#رمان
#قسمت_بیست_و_سوم
#از_سیم_خاردار_نفست_عبور_کن
بعداز آخرین کلاس باید پیش ریحانه می رفتم. برنامه ی هر روزم بعد از دانشگاهم بود. بعضی روزهاکلاسهایم زودترتمام میشدومن بیشترازنصف روزباریحانه بودم.
در آپارتمان را زدم زهرا خانم دررا باز کردو گفت:
–به به سلام راحیل جان.
ــ سلام زهراخانم خوبید؟ ریحانه چطوره؟بهتر شده؟
همانطور که از جلو در به طرف رخت چرکها که در آشپزخانه بود می رفت با صدای پایینی گفت:
ــ بهتره، خداروشکر، سوپشم بهش دادم فعلا خوابیده.
سبدرخت هاروبغل گرفت و به طرف در خروجی رفت.
–دیگه من برم، الان آقامون میاد.
اشاره کردم به سبد دستش.
–لباسشویی که اینجا هست.
ــ اینجوری راحت ترم بالا می شورم خشک می کنم و اتو می کنم میارم.
ــ دستتون درد نکنه.
ــ راستی غذارو گازه اگه ناهار نخوردی هم خودت بخور هم به داداش بده.
ــ چشم.
لباس هایم را عوض کردم و چادر رنگی ام را روی سرم انداختم.
غذا لوبیا پلو بود داخل بشقاب ریختم و داخل سینی با یک لیوان آب و یک پیاله ترشی گذاشتم.
چادرم را در یک دستم جمع کردم وبادست دیگرم سینی راگرفتم.
چند تقه به در اتاق زدم.
ــ بفرمایید.
ــ سلام.
به سختی از روی صندلی اش بلند شد و با لبخند پهنی جواب داد.
از این که به خاطر من از جایش بلند شد با خجالت گفتم:
–شرمنده نکنید بفرمایید.
آقای معصومی همیشه با احترام با من برخورد می کرد برای همین من هم احترام زیادی برایش قائل بودم.
سینی رو روی میزش گذاشتم، یک میز قهوه ایی خیلی بزرگ که میز کارش بودویهگک کامپیوتر رویش باکلی چیزهای مختلف، مثل وسایل خطاطی و انواع کتاب و یک سری اوراق برای خط نوشتن. همیشه پشت میزش مطالعه می کرد.
شاگردهایش را هم دور همین میز، آموزش می داد. چندصندلی هم دور میز برای شاگردهای خطاطی اش گذاشته بود.
یکی از دیوارهای اتاق قفسه بندی بود و پر بوداز کتاب های بسیار ارزشمند.
پنجره اتاق هم با یک تور حریرسفیدساده تزیین شده بود.
نگاهش را به غذای داخل بشقاب انداخت و گفت:
–صبر کنید برای شما هم غذا بکشم با هم غذا بخوریم.
ــ از این حرفش تعجب کردم.
تا حالا بااوسریک میز غذا نخورده بودم. اگر گاهی وقت نمی شد ناهار بخورم توی دانشگاه، اینجا با ریحانه ناهار می خوردم.
ــ نه من نمی خورم.
ــ چرا مگه ناهار خوردید؟
کمی این پاو آن پا کردم و گفتم:
نه
ــ اگه با من سختتونه پس...
ــ حرفش را قطع کردم و گفتم:
نه...برای این که فکر دیگه ایی نکند گفتم:
– آخه من روزه ام.
ــ دوباره لبخندی زدو گفت:
–قبول باشه
اینجوری که من خیلی شرمنده شدم آخه...
ــ نه، نه شما راحت باشید، من باید برم پیش ریحانه و زود از اتاق بیرون آمدم.
سرکی توی اتاق کشیدم.ریحانه هنوز خواب بود، آشپزخانه نامرتب بود، احتمالا زهرا خانم وقت نکرده بود مرتب کند.
شروع به تمیز کردن کردم.
بعد از تمیز کردن گاز و جمع و جور کردن کانترآشپزخانه. به طرف اتاق آقای معصومی رفتم تا سینی غذا را بیاورم.
در اتاق باز بود، درحال وارد شدن گفتم: –امدم سینی غذارو ببرم.سرش پایین بودو خطاطی می کرد.
ــ دستتون درد نکنه، خودم می خواستم بیارم. چرا زحمت کشیدید.
ــ زحمتی نیست.
خم شدم سینی را بردارم چشمم افتاد به شعری که روی کاغذی نوشته بودو کنار دستش گذاشته بود.
چند لحظه مکث کردم، چقدر شعر قشنگی بود.
دل گرچه درین بادیه بسیار شتافـت
یک موی ندانست ولی موی شکافـت
اندر دل من هـزار خورشیـد بتافـت
آخر به کمــــــــال ذره ای راه نیافـت
مبهوت شعر شدم، چقدر پر معنی بودوچقدر خط خوشی داشت این آقای معصومی.
با صدایش به خودم امدم،
– می دونید شعرش از کیه؟
ــ با دست پاچگی گفتم:
–نه
ــ ازابو علی سیناست.
با تعجب گفتم:
–مگه شاعرم بوده.
ــ بله هم به عربی و هم به فارسی شعر می سرودن.
باحسرت گفتم:
–واقعا خوش به حالش، چطور میشه که یه نفر اینقدر همه چی تموم میشه.
ــ حالا شما این رو می گید ولی تو شعرش یه جورایی میگه ذره ایی به کمال نرسیدم.
یعنی به اونچه که می خواسته نرسیده.
نچ نچی کردم و گفتم:
–آدم میمونه تو کار این بزرگان.یه فیلسوف وقتی اینجوری بگه پس...
با صدای گریه ی ریحانه حرفم نصفه ماند، سینی را برداشتم و گفتم:
– با اجازه من برم.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 یادت باشه :
🔸 زندگی منتظر نمیمونه؛
✧ حال بد و خستگی تو خوب بشه ✧
📌 #زندگی داره با نهایت #سرعت روزهاش رو میگذرونه؛
و این تویی که باید #خودت رو
با #زمان_تطبیق بدی و به #فکر باشی
که هر #ثانیه از زندگیت خوب #سپری بشه...
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴#انتشار_برای_اولین_بار
هشدار شهید زاهدی نسبت به تلفن همراه و تسلط دشمن بر این ابزار
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام به مردم اسرائیل
این یک اطلاعیه است...🇱🇧
@kodak_novjavan1399☘🌺
دیشب پیامکی از #سیدحسن_نصرالله به اسرائیلی ها رسید
🔹با عزیزانتان خداحافظی کنید؛ اما نگران نباشید. چند ساعت دیگر آنها را در جهنم در آغوش خواهید گرفت
@kodak_novjavan1399☘🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازجمله سرگرمی ها با بادکنک هلیومی😂
@kodak_novjavan1399
✅برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم:
١. بیمارستان
٢. زندان
٣. قبرستان
• در بیمارستان میفهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست.
• در زندان میبینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست.
• در قبرستان درمییابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد.
زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود.
پس چه بهتر كه برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم🌹
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 تاریخ اینگونه تحریف میشود!
ببینید استاد تاریخ در دانشگاه هند به دانشجویان خود نشان میدهد که چگونه وقایع تاریخی به مرور زمان تغییر مییابد و تحریف میشوند ...
یک کلاغ چل کلاغ که می گن اینطوریه!
😂😂
ــــــــــــــــ
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 چگونه به نماز علاقمند بشم؟
🟢 پاسخ جالب یک معلم به دانشآموزش را بشنوید.
ــــــــــــــــ
@kodak_novjavan1399👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم مسجدو هم کعبه وهم قبله بهانه است
دقت بکنی نور خدا داخل خانه است
در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
اول تو ببین قلب کسی را نشکستی؟
اینگونه چرا در پی اثبات خداییم؟
همسایه ی ما گشنه و ما سیر بخوابیم
در خلقت ما راز و معمای خدا چیست؟
انسان خودش آیینه یک کعبه مگر نیست؟
برخیز و کمی کعبه ی آمال خودت باش
چنگی به نقابت بزن و مال خودت باش
تصویر خدا پشت همین کهنه نقاب است
تصویرخداواضح وچشمان توخواب است
شاید که بتی در وسط ذهن من و توست
باید بت خود ، با نم باران خدا شست
گویی که خدا در بدن و در تنمان هست
نـزدیکتر از خـون و رگ گردنمان هسـت
شاعر : گمنام
صدا و تصویر: #استاد_الهی_قمشه_ای
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»🥀
@kodak_novjavan1399
🔻رهبر انقلاب:
گاهی بعضی از جوانهای ما به من نامه مینویسند و التماس میکنند که اجازه بدهید ما برویم در صفوف مقدم با رژیم صهیونیستی بجنگیم،
ملّت ما، عاشق مبارزه با صهیونیستها است.✌️🏻🇮🇷
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاج_قاسم
🔴 گرفتار تو
👌 کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست.
🤲 به یاد سردارِ شهید حاج قاسم سلیمانی ره
•┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@kodak_novjavan1399
🍃 برای قلبت دری بساز
💠آیت الله مجتهدی تهرانی:
شخصی خدمت آقای اراکی (ره) رسید و عرض کرد: آقا مرا موعظه میکنید?
آیت الله اراکی فرمودند: چه کاره هستید?
عرض کرد: نجار
آیت الله اراکی فرمودند:
آیا برای دلت هم در ساخته ای?
اگر برای دلت در نساخته ای برو بساز!
📚 در محضر مجتهدی ، جلد ۱، ص ۳۲۷
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا
آرامش شب را نصیب کسانی کن
که آسایش روز را نصیب دیگران میکنند
خداوند کلید آسمان را
به کسی میبخشد
که شبی با کلید اشک
چشمانش را گشوده باشد
یا با محبت اشک چشمی را
بسته باشد
شبتـ🌙ـون آرام در پناه خدا🌟
@kodak_novjavan1399
📌 جمعه
☀️ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۱۶ ربیعالاول ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 20 سپتامبر 2024 میلادی
📎 #تقویم
🔸@kodak_novjavan1399
❁﷽❁
🌿🌺سلام مولای من، مهدی جان🌺🌿
💐هر راه بجز راه تو ڪج خواهد شد
💐بےلطفِ تو آسمان فلج خواهد شد
🌹ما منتظـران اَگـر بخواهیـم همہ
🌹امسال همان سالِ فرج خواهد شد🌿🌺
🌱.برقآمت دلربای مهدی صلوات.🌱
❤️ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️💫
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا آفتابِ پسِ ابر تا....
تموم شه غروبای دلواپسی..
✅یادمان باشد اگر حال خوشی پیدا شد ، جز برای #فرج_مولا امام زمان (عج) دعایی نکنیم !🤲
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
•┈••✾🍃🌷🍃🌷🍃✾••┈•
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🌼جمعه های امام زمانی🌼
🌺سلام آقاجانم یا صاحب الزمان
ای ڪاش ميدانستـم
چشمان پـاک کدامین خاک
حضور سبـز تو را
بـه تماشا نشسته
و بـر نـرمی قدمهایـت
بوسه می زند.
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
@kodak_novjavan1399