eitaa logo
کانال خوشبختی
1.7هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
81 فایل
باهدف آموزش وتحکیم روابط زوجین ایجادگردید: ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH 👫انتخاب عقلانی =زندگی عاشقانه
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تازه یادم افتاد گل شهرزاد تو ماشینه از طرفی خندم گرفته بود و از طرفی نمیتونستم حرفی بزنم تا وقتی که رفتیم تو ماشین.. بعد از اتمام ژستایی که عکاس میگفت سوار ماشین شدیم و وقتی فیلمبرداری توی راه تموم شد با سرعت پیچیدم تو یه جاده فرعی. شهرزاد خندید --انقدر کلافه کننده بود؟ خندیدم --همین قدر! اذان مغرب رو داشت میگفت. --شهرزاد! --بله؟ --تو وضو داری؟ --آره چطور؟ --موافقی بریم نماز بخونیم بعد بریم آتلیه چون هنوز نیم ساعت دیگه فرصت داریم. خندید --باشه بریم..... یه نماز خونه توی مسیری که میرفتیم وجود داشت. --شهرزاد؟ --بله؟ --اگه برات سخته با این لباس بگو بهم. --نه بابا! دستمو گرفت --بریم. ماشینو پارک کردم و به شهرزاد کمک کردم از ماشین پیاده شد. شهرزاد رفت قسمت خانم ها و منم رفتم قسمت آقایون. یه مکان کوچیک که بایه پرده از هم جدا شده بود. حس کردم به جز من و شهرزاد هیچ کس اونجا نیست. صداش زدم --شهرزاد! --جانم؟ با این کلمه دلم قنج رفت. --تنهایی؟ --بلــه! پرده رو کنار زدم و با لبخند صداش زدم --شهرزاد. برگشت و با لبخند بهم خیره شد. --خیلی دوست دارم! دستاشو قلب کرد --منم دوست دارم!..... بعد از نماز رفتیم بیرون و مسیر آتلیه رو در پیش گرفتم. رسیدیم آتلیه و رفتیم تو باغ. خوشبختانه فقط من و شهرزاد تنها زوج اونجا بودیم. با اینکه شب بود اما محیط باغ با نور چراغا روشن شده بود. گرفتن عکسا حدود دوساعت طول کشید و ساعت 8از آتلیه اومدیم بیرون. شهرزاد مضطرب گفت --وااای حامد دیر نرسیم! خندیدم --تا جت حامد هست از هیچی نترس! با سرعت زیاد مسیر آتلیه تا باغ رو رفتم و رسیدیم..... دم در باغ همه منتظر بودن. بازم سر و کله خانم فیلمبردار پیدا شد و ژستای کلافه کننده. با ورودمون به باغ چندتا فشفشه همزمان روشن شد و نور زرد رنگی رو به وجود آورد. باهم رفتیم قسمت زنونه و شهرزاد موند اونجا من برگشتم تو حیاط و با بابا به مهمونا و دوستای دعوتیم و بچه های مرکز خوش آمد گفتیم و نشستیم سر میز.......... 🍁حلما🍁
گلبانگ تکبیر در ساعت ۲۱ روز بیست و یکم بهمن‌ به شکرانه ۴۳ سال عزت و افتخار جمهوری اسلامی ایران، گلبانگ تکبیر «الله اکبر» در ساعت ۲۱ روز بیست و یکم بهمن‌ (امشب) در سراسر کشور طنین انداز می شود.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗فرشته ای برای نجات💗 قسمت111 --میشه یه قولی بهم بدی؟ --چه قولی؟ --از این به بعد هرجا خواستی بری بهم بگو. --بخدا حامد امروزم.... حرفشو قطع مردم --میدونم عزیزم. اشکاشو با انگشت شستم پاک کردم و دستشو بوسیدم. --شهرزاد؟ با لبخند گفت --جانم؟ --میشه منو ببخشی؟ با شیطنت گفت --مگه میشه تو رو نبخشم؟ خندیدم --شیطون شدیا! --حامد؟ --جان حامد؟ --کِی میریم خونه؟ --نمیدونم بزار برم بپرسم. از دکترش پرسیدم و گفت میتونه بره خونه. هزینه ی بیمارستان رو پرداخت کردم و رفتم تو اتاق. بهش کمک کردم رفتیم بیرون.... ساعت 11شب بود رسیدیم خونه و رفتم حمام دوش گرفتم. بعد از اینکه نمازمو خوندم رفتم تو هال. --شهرزاد داری چیکار میکنی؟ --میخوام کوکو درست کنم. --کمکت کنم؟ خندید --یادته تو باغ میخواستی سالاد درست کنی؟ خندیدم --آره. یه دفعه جدی گفتم --هوس سالاد کردی؟ متعجب گفت --نه بابا فقط یادش افتادم. --مطمئنی؟ --وا حامد مگه من با تو رودربایستی دارم؟ --نه خب. --یادش بخیر سه سال پیش بود. --آره واقعاً چقدر زودگذشت. با فکری که به ذهنم خطور کرد رفتم تو اتاق و زنگ زدم به دوستم. --الو؟ --سلام علی جان خوبی؟ سعی کرد صداشو صاف کنه. --تویی حامد؟ خوبم داداش تو چطوری؟ تازه یادم افتاد ساعت 12شبه. --عـــه علی جان شرمنده اصلا حواسم به ساعت نبود. خندید --نه بابا خواهش میکنم. راستش میخواستم یه کیک سفارش بدم. مدلشو واست میفرستم فقط روش بنویس مامان شهرزاد تولدت مبارک. --باشه فقط حامد کیکو واسه فردا میخوای دیگه؟ --آره شب ساعت 8 میام میگیرم. --باشه. --شرمنده ها! --نه بابا این چه حرفیه دشمنت..... شهرزاد صدام زد --حامد بیا شام. --اومدم..... **************** رفتم اتاق یاسر و بهش گفتم میخوام زودتر برم. بعدش رفتم طلا فروشی و گردنبندی که اسم شهرزاد و حامد به لاتین روش بود و از قبل سفارش داده بودم گرفتم. بعدشم از قنادی کیک رو گرفتم....... توی راه نگران خدا خدا میکردم که شهرزاد تو اتاق باشه تا منم از فرصت استفاده کنم. موبایلم زنگ خورد --الو؟ --سلام حامد خوبی؟ --سلام عزیزم خوبم تو خوبی؟ تو دلم ذوق کردم از فردا باید بگم نی نی مون خوبه! --حـــامد! --جانم گوشم پیش توعه. --میگم زهرا خانم تنهاس گفته نیم ساعت برم پیشش. تو دلم یه ایول جانانه به خدا گفتم. --باشه برو منم تقریباً 1ساعت دیگه میام. --باشه پس فعلاً خداحافظ...... با احتیاط از راهرو گذشتم و رفتم تو خونه. کیک رو گذاشتم رو میز آشپزخونه و دورش شمع گرد قرمز و مشکی چیدم. گردنبند رو گذاشتم کنارش و رفتم لباسام رو عوض کردم و نمازم رو خوندم. شمعارو روشن کردم و همون موقع صدای در اومد. با ذوق گفت --عـــه تو اومدی! خندیدم --بله سلام خانم خودم. خندید و سلام کرد. رفتم کنارش تا میزو نبینه تا رفت تو اتاق. چادرشو برداشت و لباسشو مرتب کرد. با شیطنت صداش زدم --شهرزاد!! خندید --بله؟ --بیا. کنجکاو اومد نزدیک من --چیشده؟ رفتم پشت سرش و دستامو آروم گذاشتم رو چشماش. --بیا بریم بهت نشون بدم. دم آشپزخونه دستامو برداشتم --سوپراااااایـــــز! با ذوق جیغ زد --واااایـــــی حااامد! دستشو گرفتم و نشست رو میز. دستشو گرفت جلو دهنش و ذوق زده خندید. کم کم خندش تبدیل به تعجب شد. سوالی گفت --حــــامد؟ با همون لحن گفتم --جـــانم؟ --اینو اشتباه ننوشتن رو کیک؟ --کدومو؟ به نوشته رو کیک اشاره کرد --ببین نوشته مامان شهرزاد تولدت مبارک؟ خندیدم --خب مامان شهرزاد تولدت مبارک تعجب داره مگه؟ خندید --حامد من مامانم؟ تو چشماش زل زدم و خندیدم --آره خب الکی که ننوشته. با تعجب و خبیصانه گفت --چجوری من خودم نمیدونم؟ از رو صندلی بلند شدم و گردنبند رو از پشت سر بستم دور گردنش.
--واااای حـــامد مرسییی! پیشونیشو بوسیدم --تولدت مبارک مامان نی نی مون. خندید --حالا تو هی الکی بگو مامان. خندیدم --باشه......... نشسته بودیم رو صندلی تا اسممون رو صدا بزنن شهرزاد آروم گفت --حامد؟ --بله؟ --نکنه سرکارم گذاشتی؟ خندیدم --یکم صبر کنی میفهمی. از پذیرش اسم شهرزادو صدا زدن و خودش رفت. با شنیدن حرفای پرستار شهرزاد هر لحظه متعجب تر میشد. جواب آزمایششو گرفت و اومد پیش من. خندیدم --بریم؟ با بهت گفت --بریم. تو ماشین با تعجب گفت --حامد یعنی من و تو؟ با بهت خندید --مامان و بابا شدیم؟ --بلـــه! ذوق زده گفت --وااای چجوری من خودم نفهمیدم. حامد تو چجوری فهمیدی؟ --خب دیگه. با اصرار گفت --بگو دیگـــه! --دیشب خانم دکتر گفت بهم. ذوق زده گفت --واااای خدای مـــن! --یاسر راست میگه من کلاً همه چیم برعکسه ها به جای اینکه زنم بهم بگه بابا شدی من به زنم گفتم مامان شدی! خندید و چشمک زد --چون تو حامد منی دیگه! بچگونه گفتم --مامان شهرزاد! صداشو نازک کرد --بلـــه؟ --بریم گلزار شهدا؟ با ذوق گفت --آره بزن بریم............. اینگونه به هم گره خورد.... زندگی من....شهرزاد.... زندگی ما....♡ 🍁حلما🍁 💠پایان 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
چه کار کنم شوهرم همش سرش تو گوشی نباشد؟ 💠با او صحبت کنید که اعتیادش به موبایل، چه احساسی به شما می‌دهد با همسرتان صادق باشید و در فرصت مناسب بدون دعوا کردن با او صحبت کنید که موبایل و اعتیادش به آن، چه احساسی به شما می‌دهد. اگر احساس می‌کنید برای همسرتان مهم نیستید، اگر احساس می‌کنید دیگر برایش جذاب و دوست داشتنی نیستید و یا هر احساسی که دارید، بیان کنید. شاید او نمی‌داند که این رفتارش چه تاثیری روی شما می‌گذارد و چقدر شما را عصبانی و یا ناراحت می‌کند. 💠جذابیت‌های رفتاری و زنانگی را در خودتان تقویت کنید برای اینکه همسرتان را مشتاق کنید بیشتر به شما توجه کند و به زندگی مشترک‌تان رسیدگی کند، نیاز است روی زنانگی و رفتارهای جذاب‌تان کار کنید و تنوع‌هایی را در زندگی مشترک و رابطه جنسی‌تان ایجاد کنید تا هر دوتان دوباره به هم نزدیک‌تر شوید. به عنوان مثال روی پوشش‌تان در خانه کار کنید، به شوهرتان رسیدگی کنید، تماس جسمانی و معاشقه انجام دهید و از مشاور کمک بگیرید برای افزایش تنوع و هیجان در ارتباط‌تان تا تکنیک‌هایی را آموزش ببینید. در این زمینه می‌توانید از زوج درمانگران رادیو عشق کمک بگیرید. 💠زمانی را برای استفاده از موبایل در خانه‌تان تنظیم کنید زمانی را با شوهرتان مشخص کنید که فقط در آن زمان‌ها می‌توانید از موبایل‌تان به مدت چند دقیقه استفاده کنید و بقیه روز را باید با هم بگذرانید. 💠کارهای هیجان‌انگیز در طول روز انجام دهید که همسرتان نیز آنها را دوست دار فیلم مورد علاقه همسرتان را با هم تماشا کنید، با هم ورزش و یا پیاده‌روی کنید یا در کارهای خانه، شوهرتان را نیز مشارکت دهید. با این کارها و سایر فعالیت‌های لذت‌بخشی که هر دوتان دوست دارید، می‌توانید هم رابطه عاطفی‌تان بهبود ببخشید و هم او را از موبایلش دور کنید. 💠به او بی‌احترامی نکنید یا دائما درباره اعتیادش به موبایل صحبت نکنید سرزنش، تحقیر و بی‌احترامی کردن ممنوع می‌باشد و می‌تواند اعتیاد و این عادت رفتاری همسرتان را تشدید کند! سعی کنید با انرژی مثبت و کارهای خود سعی کنید او را از موبایل دور کنید. با حرف‌های بد یا توهین کردن، هیچ کس تشویق نمی‌شود عادات بدش را کنار بگذارد، بلکه ممکن است لجبازی کند و بیشتر ادامه دهد. 💠از امکانات موبایل استفاده کنید با همسرتان صحبت کنید و هر دوتان از امکانات موبایل استفاده کنید تا مجبور شوید زمانی را که با گوشی سپری می‌کنید را کاهش داده و محدود کنید. به عنوان مثال در تنظیمات گوشی می‌توانید برای هر کدام از اپلیکیشن ها، زمان استفاده را محدود کنید و یا تنظیم کنید که شب‌ها قفل شوند و نتوانید استفاده کنید. کم کم ذهن شما و او شرطی می‌شود که دیگر بعد از زمان تعیین شده، نباید از موبایل استفاده کنید و اجازه آن را ندارید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 اجازه نده طرد بشند 💠 بعضی حوادث جبران نشدنی هستند که از جمله این حوادث را می توان ناسپاسی از عزیزان دانست! 🔺 ناسپاسی ای که ممکن است باعث جدایی ما از آنها شود، جدایی که ممکن است فراق همیشگی را هم به دنبال داشته باشد. 🔻 شاید به خاطر غرور و یا جهلی که داریم فکر کنیم اتفاق مهمی حادث نشده، اما سوزاندن فرصتها و از دست دادن عزیزان یقینا از نگاه هر انسان بی‌غرضی نقص محسوب می‌شود. 🔹 قدر پدر و مادر، خواهر و برادر، همسر، فرزند و دوستان واقعی خودمان را بدانیم، پیش از آنکه آنها را برای همیشه از دست بدهیم... 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 فوری : راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرهای قرمز کرونایی فقط به صورت خودرویی و موتوری برگزار میگردد. در شهرهای نارنجی و زرد متناسب با وضع استان برگزار می شود. 😷 رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی ضروری است. 📣 ساعت ۲۱ امشب (شب۲۱ بهمن ماه) بانگ الله اکبر در سراسر کشور طنین انداز می‌شود . 💬 منبع : زیرنویس شبکه‌خبر 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
بیایید به نواقص خود بنگریم، نه عیب دیگران شایسته نیست،دیگران ر امجبور کنیم مانند ما رفتار کنند در حالیکه نمیدانیم معنویت چیست، خود را در مقامی ندانیم که به دیگران درس معنویت دهیم 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
زندگیتونـــو با امیـــد ادامه بدین خوشبختے اون چیزے نیست ڪه هر ڪسے بیرون ببینه خوشبختے تو دل آدمه دل خوشگلتون پر از خوشبختی 💓ظهرتون بخیر و زیبا💓 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فراخوان در ساعت ۲۱ امشب با بانگ الله اکبر 🔺 از بانگ الله اکبر خود و خانواده‌تان در پشت بام‌ها و منازل و معابر در شب ۲۲بهمن فیلم بگیرید و به صفحه اینستاگرام همگام ارسال کنید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
✅آدمهای موفق همیشه دوتا چیز رو لب هاشون دارند: 👈 لبخـند و ســڪوت👉 لبخند حـلّالِ بسیارى از مشکلات است و سکوت روشى‌است براى اجـتناب از مشڪلات. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم 🇮🇷بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🇮🇷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ 🌹🌸🌹 سلام علیکم و رحمت الله و برکاته، صبحتون بخیر و شادی و سرشار از برکات الهی 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷🌹🇮🇷 ما که بودیم؟ ما نه این من و تو شهروندان شهر خاموشی مانده بر قامت تکیده ما زخم زندان خود فراموشی باید از ما کسی صدا می‌زد عزم از پا نشسته ما را دست تیغی مگر که وا می‌کرد عقده بغض خسته ما را ناگهان آمد آن بهاری که ما به فتوای او سپیداریم سیدی از سلاله تسنیم که به خال لبش گرفتاریم ما، ما رسولان راز خورشیدیم غبطه شهادت سرخ در سر ماست تا ابد بر سرنوشت دشمن واژه ایستادگی نام دیگر ماست 🇮🇷❤️🇮🇷 بیست و دو بهمن سرآغاز پیروزی ملت ایران بر مستکبران و غارتگران، ۲۲ بهمن سرآغاز برچیده شدن دستگاه ستمگری طاغوتیان، و ۲۲ بهمن سرآغاز حکومت منجی بر جهان، ۲۲ بهمن سرآغاز برافراشته شدن پرچم عدالت اسلامی و بیداری مستضعفان، بر کشور و ملت بزرگ ایران و بر جمیع مسلمانان و مستضعفان و محرومان مبارک باد 🔸 حبیب‌الله
هدایت شده از کانال لبخند
🌸✨آدینه تون شاد و زیبا 💕✨از خدای مهربان براتون 🌸✨پاکی، گرمی 💕✨دوستی، صداقت 🌸✨آرامش، صمیمیت 💕✨وسعت و برکت 🌸✨گذشت و بخشش 💕✨دانایی و عشق آرزومندم 🌸✨جمعه تون پراز عشق و محبت 💕✨درکنار دوستان و عزیزانتون 🌸✨تقدیم با بهترین‌ آرزوها ابرگروه روشنگری وبصیرت https://eitaa.com/joinchat/88145932Cbd714a1a4e