eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
8.2هزار ویدیو
247 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪐 قبل از اینکه خدا گوشتون رو بپیچونه گناه رو ترک کنید 🔸 حکایت زیبای شیخ حسنعلی نخودکی و مردی که گناه را ترک کرد و دوباره آن را انجام داد . 🔻@kodak_novjavan1399
@dars_akhlaq(11).mp3
2.59M
🎧چرا این مردم به خواسته هایشان نمی رسند؟؟؟ 🎙آیت الله (ره) @kodak_novjavan1399
برای آنچه که اعتقاد دارید ایستادگی کنید؛ حتی اگر هزینه‌اش تنها ایستادن باشد. @kodak_novjavan1399
🔰 شهید راه فضیلت 🔻‌آیت‌الله سید اسدالله مدنی، در شمار عالمانی است که از عمر شریف خود در راه احیای معارف اسلامی و نشر فرهنگ اهل‌بیت علیهم‌السلام بهره برد و در سنگرهای گوناگون، به ستیز با جهل و تباهی و ستم پرداخت. 🔻وی از جوانی قدم در راه مبارزه با طاغوت نهاد و در این راه، دستگیری‌ها و تبعیدهای مداوم را به جان خرید. 🔻در سال‌های دوری از وطن و زندگی در نجف اشرف، جاذبه معنوی او، روشن ضمیران حقیقت جو را همانند پروانه‌های عاشق، گرداگردش جمع کرد و آنان را از محضر پر فیضش سیراب ساخت. 🔻هم‌زمان با اوج‌گیری قیام مردمی در خرداد ۱۳۴۲ و تبعید امام خمینی رحمه‌الله به نجف اشرف، همواره مدافع امام بود و در کنار آن رهبر فرزانه، در پاسداری از اسلام کوشید. 🔻وی پس از انقلاب نیز در کنار امام و یاران گران قدرش، در حفظ آرمان‌های نظام اسلامی و دفع توطئه‌های دشمنان نظام، عاشقانه تلاش می‌کرد. 🔻شهید مدنی، در طول زندگی پرثمرش، خدمات ارزنده‌ای به اسلام و ملت ایران در نقاط مختلف کشورمان به یادگار گذاشت و سرانجام به دست منافقان کوردل، در محراب نماز جمعه به شهادت رسید. 📅 ۲۰ شهریور سالروز شهادت دومین شهید محراب آیت‌الله مدنی به دست منافقان @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
103.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم سینمایی هزارپا 😍 طنز ، کمدی ، تخیلی 📼 بخش اول @kodak_novjavan1399
96.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم سینمایی هزارپا 😍 طنز ، کمدی ، تخیلی 📼 بخش دوم @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|•دعای امام زمان عجل‌الله•| پدر ما هر روز و هر لحـ⏱️ـظه مهـ💚ـربان‌تر از پدر و مادر ما فرزنـ👤ـدان را دعـ🤲🏻ـا می‌کند @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️آقامیری میگه: اسرائیل رو نزنیم! ببخشیم، چون امیرالمومنین گفتند با دشمنت با فضل برخورد کن❗️ ✅ خیلی کوتاه و روان، سیاست خدا و انبیا رو در کیفیت انتقام گرفتن رو در کلیپ بالا ببینیم، جالبه😍 🎙 سید کاظم روحبخش @kodak_novjavan1399
-رفیق‌ به‌ هیچڪس‌‌ وابسته‌ نشو الا حسین‹؏› ... ‌ همه‌ تا ورودی‌‌ قبر هستند باهات اما‌ حسین‹؏› الی‌ الابد...🌱 -شهیدمهدی‌باغبانی- @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداوند سایه ی این سید جلیل القدر را بر سر این مملکت مستدام فرماید او با مدد مولای خود حضرت حجت علیه السلام در حال مبارزه با شیاطین جن و انس در عالم است در روزگار حساسی هستیم❗️ زیر پرچم این سید ،نجات و هدایت است و مقابل این پرچم و این رهبر ،ظلمت ،سقوط و هلاکت است ۲۶ هزار رمال و جادوگر بزرگ غربی با هویتهای مختلف در حال دسیسه و نیرنگ بر علیه انقلاب اسلامی هستند در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در اوایل انقلاب ۳ جادوگر بزرگ توسط سیا بکار گرفته شد تا با کمک آنها هم جاسوس‌های آمریکایی آزاد شوند و هم با حمله نظامی، نظام نوپای اسلامی ساقط شود اما با مدد سلطان ایران زمین حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام و طوفان غیبی شن ،نقشه ی مشترک شیاطین جن و انس ،نقش برآب شد اما آنها کوتاه نیامدند و حالا با ۲۶ هزار جادوگر و رمال های ساحر به جنگ با نظام مقدس و شیعی و ولایتی ما ادامه می‌دهند روزهای حساسی پیش روی ماست ‼️ پشت سر این‌ سید عظیم الشان بمانید و شک نکنید که ایشان مووید است به اذن الله و اذن ولی الله @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌اختیاراتی که رهبر دارد، خدا ندارد ‼️ مقایسه اختیارات با رئیس‌جمهور آمریکا و فرانسه 🎙حجت الاسلام راجی @kodak_novjavan1399
⭕️ بعد ظفرقندی و فاطمه مهاجرانی و کرمانپور؛ حالا نسرین وزیری بازداشتی فتنه۸۸ هم تو وزارت‌راه مسئولیت گرفت! 🔻بیچاره بنی‌صدر اگه یه چندسال بیشتر زنده می‌موند می‌تونست تو وفاق‌ملی پزشکیان مسئولیت بگیره! @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻این حرفو گوش بده!! 🌴پیامبر(صل الله علیه و آله) فرمود: «کسی که پای مادرش را ببوسد؛ مثل این است که آستانه کعبه را بوسیده است».(گنجینه جواهر ) 🎙 «»🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@kodak_novjavan1399
❤️✨خیلۍمواظب چشمهایت باش گاهی یک نگاه حال عبادت را از انسان مےگیرد ؛ من ۱۵سال در خانه ای مستاجر بودم ؛ حتی یکبار هم سهوا زن صاحب خانه را ندیدم❤️ "آیت الله " «»🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با صدای زنگ گوشی ام از توی کیفم بیرون کشیدمش، سوگند بود. ــ سلام ــ سلام خوبی؟ هیچ معلوم هست کجایی؟ ــ چه عجب یادت افتاد یه زنگی بزنی رفیق شفیق. ــوای ببخشید باور کن همش یادت بودم ولی وقت نشد. الان کجایی؟ امروز میای دانشگاه؟ ــ آره، تو راهم. ــ این پسره من رو کچل کرد اینقدر سراغت رو گرفت. خودت رو برسون الان استاد میادا. ــ نزدیکم، دیشب دیروقت خوابیدم، صبح خواب موندم. ــ زود بیا تعریف کن ببینم چه خبر بوده. بعداز خداحافظی، فکر آرش واین که بارهاسراغم راازسوگندگرفته است تپش قلبم رازیادکرد. (یعنی خاااک همه ی عالم برسرت راحیل که آنقدربی جنبه هستی که حتی حرف زدن درموردش هم حالت را خراب می کند. یک عمر منم منم کردی حالا که نوبتت خوب خودت را نشان می دهی. روزه که چیزی نیست تو رو باید حلق آویز کرد.) با استاد با هم رسیدیم، شانس آوردم که بعدش نرسیدم. رفتم طرف صندلی ام وخواستم سرجایم بنشینم، ولی چشمهایم را نمی توانستم کنترل کنم، دودو زدنشان در لحظه به استرس انداختم، چند روز ندیده بودمش و بد جور دلتنگ بودم، به خودم نهیب زدم. (یادت باشه چرا روزه ایی راحیل.) سرم را پایین انداختم و چشمهایم را بستم و سر جایم نشستم. از همان اول نگاه سنگینش را احساس کردم و تمام سعی من در بی تفاوت نشان دادن خودم بود و این درآن لحظه سخت ترین کار دنیا بود. بعد از کلاس با سوگند به محوطه ی دانشگاه رفتیم و ماجرای نیامدنم را برایش توضیح دادم. در بوفه ی دانشگاه چای و نسکافه می فروختند و کنار بوفه چند تا میزو صندلی چیده بودند. سوگند به یکی از میزها اشاره کردو گفت –توبشین من برم دوتا چایی بگیرم بیارم. ــ اولا که من چایی خور نیستم. دوما روزه ام. ــ عه، قبول باشه، پس یدونه می گیرم. او چاییش را می خورد و من هم از محبت های اخیر آقای معصومی برایش می گفتم و این که جدیدا زیاد باهم، هم کلام می شویم وازاین که اینقدرتحویلم می گیرد حس خوبی دارم. مثل شاگردی که موردتوجه استادش قرارگرفته. سوگند با دستهایش دور لیوان حصاری درست کردو گفت: –نکنه آقای معصومی بهت علاقه پیدا کرده راحیل، ولی نمی تونه بهت بگه به خاطر شرایطش. ابروهام روبالا دادم وگفتم: –شایدم این روزهای آخر رو می خواد مهربون باشه. سارا با لبخند به ما نزدیک شدو گفت: –سوگند تنها تنها؟ سوگند آخرین جرعه ی چاییش را هم سر کشید ورو به سارا گفت: –می خوری برات بگیرم؟ ــ پس راحیل چی؟ ــ روزس؟ ــ ای بابا توام که همش روزه ایی ها چه خبره؟ لبخندی زدم و گفتم: –تف به ریا در ماه دو سه روز که همش نیست. ــ چه کاریه خودت رو عذاب می دی؟ خندیدم و گفتم: –عذاب نیست، بعد چشمکی زدم و گفتم: –یه لذت محوی داره. دستهایش رابالا برد و رو به آسمان گفت: –خدایا از این لذت محوها به ما هم اعطا کن، حداقل بفهمیم اینا چی می گن. سه تایی زدیم زیر خنده. درحال خنده بودم که چشمم به آرش افتاد. با دوستش و بهارنشسته بودند سر میز روبه رویی ما، و آرش زل زده بود به من، نگاههایمان به هم گره خورد و این چشم های من به هیچ صراطی مستقیم نبودند. مجبور شدم بلند شوم. سارا با تعجب گفت کجا؟ – می رم دفتر آموزش کار دارم بعدشم کلاس دارم. فعلا. هنوز به سالن نرسیده بودم که با صدایش برگشتم. –خانم رحمانی... می خواستم باهاتون صحبت کنم. چقدر جذاب تر شده بود توی آن پلیور و شلوار سفید. نگاهش را سر دادروی زمین و گفت: –اگه میشه امروز بعد از دانشگاه بریم کافی شاپ نزدیک دانشگاه... حرفش را قطع کردم و با صدای لرزانی که نتیجه ی تپش تند قلبم بودگفتم: –نه من کار دارم باید برم. ــ خب پس، لطفا فردا بریم. ــ گفتم نه لطفا اصرار نکنید. ــ با تعجب نگاهم کردو گفت: –چرا؟ ــ چون از نظر من کافی شاپ رفتن با همکلاسی کار درستی نیست. اگه حرفی دارید لطفا همین جا بگید. چینی به پیشانیش انداخت و گفت: –خب اگر آدم بخواد با یه دختر بیشتر آشنا بشه برای...یه کم مِن و مِن کردوادامه داد: –برای ازدواج، از نظر شما کجا باید حرف بزنن؟ یک لحظه با چشم های از حدقه در آمده نگاهش کردم و بعد با خجالت و جراتی که نمی دانم چطور جمع شد سر زبانم، گفتم؟ –خب احتمالا اون دختر خانواده داره باید ... توی حرفم پرید و گفت: –خب اگه اول بخواد خیالش از طرف دختر راحت باشه چی؟ ــ هول کردم، دستم می لرزید، حتما سرمای هوا هم تشدیدش کرده بود. چشم هایم راپایین انداختم و گفتم: –خب اول باید قصدش رو، دلیل کارش رو، به اون بگه. در ضمن این حرف زدن ها با دو، سه جلسه نتیجه گیری میشه، نیازی به... دوباره حرفم را قطع کرد. –پس لطفا چند جلسه می خوام باهاتون حرف بزنم. سرخ شدم، (یعنی الان از من خواستگاری کرد؟)دیگر نتوانستم بایستم. سرم را پایین انداختم و به طرف سالن راه افتادم. اوهم همانجا خشکش زده بود. 🍁به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور🍁 @kodak_novjavan1399
مادر شهید محمّدحسین حدادیان تعریف میکردند: محمّدحسین دوست نداشت با یک یا دو گلوله شهید بشه همیشه آرزو میکرد و میگفت: دوست دارم با تنی پُر از زخم با صورتی پُر از خون با لب هایی ترک خورده ارباب رو در آغوش بگیرم،، شهید محمّدحسین راست میگفت برای "حسین" فدا شدن دلِ بزرگی میخواد💔 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرچند هضم این ویدئو بسیار بسیار سنگینه و قلبی نورانی میخواد اما از دستش ندهید. @kodak_novjavan1399
🌟🌿 خدایا! به خداوندیت سوگند، اگر بزرگیت را نبینم، از کوچکی وجود من است! اگر عظمتت را نفهمم، از حقارت فهم من است! و اگر عمق شناخت تو را در نیابم، از پوچی معرفت من است! تو بی شک بزرگ و بزرگ‌ترینی، ای معبود یگانه من! 🌟🌿 @kodak_novjavan1399
در تاریکترین شب‌های زندگی‌ات این را بدان که خدا در جواب صبرهایت درهائی را برایت می‌گشاید که هیچکس قادر به بستنش نیست معجزات وقتی اتفاق می‌افتند که تو برای آرزوهایت بیشتر از ترس‌هایت انرژی بفرستی زندگیتون پر از اتفاق‌های خوب شبتـ🌙ـون پر از معجزه الهـی🌟 @kodak_novjavan1399