eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
8.5هزار ویدیو
251 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘ داستانی کوتاه و جالب از (ع) 🔵حضرت عیسی بن مریم علیه السلام با جمعی در جائی نشسته بود، مردی هیزم شکن از آن راه با خوشحالی و خوردن نان می گذشت، حضرت عیسی علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: شما تعجب ندارید از این که این مرد بیش از یک ساعت زنده نیست، 😳ولی آخر همان روز آن مرد را دیدند که با بسته ای هیزم می آید تعجب کردند و از حضرت علت نمردن او را پرسیدند. او بعد از احوالپرسی از مرد هیزم شکن، فرمود: هیزمت را باز کن، وقتی که باز کرد مار سیاهی را در لای هیزم او دید، حضرت علیه السلام فرمود: این مار باید این مرد را بکشد ولی تو چه کردی که از این خطر عظیم نجات یافتی؟🤔 گفت: نان می خوردم فقیری از مقابل من گذشت، قدری به او دادم و او درباره من دعا کرد.🙏🙏 حضرت علیه السلام فرمود: در اثر همان دستگیری از مستمند خداوند این بلای ناگهانی را از تو برداشت و پنجاه سال دیگر زنده خواهی بود. 📚تفسیر نمونه، ج 3، ص 223 🍀مَـنـازِلُ الآخِـرَة🍀 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃 🌼🍃 @kodak_novjavan1399
18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای پهلوانان 🇮🇷 این قسمت : فیل جنگی @kodak_novjavan1399
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۵۸ 🌷 🇮🇷 جاوید ، با سخنان زیبا و پر از امیدش ، 🇮🇷 و با دادن وعده های امیدوار کننده ، 🇮🇷 دل مردم را شاد نمود . 🇮🇷 و مردم را نسبت به آینده ؛ 🇮🇷 و اصلاح امور به دست جاوید ، امیدوارتر کرد 🇮🇷 نواب نیز ، به فکر عمیقی فرو رفته بود . 🇮🇷 مردم ، بدون اینکه نظر نواب را بدانند ؛ 🇮🇷 از قصر بیرون رفتند . 🇮🇷 و به خانه های خود برگشتند . 🇮🇷 فقط نواب و حسن و مرتضی ، 🇮🇷 وسط قصر ایستاده ماندند . 🇮🇷 نواب ، همچنان به جاوید خیره شده بود . 🇮🇷 جاوید نیز تبسمی کرد ؛ 🇮🇷 و به حرم سرای خود برگشت . 🇮🇷 نواب ، بچه ای فهمیده و با بصیرت بود . 🇮🇷 و هیچ وقت فریب حرف ها ، 🇮🇷 و فریب وعده های کسی را نمی خورد . 🇮🇷 به خاطر همین ، 🇮🇷 در لابلای حرف های جاوید ، 🇮🇷 بوی خون و آتش و خطر ، احساس می کرد . 🇮🇷 و آرام با خود می گفت : 🌸 اگر جاوید ، پدر خود را نمی کشت ؛ 🌸 اگر جاوید از حرم سرایش بیرون نمی آمد ؛ 🌸 اگر ابراز شرمندگی نمی کرد ؛ 🌸 اگر آن حرف ها را به مردم نمی زد ؛ 🌸 الآن باید کاخ شاهنشاه ، 🌸 مثل سازمان ساواک ، 🌸 در دست مردم انقلابی می افتاد . 🌸 اگر فیلم بازی های جاوید ؛ 🌸 و ساده لوحی و بی بصیرتی مردم نبود ، 🌸 همه زمین ها ، کاخ های شاهنشاه ، 🌸 طلا و جواهرات و انبارها و... 🌸 به نفع مردم ، مصادره می شد . 🌸 اما متاسفانه مردم ، 🌸 جادوی اشک های جاوید شدند ؛ 🌸 و از تمام حقوقشان ، دست کشیدند . 🌸 و خون دل خوردن ها ، تحریم ها ؛ 🌸 و ظلم ها و شکنجه ها را فراموش کردند . 🌸 و همه زحمات و تلاششان برای انقلاب را ، 🌸 بر باد داده و نابود کردند . 🇮🇷 حسن به نواب گفت : 🌟 بیا بریم برادر 🌟 اینجا دیگر جای ما نیست . 🇮🇷 نواب همچنان به جاوید خیره شده بود 🇮🇷 جاوید نیز ، وارد دربار شد . 🇮🇷 نمایندگان آمریکا و اسرائیل ، 🇮🇷 به افتخار پیروزی جاوید ، دست زدند . 🇮🇷 مردم بعد از نماز ، در مسجد ، جشن پیروزی گرفتند . اما نواب بسیار ناراحت بود . که چرا نتوانست جلوی دروغ ها و عوام فریبی جاوید را بگیرد . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
پیرزن ازصدای خروپف هر شب پیرمرد شکایت داشت، پیرمرد هرگزنمی پذیرفت. شبی پیر زن آن صدا را ضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند . اما صبح پیرمرد دیگر هرگز بیدار نشد و آن صدای ضبط شد لالایی هرشب پیرزن شد ... قدر لحظات هر چند سخت کنار هم بودن را بدانیم . @kodak_novjavan1399