eitaa logo
کوچه شهدا
282 دنبال‌کننده
2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
25 فایل
وقتی عقل عاشق شود!عشق عاقل می‌شود‌ و شهید می‌شوی دکتر چمران (الوُجوُم) لبیک یا حسین کپی از مطالب؟! آزاد‌ با صلوات جهت تعجیل در امر ظهور حضرت صاحب‌الامر (عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کوچه شهدا
راز سه شنبه شبـ‌‌ـهـای ... محمد را صدا کردم و گفتم: باید معاون گردان شوی. قبول نمی کرد، با اصرارِ من گفت : به شرطی که سه شنبه تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی! با تعجب گفتم : چطــور؟با خنده گفت : جان آقای مسجدی نپرس! قبول کردم و محمد معاون گردان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گردان شوی.رفت و یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری!کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی! گفتم : صبــر کن ببینم! یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم بعضی هفته ها که نیستی کجا می روی؟ اصرار می کرد که نگوید. من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی؟ بالأخره گفت.: حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه شنبه ها از این جا می رم مسجد جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم. با تعجب نگاهش می کردم چیزی نگفتم. بعدها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـــران را می رود و بعد از خواندن نماز عجل الله تعالی فرجه الشریف بر میگردد. یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمـد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری شده بود.در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یکبــار 14 بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم. کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
پاسدار شهید سعید اسکندری 🌷تولد ۲۷بهمن۱۳۴۳ 🌷شهادت ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ فاو ✍️بخش هایی از خاطرات مادر شهید ✅مادر شهید اسکندری از حضور پسرش بعد از شهادت خاطراتی را توضیح می‌دهد و می‌گوید: هروقت سعید را صدا می‌کردم حضورش را هم حس می‌کردم. چندبار به وضوح او را دیدم. همیشه میوه‌های نوبرانه را سر مزار سعید می‌آوردم یک بار چندسال بعد از شهادتش توت فرنگی آوردم. وقتی خواستم توی بشقاب بگذارم دیدم چندتایی از آن‌ها له شده است. سعید همیشه می‌دانست من میوه را به این شکل دوست ندارم. میوه‌های درشت را کنار می‌گذاشت می‌گفت اینها برای تو. به سعید گفتم این‌ها را دوست ندارم ولی به نیت تو می‌خورم. همان موقع به خواب مادرم آمده بود مادرم به او گفته بود سعید متوجه کارهایی که مادرت برای تو انجام می‌دهد، می‌شوی؟ سعید گفته بود بله حتی از همان توت‌فرنگی‌های له‌شده هم به من رسید. سه ماه پیش سکته کرده بودم در بیمارستان بستری بودم. نیم ساعت به ملاقات مانده بود که دیده‌ام آمد داخل اتاق ccu. پرستار متوجه حضورش نشد او را نمی‌دید. پایین پای من ایستاد دستش را روی پایم گذاشت گرمی دستش را حس کردم. چیزی تکفتیم فقط به یکدیگر لبخند می‌زدیم. ساعت ملاقات که شروع شد او هم رفت. دکتر که معاینه‌ام کرد گفت سه تا از رگ‌های قلبت گرفته بود اما الان برطرف شده است. 🤲هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با صلوات 🤲دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاالله کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
تک تک ثانیه هایی که تــــــــــــــــو را کم دارم ساعتــــــــــــــم درد. دلـــــــــــــــم درد... جهـــــــــــانم درد استــ... کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. روح هایی‌ که گسترده شده اند دنیا برایشان تنگ می‌شود و شوق پرواز پیدا می‌کنند کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
014 Fargh Dari.mp3
13.07M
. «انا المشتاق الی زیارة کربلا» که پس از دوری بسیار به یارش برسد😔🥺 یاحسین ع کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ‌نامه ای از امامِ غریب،‌به هرکسی که فکر میکنه تنهاست وحواس کسی بهش نیست:«حتی آن روزهایی که گمان می‌بری از یاد رفته‌ ترین آدمِ جهانی، بدان من بسیار به یاد تو هستم.» کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
. حاج‌بابا همیشه می‌گفت: «سفیدی موهای کنار شقیقه یعنی احوال دلت پر از وصل و پینه‌ست. یعنی دنیا تا تونسته توی مشتش فشارت داده. یعنی توی اوج جوانی از بس کمرت شکسته پیر شدی.» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آخ از غریبی حاج‌اسماعیل! مردی که ، آشوب‌زده اما آرام.🥺 ـــــــــــــــــــــــــــ کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada