eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.1هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشتیپ آسمانی
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋 🍃🌸 |صحرای وانفسا| ﴿همسر شهید﴾ سکوتی سنگین می‌رفت که همه جا را بگیرد.بچه ها خوابیده بودند. خودم هم داشتم آماده میشدم کم‌کم بخوابم،توی تاریکی شب یکدفعه صدایی آهسته به گوشم رسید از داخل حیاط بود.صدای بسته شدن در کوچه آن هم با احتیاط.یک آن دلم از خوشحالی لرزید عبدالحسین هشتاد روز بود که مرخصی نیامده بود،فکر این که او باشد از خانه بیرون کشاندم. حدسم درست بود جلوی در هال دیدمش با همان لبخند همیشگی، سلام و احوالپرسی کردیم با صدای ذوق زده ام گفتم:وایسا بچه هارو بیدار کنم.اهسته گفت:نه با تعجب گفتم:چرا؟؟ گفت:بزار بیام تو میگم. جوری گفت که زیاد ناراحت نشوم، فردا صبح زود باید میرفت کاشمر. هم قرار بود سخنرانی کند هم با فرمانده آنجا وعده داشت.گفت:ان شاءالله فردا بعد از ظهر برمی‌گردم و میام پیش شما این جوری بچه هارو بهتر میتونم ببینم. یکی ساعتی مانده بود به اذان صبح از خواب بیدار شدم چراغ آشپزخانه روشن بود.یقین داشتم عبدالحسین است،بیشتر وقت ها که میامد مرخصی روزه می‌گرفت ‌ یکدفعه هم یادم نمیاد که مرا بیدار کرده باشد که سحری درست کنم یا مثلاً چایی دم کنم همه کار هارو خودش می‌کرد... ... ⛔️ 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 @khoshtipasemani 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃•| 😅 |•🍃 •°|🌷 خيلي از شبہا آدم تو منطقه خوابش نميبرد...😢 وقتے هم خودݦون خوابمون نميبرد دݪمۅن نمے اومد ديگران بخوابݧ...😜🙊 يڪے از همين شبہا يڪے از بچہ ها سردرد 🤕عجيبے داشت و خوابيده😴 بود تو همين اوضاع يڪے از بچہ ها رفت بالا سرشو گفت: 🗣رسووول!رسووول! رسووول! رسول با ترښ😧 بلند شد و گفت: چيہ؟؟؟چي شده؟؟😥 گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت ڪنہ من نذاشتمـ !😐😁😂 رسول و مےبيني داغ ڪرد افتاد دنبال اون بسيجے و دور پادگاݩ اون رو مے دواند🤣 😉 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
🌹 شهید ابراهیم هادی مدتی در جنوبِ شهـر معلـم بود؛ مدیـر مدرسہ‌اش می‌گفت آقا ابراهیم از جیب‌خودش پول می‌داد به یڪی از شاگـردها تا هر روز زنگ اول برای ڪلاس نان‌و پنیر بگیرد! آقاهادی نظرش این بود که این‌ها بچــہ‌های منطقـہ محـروم هستند. اڪثراً سر ڪلاس گـرسنـہ هستنــد. بچـہ گـرسنـہ هـم درس نمی‌فهمد. ابـراهیـم هادی نـہ تنهـا معلــم ورزش، بلڪـہ معلمـی بــرای اخـلاق و رفتار بچـہ‌ها بود. دانش آموزان هـم ڪـہ از پهلـوانـی‌ها و قهرمانی‌های معلم خودشان شنیده بودند شیفتـہ او بودند. ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
رضایت نفر اول مسابقه برای تولد شهید از هدیه شون🙃
📜 دخترے مے گفت: من همـڪلاسے بابڪ بودم خـــــیـــلــے تو نخش بودیم اما انقدر با وقار بود ڪھ همھ دخترا می گفتند: این نورے انقدر سرسنگینھ حتما خودش یه دوست دختر داره و عاشقشھ...😏 بعد من گفتم:میرم ازش مے پرسم باید تڪلیفمون روشن بشه... رفتم رو در رو پرسیدم:بابڪ نورے شمایے دیگ...؟! گفت:بفرمائید گفتم:چرا انقدر خودتو میگیری... چرا محل نمیدے بھ دخترا؟! میگفت:بابڪ یھ نگاھ پر از تعجب و شرم بھم ڪرد...😐 و سریع رفتو و نھ ایستاد اصلا... بعد ها ڪھ شھید شد... همون دخترا و من فهمیدیم ڪھ بابڪ عاشق ڪے بوده ڪھ بھ دخترا و من محل نمیداد!!! عاشـــق حضرت زینب و شھادت😭 ...✨♥️ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
😍🌱 چقدر خوبه اعضای به این خوبی داریم که به ما روحیه و انرژی مثبت میدن🌸😍
😍🌸 خیلییییی ممنون از اعضای عزیز کانال که به ما انرژی مثبت میدن🌺☺️
😃😍 واقعا ممنون ازتون 😍😊
واقعا ممنون از اعضای گرامی کانال که اینقدر به ما لطف دارن و به ما روحیه و میدن😍🙈
سلام.باتوکل برخدا .متوسل شدن به شهیدان.وبه خصوص شهید حاج قاسم سلیمانی.وبنابر فرمایش مقام معظم رهبری به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه از همه ملت ایران خواهشنیدم همگانی از (چهارم آذر )شروع کنیدبه خواندن دعای هفتم.صحیفه سجادیه به مدت (40روز) .که دقیقا روز 40.که (13دی) است میشود سالگرد سپهبد حاج قاسم.سلیمانی😔،ان شا الله خداوند به حق شهید حاج قاسم و شهیدان وامامان معصوم فرج حضرت مهدی (عج)را برساندو این بلارا از کشور ایران وهمه ی کشورها ریشه کن بفرماید ان شاالله،دعا یک صفحه بیشتر نیست.شاید بیشتر از چند دقیقه کوتاه طول نکشد.لطفا همکاری کنید. پیام را پخش کنید تا به دست همه مردم برسد ،🌹نشر حداکثری.وثوابش برای سلامتی اقا امام زمان وتعجیل در ظهورشان.اللهم عجل الولیک الفرج🌹🙏🙏
امام حسن مجتبی علیه السلام :  انسان تا وعده نداده، آزاد است، اما وقتی وعده می دهد، زیر بار مسئولیت می رود و تا به وعده هایش عمل نکند، رها نخواهد شد». 📚بحارالانوار، ج78، ص113 #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌷🌸 🌾دشمنان نمیدانند و نمیفهـمند ڪه مابراے مسابقه میدهـیم☺️ و وابستگے نداریم و اعتقاد ما این است کہ ازسوی خدا آمدہ‌ایم🌼💫 وبہ سوی او میرویم ... 🌸 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET_IR_sorood_5_milad_imam_hasan.mp3
4.49M
🌸 (ع) 💐اومده خدای دلبری 💐آقام امام عسکری 🎤 👏 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشتیپ آسمانی
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋 🍃🌸 از جام بلند شدم رفتم آشپزخانه. یک قوری چای و دوتا استکان گذاشته بود توی سینی.بهش سلام کردم جوابم را با خنده و شوخی داد.به سینی اشاره کردم و گفتم:اینارو جایی میبری؟ خندید و آهسته گفت:یک بنده خدایی توی کوچه است نمی‌دونم مسافره،زواره،میخوام براش چایی ببرم ثواب داره صبح جمعه ای. سینی را برداشت و رفت بیرون،بی سروصدا.مدتی بود که هروقت می آمد مرخصی سابقه این کار را داشت،یا چایی میبرد بیرون و یا میوه و غذا،هربار می‌پرسیدم، جواب هایی از همان دست می‌داد جالب این جا بود که همه آن مسافر ها و رهگذر ها هم،اکثر ماشین داشتند! صبح اذان که گفتند،نماز خواند و راه افتاد طرف کاشمر. نزدیک ظهر بود که بچه همسایه آمد و گفت:آقای برونسی از کاشمر تلفن زدن با شما کار دارند‌ آن روز لوله های آب توی کوچه ترکیده بود و ما از صبح آب نداشتیم،همین هم حسابی کلافه ام کرده بود‌.باخودم گفتم:اینم حتما زنگ زده باز بگه من نمتونم بیام! بچه همسایه منتظر ایستاده بود بهش با ناراحتی گفتم:برو به آقای برونسی از قول من بگو که هرچی دلش میخواد توی همون کاشمر پیش فاملیش بمونه و از همون جا هم بره جبهه دیگه هم نمیخواد بیاد خونه! دم دمای غروب‌ بود.اب تازه آمده بود و توی حیاط داشتم ظرف هارا می‌شستم،یکدفعه دیدم آمد.به روی خودم نیاوردم،از دستش حسابی ناراحت بودم،حتی سرم را هم بالا نگرفتم.جلوی من روی دوپا نشست خندید و گفت:چرا اینقدر ناراحتی؟ هیچی نگفتم،خودم خودم را داشتم می‌خوردم.مهربانتر از قبل گفت:برای چی نیومدی پای تلفن؟تو اصلا می‌دونی من براچی بهت زنگ زدم؟ باز چیزی نگفتم.گفت: میخواستم چند روزی ببرمتون کاشمر. تا این را گفت فهمیدم عیب کار از طرف خودم بوده که زود جوش آوردم،ولی نمیدانم چرا دلخوری ام بیشتر میشد و کمتر نه، بچه ها آمدند و دورش را گرفتند. یکی یکی میبوسیدشان و احوالپرسی میکرد.باهاشان هم رفت توی خانه. کارم که تمام شد،ظرفهای شسته را برداشتم و رفتم تو.امد طرفم و با مهربانی گفت:من از صبح چیزی نخوردم اگر یک غذایی چیزی برام درست کنی بد نیست. می‌خواست یخ ناراحتی ام را آب کند.من ولی حسابی زده بودم به سیم آخر!لام تا کام حرف نمیزدم. رفتم آشپز خانه چندتا تخم مرغ شکستم. دخترم فاطمه آن وقت ها شش هفت سالش بود،صداش زدم و گفتم:بیا برای بابات غذا ببر. یکدفعه انگار طاقتش طاق شد آمد آشپزخانه،گفت:بابا دیگه چیزی نمی‌خواد. ... ⛔️ 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 @khoshtipasemani 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای هفتم صحیفه سجادیه یَا مَن‌ تُحَلُّ بِهِ‌ عُقَدُ الْمَکَارِهِ ـ علی فانی OK .mp3
2.04M
🌙 ⃣ به نیابت از 🌹 🗣دعای‌هفتم‌صحیفه‌سجادیه‌بخونیم! به نیت تعجیل‌در‌فرج🌱 و نابودی‌ویروس‌کرونا💥 و شفای‌بیماران😷 🕰ڪمتر از ۵ دقیقه وقتتون رو میگیره ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
👆🏻دعای هفتم صحیفه‌ی سجادیه👆🏻 به نیابت از 🌹 🌙 ⃣ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ……ڪہ آسمانیت مےڪند.…… 🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱 دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد. دلــ‌ها را راهےڪربلاے جبــ‌هہ‌ها مےڪنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هــــــداء" مےنشینیم...|♥️ 🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻 🌾 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
تلنگر⚠️ لپ تاپم رو روشن کردم و افتادم تو کوچه پس کوچه های اينترنت...😊 چند تا کوچه رو که دور زدم، يهو ديدم آژير آنتی ويروس به صدا دراومد ؛ فهميدم ويروس گرفته 😕 سريع ويروس رو از بين بردم تا به سيستمم، آسيبی نرسونه ... کارم که تموم شد به حال خودم خنديدم. "البته از اون خنده ها "خنده ی تلخ من از گريه غم انگيز تر است"!😔 با خودم گفتم: کاش اينقدر که هوای لپ تاپت رو داری، هوای خودتم داشتی😓 کاش وقتی گناه ميکردی ❌ و آژير دلت داد ميزد که: خطر.. خطر..!!😔 دلم به حال خودم سوخت...!!😓 تازه فهميدم خيلی وقته گناهها، آنتی ويروس دلم رو هم خفه کردند😔 اما خوش به حال اونايی که آنتی ويروس دلشون اورجيناله و هر روز با وصل شدن به آپديتش ميکنن ...🌹 خوش به حال اونايی که هر شب رفتاراشون رو مرور می کنن واگر گناهی ناخواسته وارد دلشون شده با آنتی ويروس نابودش ميکنن🚫 يه آنتی ويروس خريدم به نام👇 " استغفار " از ته دل گفتم: "استغفرالله ربی و اتوب الیه... برای تعجیل در فرج امام زمان عج گناه نکنیم 🌸 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشتیپ آسمانی
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸
‌🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋🍃🌸🦋 🍃🌸🦋🍃🌸 🍃🌸🦋🍃 🍃🌸🦋 🍃🌸 رفت طرف جالباسی ناراحت و دلخور ادامه داد:حالا فاطمه برای بابا غذا بیارع؟! عباس و ابوالفضل را بغلش کرد، بقیه بچه ها هم دنبالش راه انداخت،از خانه رفت بیرون. نمی‌خواستم کار به اینجا بکشد ولی دیگر آب از سر گذشته بود. چند دقیقه گذشت همه شان برگشتند،مادرم هم بود،شصتم خبر دار شد که رفته پیش مادرم برای شکایت.امدند تو سریع رفتم تو اتاق دیگر انگار بغض چند ساله ام ترکید،یکدفعه زدم زیر گریه،کار ازین خرابتر نمی‌توانست بشود که شد.کمی بعد شنیدم به مادرم می‌گوید:این حق داره خاله هرچی هم ناراحت باشه حق داره اصلا هم از دستش ناراحت نیستم ولی خب چکار کنم نمیتونم نرم جبهه،من توی قیامت مسئولم. انگار خودم هم تازه فهمیدم که به خاطر جبهه رفتن زیاد او ناراحت هستم،مادرم گفت:حالا شما بیابریم برو تو اتاق با خودش صحبت کن. آمدند تو اتاق نشست روبه روم و گفت:می‌خوام باهات صحبت کنم خوب گوش کن ببین چی میگم. سرم را بلند نکردم اما گوشم با او بود.گفت:هر مسلمانی می‌دونه که الان اسلام در خطره،من اگه بخوام نرم جبهه یا کم برم فردا تو قیامت مسئولم پس این که نخوام برم جبهه محال هست و نشدنی. روکرد به مادرم،ادامه داد:ببین خاله من حاضرم این خونه و اثاث و همه چی رو بزارم برا دختر شما اون وقت بچه هامو بردارم و برم جبهه ولی فقط به یک شرط که دختر شما باید قولش را به من بده. ساکت شد،مادرم پرسید:چه شرطی خاله جان؟ گفت:روز محشر روز قیامت،وقتی که حضرت فاطمه تشریف میارن، بره پیش حضرت و بگه:من فقط به خاطر اینکه شوهرم می‌رفت جبهه و تو راه شما قدم میزد ازش طلاق گرفتم و شوهرم بچه هارو برداشت و رفت. مادرم مات و مبهوت مانده بود من هم کمی از او نمیاوردم.خودم را یک آن توی آن وضعیت تجسم کردم،روبه روی حضرت،درصحرای وانفسای محشر! همه وجودم انگار زیرورو شد به خودم آمده بودم،حالا دیگر از خجالت سرم را بلند نمیکردم. بعد از آن دیگر حرفی برای گفتن نداشتم هروقت می‌رفت جبهه و هر وقت می‌آمد کالا رضایت داشتم. دلگرم بودم به خشنودی دل حضرت فاطمه (س). ... ⛔️ 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃 @khoshtipasemani 🦋🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍁آنقدرشهید باٺیروٺرڪش‌دیدهـ‌ایم ڪهـ‌یادمان‌مےرود 🌼 ❌جانبازدارد شیمیایےدارد ❌درددارد ...! ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
اینا دیوَند یا اَجِنّه؟😳 🌴خرمشهر بودیم! آشپز و کمک آشپز👨🏻‍🍳، تازه وارد بودند و با شوخی‌ بچه ها ناآشنا. آشپز، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب‌ها رو چید جلو بچه‌ها. رفت نون🍞بیاره که علی‌رضا بلند شد و گفت: «بچه‌ها! یادتون نره!» 👨🏻‍🍳آشپز اومد و تند و تند دو تا نون گذاشت جلو هر نفر و رفت. بچه‌ها تند نونهارو گذاشتند زیر پیراهناشون. کمک آشپز اومد نگاه سفره کرد. تعجب کرد😯. تند و تند برای هر نفر دو تا کوکو🍳 گذاشت و رفت. بچه ها با سرعت کوکوهارو گذاشتن لاي نونهایی که زیر پیراهنشون بود. آشپز و کمک آشپز اومدند بالاسر بچه‌ها. زُل زدند به سفره. بچه‌ها شروع کردن به گفتن شعار هميشگي:« ما گُشنه‌مونه یالله!😉». که حاجی داخل سنگر شد و گفت:« چه خبره؟🤔» آشپز دوید روبروی حاجی و گفت:« حاجی! اینا دیگه کِیَند! کجا بودند!؛ دیوُونه‌اند یا موجی؟!» فرمانده با خنده پرسید:«چی شده؟😊» آشپز گفت: « تو یه چشم بهم زدن مثل آفريقايي هايِ گشنه، هر چی بود بلعیدند!؟». آشپز داشت بلبل زبانی می‌‌‌کرد که بچه‌ها نونها و کوکوهارو يَواشکي گذاشتند تو سفره. حاجی گفت:‌« این بیچاره‌ها که هنوز غذاشونو نخوردند!».آشپز نگاه سفره کرد. کمی چشماشو باز و بسته کرد.😳 با تعجب سرشو تکوني داد وگفت:« جَلّ الخالق!؟ اینا دیوَند یا اَجِنّه!؟» و بعد رفت تو آشپزخانه. هنوز نرفته بود که صدای خندهٔ بچه‌ها سنگرو لرزوند.😅 🌱مجموعه اکبرکاراته موسسه مطاف عشق 😁😂 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
~🕊 در‌روایت‌آمده‌ڪہ‌پنج‌چـیز⁵قلب‌رانورانےمےڪند ¹..ڪم‌خوردنـ'🍕🍬' ²..نشستن‌باعلماءـ'👳🏻‍♂✌️🏼' ³..نمازشب‌خواندنـ'📿👀' ⁴..راه‌رفتن‌در‌مساجدـ'🕌🚶🏻‍♂' ⁵..زیادقل‌هوالله‌احد‌راخواندنـ'✨🌼' 'مواعظ‌العددیہ‌'ص۲۵۸' ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
شرمنده ام ڪه یڪ جان بیش تر نداشتم تا در راه ولۍ عصر و نائب بر حقش امام خامنه‌اۍ فدا ڪنم . نقطه قوت ما ولایت و نقطه ضعف ما بی توجهے به این امر است ... ♥️ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---