eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
8.5هزار ویدیو
250 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌸 اِی آرزوی جانم از ما سلام بادت😍❤️ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ سلام بر تو اي ديده خدا در ميان مخلوقاتش، سلام بر تو اي نور خدا كه رهجويان به آن نور ره مي يابند 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــ دلم هرروز پی آمدن توست... پس چرا نمی‌آیی؟↑🌿🍁 @kodak_novjavan1399
📜 ❤️قال امـام علی علیه السلام: در آغاز سردی هوا خود را از سرما کنید و در پایان آن از آن استقبال کنید؛ زیرا سرما با بدن‌ها همان می کند که بادرختان میکند در آغاز برگ درختان را میسوزاند و در پایان می رویاند. 📚حکمت ۱۲۸ نهج البلاغه @kodak_novjavan1399
21.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون سینمایی نگین هفت دریا 🇮🇷 قسمت سوم ( آخر ) @kodak_novjavan1399
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۲۲ 🌷 🇮🇷 نواب به حسن و مرتضی رو کرد و گفت : 🌸 نمی دونم دنبال چی باید بگردیم 🌸 فقط می دونم یه چیزی اینجا هست 🌸 که مقدسه . 🌸 چیزی که می تونه در برابر شاهنشاه ، 🌸 به ما کمک کنه و ما رو پیروز کنه . 🇮🇷 سپس نواب ، چشمانش را بست و آرام گفت : 👈 اللهم اهدنی صراط المستقیم 🇮🇷 ناگهان حسن داد زد : 🌹 از اونجا ، یه نوری داره چشمک می زنه 🇮🇷 نواب ، چشمانش را باز کرد 🇮🇷 و به نقطه ای که حسن اشاره می کرد ، 🇮🇷 نگاهی انداخت و گفت : 🌸 آره خودشه ، بزن بریم 🇮🇷 نواب و دوستانش به طرف نور رفتند . 🇮🇷 نور ، روی نوک هرم قرار داشت . 🇮🇷 هیچ دری در هرم نیز ، وجود نداشت . 🇮🇷 نواب و دوستانش ، به سختی از هرم ، بالا رفتند . 🇮🇷 حسن گفت : 🌟 نواب جون ، هنوز نرسیدیم ؟ 🌟 بابا خسته شدیم . 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 فکر کنم باید تا نوک هرم ، بالا بریم . 🇮🇷 حسن و مرتضی ، برای استراحت نشستند . 🇮🇷 و نواب به تنهایی ، تا نوک هرم بالا رفت . 🇮🇷 ناگهان نور ، ناپدید شد . 🇮🇷 و نواب دیگر نمی دانست که چکار باید بکند . 🇮🇷 با یک دست ، نوک هرم را گرفته بود . 🇮🇷 و با دست دیگر ، به دنبال راه و سوراخ و علامت و نشانه ای روی دیوارهای هرم بود . 🇮🇷 که ناگهان پای نواب لیز خورد ؛ 🇮🇷 و دست دومش را نیز ؛ روی نوک هرم گذاشت . 🇮🇷 بدنش در حال تکان خوردن بود . 🇮🇷 که باعث شد نوک هرم نیز تکان بخورد . 🇮🇷 نواب فهمید که نوک هرم ، متحرک است . 🇮🇷 آرام نوک هرم را چرخاند . 🇮🇷 ناگهان مرتضی صدا زد : 🌟 نواب بیا پایین ؛ اینجا یه اتفاقی داره میفته 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا