eitaa logo
قصه شب (صوتی🎤تصویری 🎥)
2.3هزار دنبال‌کننده
56 عکس
342 ویدیو
5 فایل
⤵️قصه های ناب و جذاب؛ قصه‌های واقعی از زندگی پیامبران و بزرگان و قصه‌های افسانه ای و کودکانه😍 😍رزرو وقت مشاوره کودک : @Rafieemajd👌 ✔️انتقادات و پیشنهادات و فرستادن قصه_فرزندتون: @khosravi11253
مشاهده در ایتا
دانلود
InShot_۲۰۲۳۰۹۲۸_۱۹۱۲۱۶۸۷۷_۲۸۰۹۲۰۲۳.mp3
14.43M
༺◍⃟🐘჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد داستان: قدر داشته هامون بدونیم 😍خدایا شکرت 🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اولین مدافع حقوق زنان یا محمد (ص) نمی دانم اگر تو نبودی زن در این عالم چه جایگاهی داشت؟! تو آمدی و بندهای خرافه و جهالت را از پای اعتقادات مردم باز کردی تا زن نیز همانند مرد عزیز و محترم باشد و امروز زن تمام هویتی که دارد، مدیون تو است. 🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
InShot_۲۰۲۳۰۷۱۲_۱۹۳۵۲۳۲۸۸_۱۲۰۷۲۰۲۳.mp3
12.03M
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••---- رویکرد:شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله قسمت هفدهم 🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Audio_296158.mp3
5.14M
📚نام ضرب المثل: به ماه می گوید:تو در نیا من درآمده ام. 🎤قصّه گو:فرشته طایفه هاشمی https://eitaa.com/khosravi12531
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشاءالله ماشاءالله ماشاءالله 😯😍❤️ برای سلامتی تک تکشون 🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
InShot_۲۰۲۳۰۵۰۴_۱۹۵۳۳۶۸۴۸_۰۴۰۵۲۰۲۳.mp3
13.94M
🐣 ༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: مغرور نباش عاقبت غرور و بداخلاقی تنهایی و بی پناهی 🌷 🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 دوستی صبح زود خرس کوچولو از خواب بیدار شد، رفت جلوی آینه، دید لپاش سرخ شده، یکم هم گلوش درد می کرد، احساس کرد سرش هم درد می کنه.با خودش گفت بهتره برگردم به تخت خواب و کمی استراحت کنم. دوستان خرس کوچولو در علف زار منتظر بودن تا خرس کوچولو بیاد و بازی رو شروع کنند... ولی هر چی منتظر شدن خرس کوچولو نیومد خرگوش گفت یه دور بازی کنیم، بعدش میاد، حتما تنبلی کرده و خواب مونده. بعد از یک دور بازی، بازم خرس کوچولو نیومد این دفعه همه نگران شده بودن. میمون گفت نکنه اتفاقی افتاده؟! کانگورو گفت من دیشب باهاش بودم، خبری نبود. خرگوش گفت شاید مریض شده؟! فیلی گفت: وای وای حالش بده! طوطی گفت: من الان میرم و ازش خبر میارم. طوطی پرواز کرد رفت به سمت خونه خرس کوچولو. روی شاخه نزدیک پنجره نشست و توی اتاق رو نگاه کرد، دید خرسی توی تخت دراز کشیده و پتو رو تا روی گوش هاش بالا آورده، لپ هاش هم سرخ شده. سریع پرواز کرد و اومد پیش حیوانات، گفت خرسی مریضه... فکر کنم تب داره. کانگورو گفت من یک دستمال تمیز تو خونه دارم، میرم اون رو خیس می کنم و میذارم روی پیشونی خرسی تا تبش پایین بیاد.... خرگوش گفت من تو خونه سبزیجات دارم، میرم براش یک سوپ داغ و خوشمزه درست میکنم. میمون گفت: منم میرم و میوه های تازه از درختان میچینم و میارم براش. فیلی هم گفت منم تو خونه شیر دارم، میرم از زنبور ها یکم عسل می گیرم و براش شیر عسل درست می کنم. همه رفتن.... کانگورو از همه زودتر رسیده بود خونه خرس کوچولو و دستمال تمیز و خیس میکرد و میذاشت روی پیشونی خرسی، تازه خرسی رو پاشویه هم کرده بود. فیلی با یک ظرف شیر عسل گرم اومد و داد به خرسی خورد. بعد خرگوش با یه قابلمه سوپ داغ و خوشمزه رسید، توی یک بشقاب سوپ ریخت و آروم آروم داد به خرس کوچولو. میمون و طوطی با میوه های تازه و آبدار رسیدن.... آب میوه ها رو به خرسی دادن تا بخوره.... کم کم داشت خورشید غروب می کرد و هوا تاریک می شد. خرسی احساس کرد دیگه سرش درد نمی کنه از تختش پایین اومد انگار حالش خیلی بهتر شده بود. دید کانگورو پای تخت خوابش برده... فهمید دوستانش خیلی براش زحمت کشیدن و مواظبش بودن تا حال خرسی خوب بشه. خرس کوچولو از همیشه بیشتر دوستانش رو دوست داشت و قدرشون رو می دونست. ای چینه چینه چینه دوستی چقدر شیرینه آخر قصه ی ما همینه و همینه😊 ✍نویسنده: خانم مرضيه خیاط زاده 🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
InShot_۲۰۲۳۱۰۰۸_۱۸۱۲۰۱۶۶۸_۰۸۱۰۲۰۲۳.mp3
16.24M
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد👈خدای مهربان به فکر همه است❤️ 🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
42.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دعای فرج ‎الهی عظم البلا با صدای دلنشین علی فانیالسلام علیک یا ابا صالح المهدی♥ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 〰〰〰〰〰〰〰 🔴فقط به بگذارید👇 ╭═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╮ http://eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53 ╰═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╯
دکمه زرد - @mer30tv.mp3
3.61M
دکمه زرد🟡 😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱 〰〰〰〰〰〰〰 🔴فقط به بگذارید👇 ╭═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╮ http://eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53 ╰═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردی که یک روز راه رفته بود مردی که یک روز راه رفته بود و خسته بود، به کنار جوی آبی رسید. جوراب هایش را در آورد و پاهایش را شست. بعد، جوراب هایش را هم شست و روی علف ها انداخت تا خشک شود. خودش هم خوابید. مرد که خوابش برد، جوراب ها بلند شدند و توی آب شیرجه زدند و شناکنان دور شدند. کمی که رفتند، یک لنگه از جوراب ها به علف های کنار جوی گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست خودش را نجات بدهد و همان جا ماند. اما لنگه ی دیگر جوراب همراه آب رفت و رفت تا این که دو تا ماهی آن را دیدند. یکی از ماهی ها تپل بود و یکی لاغر. ماهی لاغر گفت: « اول من دیدمش. مال من است. » ماهی تپل گفت: « کجای کاری؟ من از آن دور دورها دیده بودمش. مال من است. » ماهی ها سر لنگه ی جوراب دعوا راه انداختند و هر کدام یک سر جوراب را گرفتند و کشیدند. ماهی تپل گفت: « این جوراب من است. ولش کن! » ماهی لاغر گفت: « جوراب تو؟ این جوراب مال من است! » همین موقع اردکی که یک لنگه جوراب به پا داشت، از راه رسید و بگو مگوی آن ها را شنید. خندید و با منقار خود، جوراب را از دست آن ها بیرون کشید و گفت: « جوراب مال کسی است که پا دارد. » جلوی چشم ماهی ها لنگه ی دوم جوراب را هم پوشید؛ قِری به کمرش داد و گفت: « قشنگه؟ بهم میاد؟ » صاحب جوراب از راه رسید و داد زد: « دزد! دزد جوراب! » و دنبال اردک دوید. ماهی لاغر گفت: « چه خوب که ما اهل دزدی نیستیم. » و شناکنان رفتند پی کارشان. از آن طرف، مردی که یک روز راه رفته بود، به اردک رسید. او را گرفت و خواست جوراب ها را از پایش در بیاورد که پشیمان شد. با خودش گفت: « کی تا حالا اردک جوراب پوش دیده!؟ اما مردِ جوراب پوش تا دلت بخواهد بوده و هست! » 🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
InShot_۲۰۲۳۱۰۱۳_۱۹۴۰۳۲۰۳۴_۱۳۱۰۲۰۲۳.mp3
11.94M
🕊🐞 ༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد👈 با همدیگر دوست باشیم ❤️ 🛏🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه /به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35