همه ما ک اینجا جمع شدیم
نشان دهنده اینه ک شهدا برامون
خیلی خیلی عزیز هستن 😊
اینکه ما بگیم شهید بزرگوار بابک نوری هریس
رفیق شهیدمونه درست
عکسشو بزنیم دیوار اتاقمون درست
همه عکس و فیلم و خاطره هایی ک ازش
تو این دنیا باقی مونده جمع اوری کنیم اینم درست
بارها و بارها گفتم و بازم میگم
اون چیزی ک توی رفاقت مهمه
اینه ک راه شهدا ادامه بدیم
سعی کنیم شبیه شهدا بشیم
و ب قول حاج قاسم با شهدا بمونیم
و نزاریم یاد شهدا فراموش بشه
اما الان توی دوره ای هستیم ک
دشمن ما جنگ اصلی رو در فضای مجازی
و همچنین با ماهواره ها خیلی وقته شروع کرده
اما ما باید با عمل ب توصیه ها و حرف های
قشنگ شهدا کاری کنیم ک دشمن ب خودش بگه
درسته همه ایرانی ها شهید نشدن اما هر کدوم
یک شهیدن
باید چنان رو خودمون کار کنیم
ک وقتی یک نفر از دور مارو میبینه
بگه چقدر این شخص شبیه شهید فلانیه
❤️پس بیاید با هم تمام سعی خودمون رو بکنیم
تا جایی ک امکان داره شبیه شهدا بشیم ❤️
ان شاء الله از امشب ب بعد قسمتی از پست ها
ب این موضوع ک ب عرضتون رسوندم اختصاص
داده میشود امیدوارم با اینکار بتوانیم قدمی ب سوی داشتن زندگی شهیدانه برداریم😍🦋🕊
#معما_های_قرآنے📿
❓ڪدام سوره بہ مادر قرآن معروف است؟؟
_______
پاسخ تون رو انتخاب کنید↓
EitaaBot.ir/poll/e90vl
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
#خاطرات_جبهه📝🌸
تو جبهه قسمتِ تعمیرگاه کار میکردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود
صبحزود تاظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.
یه روز ظهر تو هوایگرم یه بسیجی جوانی اُومد گفت اخوی خدا خیرتبده ما عملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.😊
گفتم مردحسابی الآن ظهره خستهام برو فردا صبح بیا🤨
با آرامش گفت اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم.😊
منم صدامو تند کردم گفتم برادر من ازصبح دارم کار میکنم خستهام نمیتونم
خودم یهماهه لباس نَشُسته دارم هنوز وقت نکردهام بشورم.😒
گفت بیا یهکاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.😌
منم برا رو کَمکُنی رفتم هرچی لباسبود مال بچههارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر
گفتم بیا بشور ایشون هم آرام بادقت لباسارو میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اُومد.
گفت اخوی ماشینِ ما درست شد؟😊
ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد بعد پیاده شد و روبوسی کردن و همدیگه رو بغل کردن.
اومدم داخلِسنگر به بچهها گفتم این آقا ازفامیلای حاجی هست
حاجی بفهمه پوستمونو میکنه
حاجی اومد داخل، سفره رو انداختیم
داشتیم غذا میخوردیم حاجی فهمید که داریم یهچیزی رو پنهان میکنیم پرسیدچی شده؟🤔
گفتم حاجی اونی که الآن اومده فامیلتون بودن؟
حاجیگفت چطور نشناختین؟
ایشون مهدی باکری فرماندهی لشکر بودن.
#شهید_مهدی_باکری
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄