eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
867 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
7.3هزار ویدیو
245 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴بسته ویژه 🌸 🌹همیشه کار زشت او به اسم دین تموم می شد ثروت و مال مسلمین تو دست او حروم می شد مثل باباش معاویه دین واسه او مهم نبود خلاصه با دین خدا شروع به دشمنی نمود امام حسین که دیده بود دین خدا در خطره وظیفه ی خود دیده بود به جنگ با یزید بره امام حسین با یاوراش با پسراش و دختراش با همه ی عزیزونش برادراش و خواهراش ترک مدینه کرده و شبونه بیرون اومدند به خاطر یاری دین با دل و جون اومدند🌹🌹 @kodak_novjavan1399
🎨 👆👆 🌼 امام حسین علیه السلام 🏴بسته ویژه 🌸 🏴 @kodak_novjavan1399
🥀 ‏‌‌‌امشب همه در حال خضوعند و خشوع تازه غمشان می‌شود از صبح،شــــروع هرکس به دعایی شده مشغول،ولی ‏ زینب شده ذکرش ‏"مکن ای صبح طلوع" 😭🥀 💔 @kodak_novjavan1399
🏴 نتیجه مهم نیست وقتی… ✍🏻 یاران حسین را ببین! برای پیروزی به میدان نمی‌روند؛ به نبرد یزیدیان هم نمی‌روند؛ می‌دانند به ظاهر شکست می‌خورند اما آمده‌اند تا روی تاریخ را کم کنند. با هر چه «بهانه» است، می‌جنگند: «من یک نفر به چه کار می‌آیم؟»، «زن و فرزند را چه کنم؟»، «من پیر و ناتوانم»، «من هنوز خیلی جوانم»، «کودکم»، «یک زنم» یا حتی «من گنه‌کارم»… می‌بینی؟ آن‌ها ثابت کردند برای یاری نکردنِ امام زمانت هیچ عذری پذیرفته نیست. کنار برای همه جا هست. ⚫️دهم ؛ ✾✨•🖤•✾•🖤•✨✾ @kodak_novjavan1399
📚 داستان مسلم بن عقیل 📚 قسمت اول وقتی یزید حاکم شد . به همه گفته بود تا باهاش بیعت کنن ( یعنی باهاش دست دوستی بدن ) . اما توی شهر کوفه ، آدمایی زندگی می‌کردن که اصلا دوست نداشتن به حرف یزید ، گوش بدن ؛ چون یزید ، اصلا انسان درست و خوبی نبود . اونا دوست داشتن با امام حسین بیعت کنن ، چون می‌ دونستن که ایشون ، انسانی شریف و پاکه . پس ، آدمای شهر کوفه دور هم جمع شدن و تصمیم گرفتن برای امام حسین نامه بنویسن و ازش خواهش کنن به کوفه بیان ، تا با ایشون بیعت کنن . این خبر به گوش بزرگان شهر رسید و اونا هم اومدن و نامه رو امضا کردن . واقعیت اینه که زندگی براشون خیلی سخت شده بود . اونایی که دوستان یزید بودن ، می‌ اومدن پول و اموال مردم عادی رو می‌ گرفتن و می‌ بردن و هیچ‌ کس هم زورش بهشون نمی‌درسید . هیچ‌ کس قرآن و حرف‌های پیامبر رو به مردم یاد نمی‌ داد ! همه‌ش می‌ رفتن جنگ و مجبور بودن آدمای بی‌گناه رو بکشن… خلاصه اینطور شد که مردم کوفه نامه نوشتن و برای امام حسین فرستادن تا ایشون بیاد و اونا رو از دست یزید نجات بده و خودش حاکم بشه . وقتی اون همه نامه به دست امام حسین رسید ، امام تصمیم گرفتند اول یک نماینده ، برای بررسی اوضاع بفرستن . چون ممکن بود این نامه‌ها یک تله باشه تا امام حسین رو بکشن . امام حسین ، هم برای این کار ، نیاز به یک فرد مطمئن و شجاع داشت ، و اون کسی نبود جز مسلم‌ بن‌ عقیل ! مسلم ، جوانی قوی ، شجاع ، مؤمن بود . مسلم ، پسر عموی امام حسین بود . امام حسین برای مردم کوفه نامه نوشت و توی اون نامه گفته بود : من ، برادر ، پسرعمو و مطمئن‌ترین فرد خانواده‌ام رو ، به سوی شما می‌ فرستم . او برای من خواهد نوشت که نظر شما چیه . اگه می‌خواین با من دوستی کنین ، اول با مسلم بیعت کنین . نامه رو به دست مسلم سپرد و او را روانه کوفه کرد . قبل از رفتن ، چند نکته به او گفت ؛ اول اینکه با مردم مدارا کن دوم ؛ با مردم مهربون باش . سوم کاری که خدا دوست نداره ، انجام نده و در آخر هم ، به غریبه‌ها نگه ماموریتت چیه . مسلم ، از راههای میانبر و مخفیانه ‌رفت تا یه وقت ماموران یزید پیداش نکنن و نفهمن ماموریتش چیه . یه بار هم گم شد و نزدیک بود از تشنگی بمیره ، اما دوباره تونست راهشو پیدا کنه و خودشو به آبادی برسونه . سپس بعد از چند شب و روز ، مسلم به کوفه رسید . تو کوفه مسلم همون کاری رو کرد که امام حسین گفته بود . رفت به خونه‌ی یکی از آدم‌های مهمِ کوفه که با خانواده پیامبر دوست بود . مردم به اون خونه می‌اومدن تا مسلم رو ببینن و نامه‌ی امام حسین رو بخونن . مسلم نیز ، براشون نامه رو می‌ خوند و می‌گفت : که اگر امام حسین بیاد ، چه کار می‌کنه . مردم هم گوش می‌دادن . بعد از آن ، خیلی‌ هاشون با مسلم دست دادن و گفتن ما می‌خوایم امام حسین ، حاکم و راهنمای ما باشه . هر روز تعداد بیعت‌ کنندگان بیشتر و بیشتر می‌شد ، تا حدی که تعدادشون به چند هزار نفر رسیده بود . مسلم هم که دید این همه آدم با امام حسین بیعت کردند ، نامه‌ای برای ایشان نوشت : حقیقت داره که کوفیان دلشون با شماست و آماده حمایت و بیعت از شما هستند . @kodak_novjavan1399
📚 داستان مسلم بن عقیل 📚 قسمت دوم همه چی داشت خوب پیش می‌رفت ، ولی یزید حاضر نبود به جای خودش امام حسین بیاد و حاکم بشه ؛ برای همین ، ابن‌ زیاد رو به طرف کوفه فرستاد . ابن‌ زیاد ، از طرف یزید مأمور شد که بره کوفه و نذاره امام حسین پاش به کوفه برسه . ابن‌زیاد و پدرش ، کسانی بودن که هر جا شورش می‌ شد و مردم اعتراضی داشتن ، حاکم اونا رو برای ساکت کردن معترضین می فرستاد ! برای همین بود که خیلیا ، حتی از اسمش هم می‌ترسیدن . ابن‌ زیاد به کوفه رسید و اولین کاری که می‌خواست بکنه این بود که مسلم رو پیدا کنه و سرش رو از بدنش جدا کنه . مسلم که می‌ دونست دیگه اون خونه امن نیست و همین الانه که ماموران ابن‌ زیاد بیان سراغش ، سریع از اون خونه بیرون رفت و توی خونه‌ی یه نفر دیگه از دوستانِ امام حسین پنهان شد . اسم اون دوستِ امام حسین هانی بود ؛ پیرمرد مهربونی که عاشق پیامبر و خانواده‌ش بود . ابن‌ زیاد هر چی دنبال مسلم گشت ، پیداش نکرد ، ولی دست رو دست نذاشت و مامورهاشو فرستاد توی شهر تا یکی‌یکی بزرگان شهر رو پیدا کنن و بهشون بگن اگر با مسلم بیعت کنن و بخوان با امام حسین دوست بشن و به یزید اعتراض کنن ، هم اونا رو می‌کشه ، هم خانواده‌ هاشونو ! با این تهدیدها ، بزرگان کوفه حسابی ترسیدن و این طوری بود که مردم کوفه موندن وسط یه دوراهی . از یه طرف به مسلم قولِ بیعت داده بودن و از طرف دیگه ، از ابن‌ زیاد می‌ترسیدن ... توی همین حال و اوضاع ، یه روز ابن‌ زیاد رفت خونه‌ی هانی . هانی‌ مرد بزرگی بود و خیلی از کسانی که جا نداشتن ، می‌اومدن و به خونه‌ی اون پناه می‌آوردن . اتفاقا یکی از دوستای قدیمی ابن‌ زیاد هم که مریض شده بود ، خونه‌ی هانی بستری شده بود . ابن‌ زیاد به قصد عیادت دوستش ، به خونه‌ی هانی رفت . اطرافیان مسلم بهش گفتن : ای مسلم ! وقتی ابن‌ زیاد به اینجا اومد و توی اتاق نشست ، ما بهت اشاره می‌کنیم و میگیم آب بیارین . تو هم از اتاق پشتی بیا بیرون و با شمشیر اونو بکش ! مسلم رفت توی اتاق و منتظر موند تا ابن‌ زیاد بیاد . زمانی که اون اومد و روی فرش کنار بسترِ مریض نشست ، چند دقیقه که گذشت دوستان مسلم بلند گفتن : « آب بیارین! » ... اما هیشکی نیومد . مثل اینکه مسلم منصرف شده بود ! ابن‌ زیاد هم بعد از عیادتش ، بلند شد و رفت ، و بویی از این قضیه نبرد . دوستان مسلم ، بعد از رفتن ابن‌ زیاد به اتاق پشتی رفتن و دلیل این کار مسلم رو جویا شدن . مسلم گفت : من نباید این کارو می‌کردم . ماموریتی که امام حسین به من داده ، این نیست . من فقط اون کاری رو می‌کنم که امامم بهم دستور داده . علاوه بر اینها ، تو آداب ما مسلمونا اومده که به مهمان نباید بی‌احترامی کرد ، چه رسد به کشتن غافلگیرانه او . @kodak_novjavan1399
📚 داستان مسلم بن عقیل 📚 قسمت سوم ابن‌زیاد شروع کرد به تهدید و ترسوندن مردم . به اونا گفت : یزید یه سپاه بزرگ فرستاده و به زودی میرسه به شهر شما و هر کدومتون رو که طرفدار امام حسین باشین رو می‌کشه . ابن‌ زیاد حتی هانی رو هم دستگیر کرد و برد . مسلم ، وقتی دید که اوضاع کوفه بهم ریخته ، نگران جان امام حسین شد . او احتمال می داد اون موقع که برای امام حسین نامه نوشته و از بیعت کوفیان گفته ، امام به همراه زن و بچه و یارانش به سمت کوفه می آید ، از این طرف ، به نظر می‌رسید ابن‌ زیاد هم ، درصدد جنگِ با امامه ، در حالی که امام حسین ، به قصد جنگ نمی‌ آید ، پس سپاهی هم نداره که با اینها جنگ کنه . به خاطر همین ، مسلم تصمیم گرفت همراه مردم کوفه ، قیام کنه و ابن‌ زیاد رو فراری بده . تا آسیبی به امام حسین نزنه . مسلم به مردم خبر داد که توی مسجد جمع بشن ، تا از اونجا برن کاخ ابن‌ زیاد و از شهر بندازنش بیرون . چهار هزار نفر اومدن به سمت مسجد و اونجا جمع شدن . مسلم براشون حرف زد و گفت : حالا که شما برای امام حسین نامه نوشتین که بیاد ، بیایین کمک کنین تا اول از شر این ابن‌ زیاد ملعون راحت شیم تا وقتی امام بیاد ، جونش تو خطر نباشه . مسلم ، رو به قبله ایستاد و شروع کرد به نماز خوندن . اون چهار هزار نفر هم پشت سرش ایستادن که نماز بخونن ، اما… . مسلم بعد از نماز ، وقتی به پشت سرش نگاه کرد ، دید به جز چند نفر ، هیچ‌کس پشت سرش نیست ! همه فرار کرده بودن ! مسلم با چند نفر دیگه ، تنها مونده بود . در هنگام برگشت هم ، وقتی داشت با اون چند نفر ، توی کوچه‌ها راه می‌رفت ، چند نفر دیگه هم فرار کردن ؛ همون چند نفری هم که موندن ، وقتی دیدن که جمعیت شون ، خیلی کم شده ، توی تاریکیِ شب ، از پشتِ مسلم فرار کردن و مسلم را ، بی‌ کس و تنها و غریب گذاشتن . مسلم ، همین طوری تنها داشت توی کوچه‌ها راه می‌رفت تا اینکه یه پیرزنی رو دید که دم در خونه‌ش نشسته بود . مسلم از اون پیرزن آب خواست . پیرزن هم رفت و برای ایشون آب آورد . مسلم وقتی آب رو خورد ، همون جا نشست . پیرزن گفت : چرا به خونت نمیری ؟ مسلم ، برای پیرزن تعریف کرد که کیه و چه اتفاقی براش افتاده . پیرزن ، زن مؤمنی بود که از ته دل ، عاشق امام حسین بود ، درو باز کرد و بهش گفت : مسلم ! بیا توی خونه‌ی من مخفی شو . @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 سه ذکر کوتاه برای حسینی های گرامی❗️ 🏴 تا آخر ماه های محرم و صفر ، این سه ذکر کوتاه را بگویید. 🔺# حجة الإسلام دکتر ناصر رفیعی - صلَّی اللهُ علیک یا اباعبدالله - یا لَیتَنی کنتُ مَعَهُم فَاَفوزَ فَوزاً عظیماً - لعَنَ الله قاتِلیک یا اباعبدالله @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز سه شنبه۱۴۰۳/۴/۲۶🖤 وَ بقِیَ الحُسَینُ علیه السلام غَریبٰا وَحيدٰا فَرِیدٰا و حسین علیه السلام غریب و بی‌یار و تنها ماند...💔 @kodak_novjavan1399
در کربلا داش مشتی ها رفتن به یاری امام حسین(ع) و شهید شدند، مقدس ها استخاره کردند، استخاره شان بد آمد! 😔💚 «آیت الله مجتهدی تهرانی » @kodak_novjavan1399
مداحی آنلاین - حسین سرباز ره دین بود - کریمی.mp3
7.03M
زینب من مدافع حرم باش مراقب چادر دخترم باش حسین سرباز ره دین بُود عاقبت حق طلبی این بُود 💔 🎙 @kodak_novjavan1399
29.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصویر سازی از قاتلین (علیه السلام) توسط هوش مصنوعی😭 ▪️ «فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ» ▪️ خدا لعنت کند کسانی را که تو را کشتند و به تو ستم کردند و این جریان را شنیدند و به آن خشنود شدند (فرازی از زیارت اربعین) 🏴 @kodak_novjavan1399
✍🏻فتح مکه رو ندیدیم رو ندیدیم، رو ندیدیم، پیامبرمونو ندیدیم، اماممون رو ندیدیم، انقلاب رو ندیدیم ♨️اما ان شاءالله به لطف خدا جبران همشو میبینیم ؛ قراره نابودی اسراییل رو ببینیم😎✌️🏻 ان‌شاءالله @kodak_novjavan1399