eitaa logo
کیمیای سعادت (همسران)
1.6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3هزار ویدیو
190 فایل
☘ارتباط با ادمین☘ ↙️ @Kimia_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت چهل‌ام به خصوص اگر از همین بلیت‌های چارتر باز می‌شد. یادم هست ایام تعطیلی بود. بار و بنه بسته بودم برویم یزد. آن زمان هنوز خانواده من نیامده بودند تهران. خانه خواهرش بودم که زنگ زد الان بلیت گرفتم بریم مشهد. من هم از خدا خواسته کجا بهتر از مشهد. ولی راستش تا قبل از ازدواج هیچ وقت مشهد به این شکل نرفته بودم. بدون رزرو هتل. ولی وقتی می‌رفتم خوشم می‌آمد. انگار همه چیز دست خود امام بود. همه چیز را خیلی بهتر از ما مدیریت می‌کرد. در صحن کفش‌هایش را در می‌آورد. وارد صحن می‌شد بعد از سلام و اذن دخول گوشه‌ای می‌ایستاد و با امام رضا علیه السلام حرف می‌زد. جلو تر که می‌رفت وصل می‌شد به روضه و مداحی. محفل روضه‌ای بود در گوشه‌ای از حرم، بین صحن گوهرشاد و جمهوری. داخل بست شیخ بهایی؛ معروف بود به اتاق اشک. شاید به زور با دو سه تا قالی سه در چهار فرش شده بود. نمی‌دانم چطور این همه آدم داخل آنجا جا می‌شد. فقط آقایان را راه می‌دانند و می‌گفتند روضه خواص است. عده‌ای محدود آن هم بچه هیئتی‌ها خبر داشتند که ظهرها اینجا روضه برپاست. اگر می‌خواستند برسند باید نماز شکسته ظهر و عصر را با نماز ظهر حرم می‌خواندند. اینطوری شاید جا می‌شدند. از وقتی در باز می‌شد تا حاج محمود خادم آنجا در را می‌بست، شاید سه چهار دقیقه بیشتر طول نمی‌کشید. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت چهل و یکم خیلی‌ها پشت در می‌ماندن. کیپ کیپ می‌شد و بزور در رو می‌بست. چند دفعه کمی دورتر اشتیاق این جماعت را نظاره می‌کردم که چطور دوان دوان خودشان را می‌رسانند. بهش گفتم: چرا فقط مردا رو راه میدن، منم می‌خوام بیام. ظاهراً با حاج محمود سَر و سّری داشت. رفت و با او صحبت کرد. نمی‌دانم چطور راضی‌اش کرده بود. می‌گفتند تا آن موقع پای هیچ زنی به آنجا باز نشده بود. قرار شد زودتر از آقایان تا کسی متوجه نشده برم داخل‌. فردا ظهر طبق قرار رفتیم و وارد شدیم. اتاق روح داشت. می‌خواستی همان وسط بنشینی و زار زار گریه کنی. برای چه نمی‌دانم. معنویت موج می‌زد. می‌گفتند چندین سال ظهر تا ظهر در چوبی این اتاق باز می‌شود و تعدادی می‌آیند و روضه می‌خوانند و اشک می‌ریزند و می‌روند. در قفل می‌شد تا فردا حتی حاج محمود، مستمعان را زود بیرون می‌کرد که فرصتی برای شوخی و یا شاید غیبت، تهمت یا گناه پیش نیاید. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
👍 سبزی های پر خاصیت چیا هستن؟؟؟ @kimiayesaadat1
✅*خوردن مسئولیت دارد* یکی از دستورات قرآن که بدون استثناء، همه‌ به آن عمل می کنیم دستور خوردن است: کُلُوا: بخورید. همه‌ ما این قسمت از آیه را بلدیم و به آن عمل می کنیم: کُلُوا وَاشْرَبُوا: بخورید و بیاشامید.اما یادمان باشد که از نظر قرآن، خوردن، مسئولیت دارد. در قرآن چندین بار دستور " *کُلُوا* " آمده است، ولی هیچ کجا نمی فرماید بخورید و بروید دنبال کارتان! هر کجا گفته بخورید، بعد از آن، از ما چیزی خواسته است. چند تا از این آیات: ۱) کُلُوا وَاشْرَبُوا مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَ لَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ. بخورید، ولی گناه نکنید. سوره بقره، آیه ۶۰ ۲) کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیِّبًا وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ. بخورید، ولی دیگه دنبال شیطان راه نیافتید. سوره بقره، آیه ۱۶۸ ۳) کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَ اشْکُرُوا لِله. بخورید، ولی شکر خدا رو به جا بیارید. سوره بقره، آیه ۱۷۲ ۴) کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَیِّبًا وَ اتَّقُوا اللهِ. بخورید، ولی تقوا هم داشته باشید و خدا ترس باشید. سوره مائده، آیه ۸۸ ۵) کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لَا تُسْرِفُوا. بخورید، ولی اسراف نکنید. سوره اعراف، آیه ۳۱ ۶) کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَ لَا تَطْغَوْا فِیهِ. بخورید، ولی طغیان نکنید. سوره طه، آیه ۸۱ ۷) فَکُلُوا مِنْهَا وَ أَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ. بخورید، ولی دیگران را هم اطعام کنید و فقرا را یادتان نرود. سوره حج، آیه ۲۸ ۸) کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ اعْمَلُوا صَالِحًا. بخورید، ولی اعمال صالح هم انجام بدهید @kimiayesaadat
قسمت چهل و دوم انتهای اتاق دری باز می‌شد که آنجا را آشپزخانه کرده بودند. به‌زور دو نفر پای سماور می‌ایستادند و بعد از روضه چایی می‌دادند. به نظرم همه کاره آنجا حاج محمود بود. از من قول گرفت به هیچ‌کس نگویم که آمده‌ام اینجا. در آن آشپزخانه پله‌هایی آهنی بود که می‌رفت روی سقف اتاق. شرط دیگری هم گذاشت: نباید صدات بیرون بیاد! خواستی گریه بکنی یه چیزی بگیر جلو دهنت. بعد از روضه باید صبر می‌کردم همه بروند و خوب که آب‌ها از آسیاب افتاد، بیام پایین. اول تا آخر روضه آنجا نشستم و طبق قولی که داده بودم، چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه‌ام بیرون نرود. آن پایین غوغا بود. یک نفر روضه را شروع می‌کرد. ب بسم الله را که می‌گفت صدای ناله بلند می‌شد. همینطور روضه دست به دست می‌چرخید. یکی گوشه‌ای از روضه قبلی را می‌گرفت و ادامه می‌داد. گاهی روضه در روضه می‌شد. تا آنموقع مجلسی به این شکل ندیده بودم. حتی حاج محمود همانطور که در آشپزخانه چایی می‌ریخت، با جمع ناله می‌زد. نمی‌دانم بخاطر نفس روضه‌خوان‌هایش بود یا روح آن اتاق، هیچ کجا چنین حالی را تجربه نکرده بودم. توصیف نشدنی بود. فقط می‌دانم گریه آقایان تا آخر مجلس قطع نشد، گریه‌ای شبیه مادر جوان از دست داده. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
اعمال و راهنمای عید فطر @kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعمال شب و روز عید فطر @kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠به نظر شما چرا یک هندو از امام زمان علیه السلام حاجت میگیرن... ولی شیعه ها با وجود حضرت این همه مشکل دارن ⁉️ 🔺جواب سوال رو در این کلیپ ببینید. @kimiayesaadat1
قسمت چهل و سوم چند دقیقه یک بار روضه به اوج خود می‌رسید و صدای سیلی‌هایی که به صورتشان می‌زدند به گوشم می‌خورد. پایین که آمدم به حاج محمود گفتم: حالا که اینقدر ساکت بودم، اجازه بدین فردا هم بیام. بنده خدا سرش پایین بود، مکثی کرد و گفت: من هنوز خانم خودم را هم اینجا نیاوردم ولی چه کنم. باورم نمی‌شد قبول کند. نمی‌رفت از خدام تقاضای تبرکی کند. می‌گفت آقا خودشون زوار رو میبینن، اگه لازم باشه خدام رو وسیله قرار میدن‌. معتقد بود: همون آب سقا خونه‌ها و نفسی که تو حرم می‌کشیم همه مال خود آقاست. روزی قبل از روضه داخل رواق هوس چای کردم. گفتم الان اگه چایی بود چقدر می‌چسبید. هنوز صدای روضه می‌آمد که یکی از خدام دوتا چایی برایمان آورد. خیلی مزه داد. برنامه‌ریزی می‌کرد تا نماز را در حرم باشیم. تا حال زیارت داشت در حرم می‌ماندیم. خسته می‌شد یا می‌فهمید من دیگر کشش ندارم می‌گفت نشستن بیخودیه. خیلی اصرار نداشت دستش را به ضریح برساند. مراسم صحن‌گردی داشت. راه می‌افتاد در صحن‌های حرم می‌چرخید، درست شبیه طواف. از صحن جامع رضوی راه می‌افتادیم می‌رفتیم صحن کوثر بعد انقلاب و آزادی و جمهوری تا می‌رسیدیم باز به صحن جامع رضوی. گاهی هم در صحن قدس یا رو به روی پنجره فولاد داخل غرفه‌ها می‌نشست و دعا می‌خواند و مناجات می‌کرد. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
مقام معظم رهبري: من می‌خواهم خواهشی از مردم بکنم❗️به خانمها توصیه می‌کنم که همواره کتاب بخوانند: «از جمله ی کارهای بسیار اساسی، باسواد شدن خانمها است. از جمله ی کارهای بسیار مهم، کتابخوان شدن خانمها است. شیوه های ابتکاری پیدا کنید، برای اینکه خانمهای داخل خانه کتابخوان شوند. متأسفانه خانمها با کتابخوانی خیلی انسی ندارند. هزاران کتاب در بازار می آید و می رود، اما اینها مطلع نمی شوند. این کتابها معارف بشری است که ذهنها را برای بهتر فهمیدن، بهتر اندیشیدن، بهتر ابتکار کردن و در موضع بهتر و صحیح‌تری قرار گرفتن، آماده می‌کند. @kimiayesaadat1
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم 🌸کتاب pdf قالیچه پرنده 💠مجموعه داستان های زیبا همراه با تصاویر برای کودکان با موضوع وقف، امامزادگان و سبک زندگی 👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قالیچه پرنده.pdf
1.31M
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم 🌸کتاب pdf قالیچه پرنده 💠مجموعه داستان های زیبا همراه با تصاویر برای کودکان با موضوع وقف، امامزادگان و سبک زندگی
قسمت چهل و چهارم چند بار زنگ زدم اصفهان، جواب نداد. خودش تماس گرفت. وقتی بهش گفتم پدر شدی بال درآورد. برخلاف من که خیلی یخ برخورد کردم. گیج بودم. نه خوشحال نه ناراحت. ‌پنجشنبه جمعه مرخصی گرفت و زود خودش را رساند یزد. با جعبه کیک وارد شد، زنگ زد به پدر مادرش مژده داد. اهل بریز و بپاش بود، چند برابر شد. از چیزهایی که خوشم میومد دریغ نمی‌کرد: از خرید عطر و پاستیل تا موتور سواری. با موتور من را می‌برد هیأت. حتی در تهران با موتور عمویش از مینی سیتی رفتیم بهشت زهرا (س). هرکس می‌شنید کلی بدوبیراه بارمان می‌کرد که مگه دیوونه شدین، می‌خواین دستی دستی بچتون رو به کشتن بدین. حتی نقشه کشیدیم بی سروصدا بریم قم، پدرش بو برد و مخالفت کرد. پشت موتور می‌خواند و سینه می‌زد. حال و هوای شیرینی بود، دوست داشتم. تمام چله‌هایی که در کتاب ریحانه بهشتی آمده بود، پا به پایم انجام می‌داد. بهش می‌گفتم این دستورات مال مادر بچه‌ست. می‌گفت خب منم پدرشم، جای دوری نمی‌ره که. خیلی مواظب خوردنم بود. اینکه هرچیزی را از دست هرکسی نخورم. اگر می‌فهمید مال شبهه‌ناکی خوردم سریع می‌رفت رد مظالم می‌داد. گفت بیا بریم لبنان. می‌خواست هم زیارتی برویم هم آب و هوایی عوض کنم. آن موقع هنوز داعش و اینا نبود. بار اولم بود می‌رفتم لبنان. اون قبلا رفته بود و همه جا رو می‌شناخت. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
🌷با وضو راه می رفت، دائم‌الوضو بود! 🌷موقع اذان خیلی ها می رفتند وضو بگیرند، ولی حسن اذان و اقامه را می گفت و نمازش را شروع می کرد. 🌷 می‌گفت: «زمین جای جمع کردن ثوابه... حیف زمین خدا نیست که آدم بدون وضو روش راه بره؟ 📖 کتاب یادگاران ، جلد ۲۵، خاطرات شهید حسن طهرانی مقدم. @kimiayesaadat1
💠 جايي می‌خواندم؛ «قدردان کسي باش که وقت خود را به‌رایگان در اختيار تو گذاشته است؛ چون ثروت و مکنتي بالاتر از وقت و زمان نيست، و او مهم‌ترین دارایی‌اش را به تو اختصاص داده است.» من می‌گویم همه سرمایه‌ات را به‌پای همسرت بريز؛ که همه عمر و جوانی‌اش را پاي تو ريخته است. ✍️ استاد حسین سروقامت انتخابی از کتاب دردسر دوست‌داشتنی 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🔴 💠 فردى نمی‌توانست با خود کنار بیاید و هر روز با همسرش جرّوبحث داشت. نزد داروسازی قدیمی رفت و از او خواست بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد. داروساز گفت اگر سمّی قوی به تو بدهم که همسرت فوراً کشته شود همه به تو شک می‌کنند پس سمّ می‌دهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم کم او را از پای درآورى. 💠 و توصیه کرد برای اینکه بعد از مرگش‌ کسی به تو شک نکند در مدتی که به او می‌دهی تا می‌توانی به همسرت کن! این فرد، را گرفت و به توصیه‌های داروساز عمل کرد. 💠 هفته‌ها گذشت و او کار خود را کرد و اخلاق همسر را تغییر داد تا آنجا که او نزد داروساز رفت و گفت من او را به قدر دوست دارم و دیگر دلم نمی‌خواهد او بمیرد بده تا سمّ را از بدن او خارج کند! داروساز زد و گفت آنچه به تو دادم نبود! 💠 سمّ در خود تو بود و حالا با مهر و محبّت، آن سمّ از ذهنت بیرون رفته است. 💠 قوی‌ترین معجونیست که به صورت تضمینی، ، کینه و خشم را نابود می‌کند! @kimiayesaadat1