که تازه متوجه میشی ارن برای چی تلاش میکنن! و البته خیلی دقت میکنن که تا به نتیجه نرسیدن سون، مسئولین ایرانی متوجه نشن. بعد الآن کجان؟ الآن داره به خط مستقيم ده میشه از یه مؤسسه تا سطح جامعه که مسئول مملکتی ما هم داره کمک میده. من با سه تا تصویر سه تا نظریۂ خودم رو گفتم و کامل خطوط رو به هم رسوندم. فقط الآن که صفحه رو روشن می کنم، هیچ حرفی نمیزنم شما هم آخرش، دو کلمه ای که به ذهنتون میرسه رو بنویسید. سید با توجه به تمام اطلاعات، خط سیرذهنی خودش را نشان داد. دقایقی در سکوت پیش رفت و آخرکه صفحه دیتا که خاموش شد. سینا نوشته بود: - پول و گناه شهاب نوشته بود: - تجارت ناموس آرش نوشته بود: - انقلاب رنگی زنان! و امیر که لب زد - مدلینگ سید دیگر حرفی نزد و امیر گفت: - اینا دارن نفوذ میکنن برای گرفتن مجوز موسسات مدلینگ ! یک کار به ظاهر آرام و بی تنش و دائمی و پر مخاطب ! هم مورد نیاز مخاطب، هم سرمایه گذار؛ که نتیجه اش هم تجارت ناموس ایرانه، هم پول و گناه و هم در کشورهایی که نیاز داشته باشند؛ انقلاب رنگی! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸