اینا رو میدونستید !؟🧐
1_ یزدیا به خربزه میگن خیار
2_ مشهدیا به نون خامهای میگن نارنجک
3_ ترکا به گوجه میگن قرمزی بادمجان
4_ شیرازیا به سیبزمینی میگن آلو
5_ کرمانیا و اراکیا به دیر میگن دور به دور میگن دیر😁
🍒
🤣@khrchangqurbaqeh
انقدر تو مدارس باب شده بود نیمکت اولی ها بچه زرنگ میشن یه سال تمام جلو نشستم وتلاش کردم تا این قانون رو نقض کنم
😂
🤣@khrchangqurbaqeh
رفتم دڪتر بهم گفت:اگه میخواے سالم باشے باید از قلیون دور بشی
امروز رفتم بازار
یه شیلنگ ۱۰ مترے واسه قلیونم خریدم
به نظرتون ڪافیه یا باید بیشتر دور شم؟😂😂😂😂😂
@khrchangqurbaqeh
ーー☘ ✿ *✧ 🌼 ✧ * ✿ ☘ーー
اولی :از ماشینی که تازگی خریدی، راضی هستی؟
دومی :خودم که نه ولی مکانیک سر کوچمون خیلی راضیه😁😁😂😂😂
ーー☘ ✿ *✧ 🌼 ✧ * ✿ ☘ーー
@khrchangqurbaqeh
1.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ーー☘ ✿ ✧ 🌼 * ✿ ☘ーー
🍒پرتغال🍒
😅😅😂😂😅😅
ーー☘ ✿ ✧ 🌼 * ✿ ☘ーー
@khrchangqurbaqeh
خیلی حقه این روزا :))))))😂😭😭😭
ーー☘ ✿ ✧ 🌼 * ✿ ☘ーー
😅😅😂😂😅😅
ーー☘ ✿ ✧ 🌼 * ✿ ☘ーー
@khrchangqurbaqeh
رفتم بازار لپ تاپ بخرم..
پولم نرسید تی تاپ خریدم..😐😂😂
😂
ーー☘ ✿ ✧ 🌼 * ✿ ☘ーー
@khrchangqurbaqeh
. 😀 خنده دار و آموزنده 😄
رفیقم میگفت :
۳۰ سال پیش خواستم برم شیراز .
رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم .🚌
صندلی جلوم زن و شوهری
بودند که یه بچه تُپل و شیرین ۳یا ۴ ساله داشتند .👶
اتوبوس راه افتاد.
۱۶ ساعت راه بود.
طی راه ؛ بچه تُپل و شیرین که صندلی جلو بود ؛ هِی به سمت من نگاه میکرد و میخندید . 😁
چندبار باهاش دالی بازی کردم و
بچه کُلی خندید...😁
دست بچه یه کاکائو بود که نمیخوردش .
تو دالی بازی ؛
یهو یه گاز از
کاکائو بچه زدم .
بچه کمی خندید..😁
کمی بعد مادر بچه با خوشحالی
به شوهرش گفت:
ببین !!!!
بالاخره کاکائو را خورد.☺️
دیدم پدر و مادرش خوشحالند ؛ گفتم بذار بیشتر خوشحال بشند.
خلاصه ۳ تا کاکائو را کم کم از دست بچه ؛ یواشکی گاز زدم و
بچه هم میخندید .😁
مدتی بعد خسته شدم .
چشمم را بستم و به صندلی تکیه دادم ، که یهو اِی واییییی..😱
مُردم از دل پیچه.....
دل و رودم اومد تو دهنم.. سرگیجه داشتم..
داشتم میترکیدم . 😱
دویدم رفتم جلو و به راننده
وضعیت اورژانسی
خودم را گفتم.
راننده با غُرغُر 😏
تو یه کافه وایساد.
عین سوپر من پریدم و رفتم دستشویی و رفع حاجت کردم.
برگشتم واز راننده تشکر کردم و نشستم روی صندلی.
اتوبوس راه افتاد.
هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که درددل شروع شد.
طوری شده بود که صندلی جلوی خودم را گاز میگرفتم .
از درد میخواستم داد بزنم .
چه دل پیچه وحشتناکی..
تموم بدنم را میکشیدند..
مُردم خدا....😭😱
دویدم پیش راننده و با عِزوالتماس وضعیتم را گفتم .
.
راننده اومد که اعتراض کنه ؛ حالت چهره منو دید ، 😰
راننده زد بغل جاده و گفت:
بدو داداش
پریدم بیرون و دقایقی بعد برگشتم به اتوبوس.
تشکر کردم..
از درد داشتم میمُردم.
دهنم خشک بود
و چشام سیاهی میرفت.
رفتم روی صندلی نشستم .
گفتم چرا اینجوری شدم.
غذای فاسد که نخورده بودم.
دیدم دست بچه باز کاکائو هست.
از پدر بچه پرسیدم :
بچتون کاکائو خیلی میخوره؟
پدرش گفت :
نه ؛ کاکائو براش بَده.
اومدم بپرسم ،
پس چرا کاکائو بهش میدی؟
که مادرش گفت:
حقیقت بچمون یوبوسَت داره.
روی کاکائو ، مُسهل مالیدم تا شاید اِفاقه کنه ؛
تا حالام دو یا ۳ تا هم خورده ؛ ولی بی فایده بوده.
من بدبخت خواستم
ادامه بدم که یِهو درد مجدداً اومد.
میخاستم داد بزنم و کف اتوبوس غلط بزنم .😱 😱
رفتم پیش راننده ؛
راننده با خشونت گفت :
خجالت بکش ؛ وسط بیابونه ؛ ماشین که شخصی نیست .
برو بشین.😡
مونده بودم بین درد و خجالت.
یه فکری کردم .
برگشتم پیش پدر و مادر بچه و گفتم :
منم یوبس هستم .
میشه به من هم کاکائو بدید..
۳ تا کاکائو مُسهلی گرفتم
و رفتم پیش راننده عصبی
و با ترس و خنده گفتم : 😅
عزیز چرا داد میزنی ؛ نوکرتم ؛ فداتم ؛ دنیا ارزش نداره ؛ شما ناراحت نشو ؛ جون همه ما دست شماست.
معذرت میخام .
بیا و دهنت را شیرین کن..
راننده هم که سیبیل کلفت
و لوطی بود ؛ گفت :
اِیوَل ؛ دَمِت گرم ؛ بامَرامی ؛ آخر مَردایِ عالمی
خلاصه ؛ ۳ تا کاکائو را کردم تو دهنش و رفتم سَرِ جام نشستم
و از درد عین مار به خودم پیچیدم . 😰
۱۰ دقیقه نشده بود که راننده صِدام کردو گفت :
داداش ؛ جون بَچَت چی به خورد من دادی؟؟ ترکیدم.
داستان کاکائو و بچه را براش گفتم.
راننده زد بغل جاده و گفت بریم پایین.
خلاصه تا شیراز هر نیم ساعت میزد کنار و میگفت :
بریم رفیق..
مسافرها هم اعتراض که میکردند ، راننده میگفت :
پلیس راه گفته که یه گروه تروریست و نامرد ؛ تو جاده میخ ریختند ؛ تند تند باید لاستیکها را کنترل کنم که نریم ته دره...
ملت هم ساکت بودند و دعا به جون راننده میکردند .😌 😃
*این را عرض کردم که بدانید برای انجام هر کاری؛مسئولش باید همدرد باشه ؛ تا حِس کنه طرف چی میکشه . مسئول باید مثل آحاد جامعه ماهی بیشتر از ۴ الی۵ میلیون حقوق نداشته باشد*
*آن وقت با خانه مستاجری، هزینههای سرسام آور زندگی... میفهمید درد مشترک یعنی چی!!!*
*ای کاش ، شکلات مُسهلی داشتیم و به بعضی مسئولین ۳ تا فقط۳ تا میدادیم تابگه داداش وایسا باهم بریم✌️
@khrchangqurbaqeh
4.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴روسیه، اوکراین، ناتو و آمریکا😄
@khrchangqurbaqeh
420.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ وضعیت و قیمت سوخت در اروپا 😅😢😂😘😜
@khrchangqurbaqeh