🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت ۶۳ 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 فرامرز تصمیم گرفت تا نمازش را ،
🇮🇷 همیشه در مسجد و به جماعت بخواند .
🇮🇷 همه اهالی محل ، بازاریان و اهل مسجد ،
🇮🇷 از عوض شدن اخلاق فرامرز ، تعجب کردند .
🇮🇷 ایوب ، همان کسی که در بازار ،
🇮🇷 با فرامرز درگیر شده بود ،
🇮🇷 وقتی فرامرز را در مسجد دید
🇮🇷 تعجب کرد و حیران او را تماشا می کرد
🇮🇷 سپس کنار فرامرز نشست .
🇮🇷 و در گوشش گفت :
🌸 به به ، آقای فراتر از مرز
🌸 شما کجا ، اینجا کجا ؟!
🌸 شنیدم خیلی معروف شدی ؟!
🌸 برای خودت ، آدم حسابی شدی
🇮🇷 فرامرز ، روی خود را به طرف ایوب برگرداند
🇮🇷 سپس لبخندی زد و گفت :
🐈 به به آقا ایوب ،
🐈 مرد با غیرت محله
🇮🇷 ایوب گفت :
🌸 سلام فرامرز جان
🌸 مشتاق دیدار
🇮🇷 فرامرز گفت :
🐈 سلام داداش ایوب ، خیلی شرمندتم
🐈 تو رو خدا حلالم کن .
🇮🇷 ایوب و فرامرز ، همدیگر را بغل کردند
🇮🇷 و بهترین دوست هم شدند .
🇮🇷 فرامرز در حال خرید بود
🇮🇷 که ناگهان صدای دزدگیر بانک ، درآمد
🇮🇷 جنسش را ، پیش مغازه دار گذاشت
🇮🇷 و به طرف بانک رفت .
🇮🇷 به گربه تبدیل شد و پشت در بانک ایستاد .
🇮🇷 و از پشت شیشه ، حرکات دزدان را ،
🇮🇷 رصد می کرد .
🇮🇷 و منتظر ماند تا بیرون بیایند .
🇮🇷 تعداد آنها سه نفر بود .
🇮🇷 که بعد از دزدی از بانک ،
🇮🇷 به طرف در خروجی آمدند .
🇮🇷 دو نفر که بیرون آمدند .
🇮🇷 فرامرز ، به انسان تبدیل شد
🇮🇷 و در را ، به صورت نفر سوم زد
🇮🇷 و به آن دو نفر حمله کرد .
🇮🇷 سلاحشان را ، از دستشان در آورد
🇮🇷 و دوباره گربه شد
🇮🇷 پای یکی از آنان را گرفت و انسان شد
🇮🇷 و هر دو دزد را ، به هم کوبید .
🇮🇷 نفر چهارمی که در ماشین منتظر بود
🇮🇷 با دیدن این ماجرا پیاده شد
🇮🇷 و به طرف فرامرز ، شلیک کرد .
🇮🇷 فرامرز ، پشت ستون مخفی شد .
🇮🇷 تا شلیک ها ، پایان یافت .
🇮🇷 آرام سرش را بیرون آورد .
🇮🇷 متوجه شد که ایوب و دوستانش ،
🇮🇷 در حال مبارزه با آن دزد چهارمی هستند .
🇮🇷 بعد از اینکه او را دستگیر کردند
🇮🇷 به طرف سه نفر دیگر رفتند
🇮🇷 و آنها را نیز بستند .
🇮🇷 ایوب و دوستانش ، به همدیگر می گفتند :
🌸 کی اینارو اینجوری کتک زده
🌸 بابا هر کی بوده ، دمش گرم
🐈 ادامه دارد ... 🐈
👈 پایان فصل اول
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آسمان زیبای شب
ستارگان درخشان
سهم قلب مهربونتون
و امید به خدای رحمان
روشنی بخش تمام لحظههاتون
🌙شبتـون ستـاره بـارون🌟
#گیف
🦋@kodak_novjavan1399
☀️ #حدیث_روز
🔔 مهلت دادن به بدهکار
✅ امام صادق علیه السلام:
هر کسی که بدهکار تنگدست خود را مهلت دهد خداوند به تعداد هر روز مهلت، به اندازه طلب او برایش صدقه مینویسد تا زمانی که طلب خود را دریافت نماید.
@kodak_novjavan1399
💌 #ڪــلامشهـــید
🔔 آمریکا از این حجابها میترسد
🌹 شهید «امیر آذوق»:
شما ای خواهران عزیز!
حجاب خود را حفظ کنید،
همانطور که امام فرمود:
«آمریکا از این حجابها میترسد»
و واقعا هم همینطور است😌
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 #درس_اخلاق
🔹تفاوت بلا و عبادت در رشد انسان
🔸استاد مسعود عالی
@kodak_novjavan1399
❤️ #در_محضر_بزرگان
🔔 اختلافات خانوادگی
✅ آیت الله بهجت (ره):
اگر بخواهیم محیط خانه، گرم و باصفا و نورانی باشد فقط باید صبر و گذشت و رافت را پیشه خود کنیم، و اگر اینها نباشد اصطکاک پیش خواهد آمد، و همه اختلافات خانوادگی از همین جا ناشی میشود.
@kodak_novjavan1399
«یاد سه چیز برای رفع گرفتاری»
آیتــ الله مجتهدے تهرانے(ره):
❤️✨خدمت امام صادق علیه السلام
از گرفتاری های دنیایی ، پریشانی ، داغ اولاد ، ورشکستگی ، بدهکاری ، بی خونگی، الان غالب مردم این گرفتاری رو دارند، حضرت به ابابصیر فرمودند:
👌سه چیز رو یاد کن
اگر این سه چیز رو یاد کنی دیگه بی خیالی ، بی غصه میشی، پسرش میخوان زن بگیره ، پول نداره ، بی خیال میشه
👌 میگه خــدا
❤️✨دختر مےخواد شوهر کنه ، جهاز نداره ، بی خیال میشه میگه خدا
داغ اولاد دیده میگه خدا ، اصلا غصه نمیخوره، تا سرشو رو متکا میذاره اگه این حدیث رو یاد کنه سریع خوابش میبره، قرص اعصابم نمیخواد بخوره مشت مشت بی خودی، هیچ ، راحت ، گوش بدین :
🔷حضرت فرمود سه چیز رو یاد کن :
▫️🔸اول: یاد کن تو قبرت که میذارن بند ها از هم جدا میشه ( سر زانو ، انگشت و اینا . . .) همه از هم جدا میشه
ما رو که تو قبر میذارن ، آقا کارش اینه ، تو قبر ، دیگه قصاب هم نمیخواد ، آدمو که تو قبر بذارن خود ، همینطوری ، استخوانا از گوشتا سوا میشه ، این بندا از هم ، این یکی
▫️🔸دوم: یاد کن وقتی که همه دوستان میرن، تو قبر میذارنت ، همه میرن دنبال ناهار
از اون دورم هم داد میزنه ، بیا ناهار یخ کرد ، میــرن …
«اصلا به هیچ مستحب هم عمل نمیکنن
یه سه چهار قدم برن ، برگردن ، سه چهار قدم برن ، برگردن ، سه چهار قدم برن ، برگردن
این مستحب عمل نمیکنن الان
رفقا که از کنار قبر میرن ، میرن ، شب هم خونه قشنگ میخوابن
شما رو هم تاریکی میزارن تو قبرستون»
اینم یاد کن ( دو )
▫️🔹سوم : یاد کن که وقتی تو قبر میزارنت ، از این سوراخ های دماغ
اونوقت کرم میاد بیرون
اینم یاد کن
یاد کن که کرم ، گوشتت رو میخوره تو قبر، اینم یاد کن
👌اگر اینارو یاد کنی
دیگه هیچ غصه نمیخوری برا دنیا.
@kodak_novjavan1399
11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 #درس_اخلاق
🔸 تصاویر غیر اخلاقی
🔹 دکتر سید محسن میرباقری
@kodak_novjavan1399
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️
☀️☀️☀️ قسمت نهم ☀️☀️☀️
🌸 شیعه فاطمه ، در شش ماهگی ،
🌸 زبانش باز شد .
🌸 و کلمات را به صورت صحیح ، ادا می کرد .
🌸 و در سن یک سالگی ،
🌸 قشنگ و بدون غلط ، حرف می زند .
🌸 زهرا ، هر شب قبل از خواب ،
🌸 یک داستان برای شیعه فاطمه می خواند
🌸 و تا خوابیدنش ،
🌸 شعر من بچه شیعه هستم را ،
🌸 برایش زمزمه می کرد :
🇮🇷 من بچه شیعه هستم ،
🇮🇷 خدا را می پرستم
🇮🇷 خدای پاک و دانا ،
🇮🇷 مهربان و توانا ....
🌸 شیعه فاطمه ، در حال بزرگ شدن بود
🌸 و همیشه می دانست که جعفر و زهرا ،
🌸 پدر و مادر واقعی او نیستند .
🌸 و همچنین می دانست :
🌸 که از کجا آمده ؟!
🌸 چه نوع موجودی هست ؟!
🌸 چه قدرت هایی دارد ؟!
🌸 اما همه آنها را مخفی می کرد
🌸 و به کسی ، چیزی نمی گفت .
🌸 چیزهایی می دید که دیگران نمی بینند
🌸 چیزهایی می شنید که دیگران نمی شنوند
🌸 چیزهایی می داند ، که دیگران نمی دانند
🌸 با کسانی حرف می زند ، که دیده نمی شوند
🌸 گاهی نیز با حیوانات حرف می زند .
🌸 هر روز یک ساعت به آسمان خیره می شد
🌸 و آرام با خداوند صحبت می کرد .
🌸 شیعه فاطمه ، از دو سالگی ،
🌸 خواندن و نوشتن را شروع کرد .
🌸 بدون اینکه کسی به او آموزش دهد .
🌸 او همچنین ،
🌸 استعداد بالایی در یادگیری داشت .
🌸 او کاملا با بچه های دیگر متفاوت بود
🌸 همیشه در حال فکر کردن و مطالعه بود .
🌸 طرز حرف زدنش ، ادبش ، تواضعش ،
🌸 اطلاعات عمومی اش ، غیب گویی هایش و...
🌸 او را از بچه های دیگر متمایز می کرد .
🌸 اما بعضی وقت ها ،
🌸 حرف هایش را رُک و بی پرده می گفت .
🌸 و طرف مقابلش اگر عاقل بود ، می پذیرد
🌸 اما اگر نادان و مغرور بود ، ناراحت می شود .
☀️ ادامه دارد ... ☀️
✍ نویسنده : حامد طرفی
@kodak_novjavan1399