❤️ #امام_خامنہ_ای
ما در این شبهای ماه #رمضان اگر میخواهیم #توسل بجوییم،
#تضرع ڪنیم، #دعای مستجاب داشتہ باشیم، بایستـی #ارواح متعالـی
#شهیدان را #شفیع قرار دهیم.
شبتون منور به نور شهدا🌷
التماس دعای #شهادت از همه شما خوبان🌹
.
.
.
.
🌙| @khoshtipasemani
🌷شهید حمید سیاهکالی🌷
همیشه درحال بدوبدو بود...
مخصوصا وقتی ایام شهادت یا ولادت ائمه میشد یا ماه محرم و #رمضان... 🌟
میگفتم:بابا چرا انقدر خودت رو خسته میکنی یه کم استراحت کن...
فقط لبخند میزد...😊
تو راه کار و هیئت و مراسمات و اینا بود
ولی انگار آرام آرام میدونست زود میخواد بره... 🕊
به خاطر همین این دنیا همش میدوید؛
تا در دنیای ابدی آرام بگیره و با بهترین ها آرامش بگیره❤
🖊نقل از مادر شهید
@khoshtipasemani
ندایی میان آسمان و زمین پیچید. این جبرئیل است که فریاد برآورده. همان رسول وحی…
تهدّمت والله ارکانُ الهدی
دارد قسم میخورد، به خدای محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)… که ارکان هدایت فرو ریخت
چه خبر شده است؟ کوچه های کوفه منتظرند تا سبکی قدم های تو را ببینند
بابا، چرا خسته قدم برمیداری
وقت رفتنت به مسجد که اینگونه نبودی
دلم میخواست بلاگردانت میشدم، اما چه حیف که تاریخ میان من و تو فاصله انداخته است
چقدر سوختند شیعیان تو، آنگاه که با چشم دوخته به در، از دیدن مولایشان محروم شدند
اما میگویم آفرین به کودکان مدینه، که نگذاشتند یتیم نوازی تو بر کسی پوشیده بماند، آنگاه که گرد خانه ات جمع شدند، با کاسه ی شیری به دست…
که نمیگذاریم بابایمان برود
به خدا سخت است یتیمی
سخت است بدانی چه بابای خوبی داشته ای و اکنون سایه اش روی سرت نیست
اما دنیا تو را تاب نیاورد…
تو فراتر از قضاوت مردمان زمان بودی
نگذاشتند بمانی و تاریخی را محروم بودنت کردند
رفتی و عدالت و آزادگی را با خود بردی
رفتی و چراغ هدایت به خاموشی رفت
و رفتی و حسرت نگاهت را بر دلهایمان گذاشتی…
و اکنون بعد از چهادره قرن، در این دنیای ظلم و جهل، یک بار دیگر تو را فریاد میزنم که ای کاش سایه ات می ماند ای بابای امت
@khoshtipasemani _
آقای من، امشب در کدام خلوت خود، در فراق تو اشک یتیمی بریزم
مولای من، امشب بیا و تو از سفره ی دلت بگو. قلب عاشقان تو که هست، دیگر چاه کوفه به تنگ آمده از غربت بزرگ مردی چون تو.
کدام غم در سینه ات مانده که با همه بیگانه است؟
کدام راز دل را به جان میکشی که فقط چاه محرم اسرار شده است؟
میخواهم امشب غریبانه برای تو گریه کنم. در غم فراقت، در غم غمهایت، در غم دوری ام از تو، و در غم جا ماندنم…
مولای من، میشود امشب بیایی و دست نوازشت را بر سر این یتیم بکشی؟
میشود چندی کنارم بنشینی، تا دلم را پیش تو سبک کنم؟
بدانم من هم در این غربت روزگار تاریک، بابایی دارم که هوای مرا دارد
میخواهم سر بر شانه ات بگذارم و تا صبح اشک سالهای دوری بریزم.
آقای من، بیا و امشب برایم پدری کن
بیا و میان العفو هایم واسطه شو
نمک شب قدرم باش، تا به من قدر دهند…
میدانم آنقدر عشق تو را در سینه دارم، که مرا از گناه دور کند، و به حرمت عشقت، گرد گناه نروم
و هر روز فریاد بزنم، از زندان گناه آزاد شدم، به عشق مولایم
بگذار امشب یار همدانی تو باشم. و چون حارث با افتخار بگویم که فقط عشق تو مرا به اینجا کشانده است…
و تو نیز مرا چون حارث، مژده ی دیدار دهی…
میخواهم امشبی را آواره ی کوی تو باشم، نه اسیر سراب نفس.
درها را نبند مولا… میخواهم کنار بسترت بنشینم و با تو عهد ببندم
میخواهم سر به زیر افکنم و آرام بگویم:
تا کنون هر چه که بودم… اما اکنون محتاج دستان پر مهر توام...
اجابتم میکنی مولا؟؟؟
یا قرار است تو را به بانویی قسم دهم؟
قسم دهم به آن اشک هایی که مادرم افتاده بر زمین میریخت، و میگفت بر مظلومیت تو گریه میکنم علی جان
اینبار آمدم، تا نگویند شیعه امام خود را تنها گذاشت
اینبار برای ماندن بر عهد و پیمان، بیعتم با تو را فریاد میزنم، فریادی که در این تنگنای تاریخ، اگر ذره ذره شوم، دست از آن برنخواهم داشت
پس با جان و دلم میگویم:
اُبایِعُکَ یا اباالحسن، یا امیرالمومنین
| @khoshtipasemani