داستان زیبای رقیه کوچولو
در واقعه کربلا دختر امام حسین (ع) رقیه (ع) سه سال داشت. امام حسین دختر سه ساله خود را خیلی دوست داشتند. رقیه کوچولو هم پدر را خیلی دوست داشت لحظه آخر که امام (ع) داشتند می رفتند به میدان جنگ رقیه (ع) را روی پای خود نشاندند و برسر و موی او دست کشیدند و او را برای آخرین بار بوسیدند و با او وداع کردند.
وقتی امام به شهادت رسیدند خاندان امام را به اسارت بردند، حضرت رقیه خیلی از دوری امام بی تاب بودند و گریه می کردند.
صدای گریه رقیه کوچولو به گوش یزیدیان رسید و آنها برای اینکه صدای رقیه (ع) را قطع کنند سر امام حسین (ع) را برایش بردند زمانی که حضرت رقیه سر مبارک امام را در آغوش گرفتند و بوسیدند در حالی که سر مبارک در آغوششان بود جان سپردند.
خدایا دشمنان امام را لعنت کن و یاد خواهرم رقیه را در دلم زنده نگه دار.
🌸🍂🍃🌸 @kodak_novjavan1399
🏴ویژه سالروز
#شهادت_حضرت_رقیه (س)
#شعرکودکانه
در وصف حضرت رقیه(س)
🌷آی قصه قصه قصه،ای بچه های قشنگ
برای قصه گفتن،دلم شده خیلی تنگ
🌷من حضرت رقیه،یه دختر سه ساله م
همه میگن شبیه گلهای سرخ و لاله م
🌷گل های دامن من،سرخ و سفید و زردن
همیشـه پـروانـه ها دور سـرم مـیـگـردن
🌷از این شهر و ازون شهر آدمای زیادی
میان به دیدن من،تو گریه و تو شادی
🌷هر کسی مشکل داره، میزنه زیـر گریه
مشکل اون حل میشه تا میگه یا رقیه
🌷خلاصه ای بچه ها،اسم بابام حسینه
به یادتون میمونه؟ بابام امام حسینه
🌷پدربزرگ خـوبـم ، امیر مومنینه
اون اولین امامه، ماه روی زمینه
🌷تـو دخترای بابام از هـمـشـون ریـزتـرم
خیلی منو دوست داره،از همه عزیزترم
@kodak_novjavan1399
---------------------🌸
🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷
🌷 #داستان_تخیلی_کودکانه 🌷
🌷 ماجراهای نوّاب 🌷
🌷 قسمت ۱۲ 🌷
🇮🇷 حسن و مرتضی ،
🇮🇷 دوتا از بهترین رفقای نواب ،
🇮🇷 خبر مرگ نواب و بریدن سرش را ،
🇮🇷 به اطلاع مردم رساندند .
🇮🇷 عده ای از مردم ، در خیابان ها ،
🇮🇷 تجمع کرده بودند .
🇮🇷 و بر علیه حکومت شاهنشاهی ،
🇮🇷 دزدی و فساد حکومت ، فقر و گرانی ،
🇮🇷 گرفتن جشن های اشرافی از پول بیت المال ،
🇮🇷 همکاری با استعمارگران و...
👈 در راهپیمایی ، شعار مرگ بر شاه می دادند .
🇮🇷 ناگهان نواب ، از بین جمعیت تظاهرکنندگان ،
🇮🇷 بیرون آمد و به طرف محله خود روانه شد .
🇮🇷 وارد کوچه خودشان شد .
🇮🇷 به رهگذران ، مغازه داران و همسایه ها ،
🇮🇷 با لبخند سلام کرد .
🇮🇷 ولی آنها با تعجب ،
🇮🇷 به او نگاه می کردند و سلام می دادند .
🇮🇷 حسن و مرتضی ،
🇮🇷 در حـال گـریه کـردن بودند
🇮🇷 که ناگهان چشمشان به نواب افتاد
🇮🇷 با دیدن نواب ، مات و مبهوت و شگفت زده ،
🇮🇷 به او خیره شدند .
🇮🇷 و آمدن او را ، با تعجب نگاه می کردند .
🇮🇷 نواب ، آرام آرام به طرف آنها می آمد .
🇮🇷 حسن و مرتضی ، با چشمانی باز و متعجب ،
🇮🇷 به همدیگر نگاه کردند .
🇮🇷 و سپس شوق و شادی فراوانی ،
👈 از خود نشان دادند .
🇮🇷 اما نواب ، بدون هیچ احساسی ،
🇮🇷 و بدون هیچ عکس العملی ،
🇮🇷 به راه خود ادامه داد .
🇮🇷 و از کنار آنان گذشت .
🌟 ادامه دارد ...🌟
📚 نویسنده : حامد طرفی
@kodak_novjavan1399
داستان حضرت رقیه.mp3
15.48M
کودکی متولد شد، مهربان و خوش قلب. نام او رقیه بود.
#قصه_صوتی
رقیه بسیار پدرش را دوست داشت. پدر ایشان امام حسین علیه السلام بودند. یک روز خانواده راهی سفری شدند و به مقصدی رسیدند که نامش کربلا بود.
داستان"داستان حضرت رقیه سلام الله علیها" به سرگذشت حضرت رقیه علیه السلام می پردازد.
🌼🌸🍂🍃🌸 @kodak_novjavan1399
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶#سواد_رسانه📱🖥📲
✅ویژه #کودک #نوجوان
📌این انیمیشن رو به فرزند خوبتون که #بازی_رایانه_ای، زیاد انجام میدهد، نشان دهید
@kodak_novjavan1399
✍اعمال بسیار پرفضیلت و ساده قبل از #خواب...
@kodak_novjavan1399