eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
865 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
7.3هزار ویدیو
245 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سر آغاز هر نامـ💌ــه نام خداست که بی نام او نامه یکسر خطاست ☀️ شـروع هفتـه را ☀️ با عطر نام‌های خدا آغاز می‌کنیم 🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃 یا اَللّهُ یا رَحْمنُ یا رَحیمُ یا خالِقُ یا رازِقُ یا بارِیُ یا اَوَّلُ یا آخِرُ یا ظاهِرُ یا باطِنُ یا مالِکُ یا قادِرُ یا حَکیمُ یا سَمیعُ یا بَصیرُ یا غَفورُ @kodak_novjavan1399
✋🏼سـلام تقدیم به 🟢ساحتِ قدسی حضـرت صاحب‌الزّمان ارواحنافداه و امام‌حسین‌علیه‌السّلام 🌴اَݪــسَّـلٰامُ عَلَیْکَ یـٰا بَـقـیّٖـَةَ ٱللّٰـهِ یـٰا اَبـٰاصـٰالِـحَ ٱلْـمَـهـدیٖ یـٰا خَـلـیٖـفَـةَٱݪــرَّحْـمٰـنِ وَ یـٰا شَـریٖـکَ ٱلْـقُـرآنِ اَیّـُهـَٱ ٱلْـاِمـٰامَ ٱلْـاِنـسِ وَٱلْـجـٰانّ سَـیّـِدیٖ وَ مَـولٰایْ اَلْاَمـٰانْ اَلْاَمـٰانْ مِـنْ فِـتْـنَـةِ آخـِرَ ٱݪــزَّمـٰانْ 🌴السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللّٰهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَلَا جَعَلَهُ اللّٰهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَتِكُمْ 🌴السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ،وَعَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَعَلَىٰ أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ،وَعَلَىٰ أَصْحابِ الْحُسَيْنِ ⃟ ⃟🌴 ⃟ ⃟ 🟩 امام‌صادق‌علیه‌السّلام: در زمان غیبت 🟢امام‌زمان علیه‌السّلام بایستی خوانده شود 💠اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ 💠اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ 💠اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى 🟩امام‌صادق‌علیه‌السّلام: به زودی به شما شبهه‌ای می‌رسد، پس می‌مانید بدون نشانه و راهنما و پیشوای هدایت‌گر ،و در آن شبهه نجات نمی‌یابد مگر کسی‌که دعای غریق را بخواند: ♥️يَااللّٰهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ، يَا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَىٰ دِينِكَ @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹 💕کجایی آقا؟!بقیةالله؟!💕 🎙مجتبی رمضانی ❤️ 🌹✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨🌹 💞💞 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درختی می‌افتد همه متوجه صدای افتادنش می شوند، اما یک جنگل رشد میکند، کسی متوجه نمی.شود! مردم اینگونه اند، به رشدت توجه نکرده، بلکه به افتادنت توجه می‌کنند پس مواظب جای پایت باش @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید بهشتی: رابطه ما طلبه‌ها با مردم در یک جمله کوتاه خلاصه می‌شود: خدمت بی‌منت به مردم بر اساس اسلام برای رضای خدا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🕊شادی روح شهداء صلوات🌹 راه شهــــ🌹ــــیدان ادامه دارد...🕊🕊 ࿐჻ᭂ⸙🍃🖤🍃⸙჻ᭂ࿐ @kodak_novjavan1399
دستمریزاد به این بانوان ایرانی که درمحضر‌خداوحضرت زهرا رو سفید شدن با تربیت چنین فرزندانی... یکی‌ شد‌سردار‌ دلها❤️ و یکی دیگر سید دلها❤️ @kodak_novjavan1399
ye-adamaii-hastan.mp3
4.96M
مداحی شهید رئیسی ساخته شد👆 جهت پخش در مراسمات تعزیه و تقدیر از این مرد خدا، شهید سید محرومان 👆 یه آدمایی هستن توی این دنیا که چشماشون یه اقیانوسه آرومه یه آدمایی که حقیقت هستی تو عمق چشماشون همیشه معلومه... @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همه آرام می‌گیرند غیر از مادر... ➖پیکر فرزند شهیدش در حرم آرام گرفت... ➖مردم هم رفتند و آرام گرفتند... ➖اما مادر است که قرار و آرام نمی‌گیرد...😭 @kodak_novjavan1399
🔥 مگر شعله های این داغ های سوزان از دل این پدر و مادرهای پیر خاموش می شود؟!! 😭 @kodak_novjavan1399
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_سی_ویکم گفتم: شکر که واقعا داره... شاید خیلی راحت تر از بقیه ج
اعترافات یک زن از جهاد نکاح رفتم پیش جلالی برگه مرخصی را گذاشتم روی میزش، هرچند که با اون شلوغی میز جایی برای برگه من نبود... برگه را برداشت نگاهی کرد گفت: نمیشه مصاحبه را تمام کنید بعد برید مرخصی؟ گفتم: مجبورم کار مهمی پیش اومده نفس عمیقی کشید و گفت: باشه چکار میشه کرد! از خبرنگارهای خوب ماهستید دیگه ! یه کم این پا و اون پا کردم سوالم رو بپرسم یانه؟ حالا که بحث مصاحبه شده دل زدم به دریا و گفتم: ببخشید آقای جلالی این دوتا آقایی که باهاشون جلسه داشتید، ما خونه ی این خانم دیدیمشون ارتباطی با روند مصاحبه دارن! گردنش را کج کرد در حالی که با خودکارش بازی میکرد یه جور خاصی نگاهم کرد و گفت: درسته خبر نگارید و آفرین به دقتتون ولی دلیل نمیشه تو کار سر دبیرتون هم سرک بکشید! بعد برگه را امضا کرد و داد سمت من... از خجالت آب شدم، از اتاقش به سرعت اومدم بیرون... لجم گرفته بود از حرفش پیش خودم گفتم: درسته سردبیری ولی بالاخره که معلوم میشه چی به چیه! کاش زودتر این مصاحبه تموم میشد می فهمیدم کی به کیه! داشتم با خودم غر میزدم همین الان باید سر و کله این خواستگار پیدا بشه وسط همچین پروژه ایی در هر صورت کاریش نمی شد کرد... رفتم داخل اتاق فرزانه هنوز داشت با سمیرا کَل کَل میکرد سر من! گفتم فرزانه تمومش کن هزار تا کار داریم... جدیتم را که دید مشغول شد اومد ویس ها را بذاره، که مثل اجنه رکورد را از دستش گرفتم هم فرزانه هم سمیرا فقط با چشمهای سوال بر انگیز نگام کردن ! لبخندی زدم و گفتم فرزانه جان! جلالی! حسابداری! یادت رفته ؟ تیز گرفت چی میگم گفت: اوه راستی سمیرا چکار کردی با اون خواستگارت پسره بود شیرازیه ! سمیرا هم که از سوال فرزانه غم دلش تازه شد رفت تو فاز درد دل... چشمک رضایت‌مندانه ایی به فرزانه زدم وهندزفری برداشتم و مشغول تایپ شدم... بعد از یه روز کاری سخت شاید هم به قول فرزانه گیج کننده راهی خونه شدم... توی مسیر چند تا مغازه برای دیدن روسری سر زدم وقتی روسری دلخواهم رو پیدا کردم توی آینه خودم را دیدم، یاد حرف خانوم مائده یکدفعه تنم را لرزوند! اگه شب عروسی من تمام آرزوهام مثل پاتک روی سرم خراب بشه چی؟! اگه یه شوهری مثل شوهر خانم مائده نصیب من بشه چکار کنم؟ با صدای فروشنده که داشت می گفت: خانم چقدر رنگ یاسی بهتون میاد به خودم اومدم ! دوباره تصویر خانوم مائده تو ذهنم نقش بست با اون چشمهای مشکی زیباش و چهره ی معصومش ! اگر معصومیت من هم از دست رفت چی! اشک توی چشمام جمع شد به خودم نهیب زدم آخه این چه فکر احمقانه ایی تو می‌کنی هر کسی طبق روحیات خودش انتخاب می‌کنه ... روسری را خریدم و اومدم بیرون ... ولی انگار این افکار پریشون دست از سرم بر نمی داشت یه حسی شبیه ترس بهم می گفت بیا و بی خیال ازدواج و هر چی خواستگار شو... ادامه دارد.. @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥به این صداها توجه کنید ▪️صدایی که می‌شنوید از دل احساسات مردمی است که خادم الرضا(ع) را شهید جمهور خطاب کردند. ▪️نگاه آخر _واقعا قلبم درد می‌کنه +نشون داد صف اولم میتونه شهید شه ×دیگه الان بالاخره میتونی استراحت کنی ÷تنها صبح جمعه‌ای که براش برنامه نداری میتونی استراحت کنی - اللهم انا لا نعلم منهم الا خیرا @kodak_novjavan1399
▫️هـرچـقدر هـم ڪـرده‌ای باز بازگـــرد. بازگـشتن بهــــتر ازباز نگــشتن است. «اِنَّ اللهَ یَغــفِرُ الذُنُوبَ جَمِــیعاً» خـــــداوند❤️ هــمه‌ی گــناهان را می‌آمــرزدفقط کافیه توبه کنید(: @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_سی_ودوم رفتم پیش جلالی برگه مرخصی را گذاشتم روی میزش، هرچند که ب
اعترافات یک زن از جهاد نکاح تفت گرمای تابستون صورتم رو می سوزاند... با این افکار پریشان که تاثیرات چنین مصاحبه ایی بود درونم را به آشوب کشیده بود انگار توی دلم رخت می شستند... رسیدم خونه احساس خستگی زیادی میکردم ولی نه خسته ی کار، خسته از افکار وحشتناک... کمی استراحت کردم حالم بهتر شد اومدم تو آشپز خونه کمک مامانم... مشغول شدم بعد از چند لحظه مامانم دستم را گرفت با هم پشت میز غذا خوری نشستیم... گفت: دخترم حواست باشه فاطمه خانم از دوست های صمیمی منه، ان شاالله که پسر خوبی باشه و مهرش به دلت بشینه ولی اگر هم ازش خوشت نیومد مستقیم بهش نگو نمی دونم مثلا بگو توکل بر خدا، یه چیزی که بهش بر نخوره! من به بابات گفتم برا جواب بگه تماس بگیرن اونوقت خودم یه جوری بهش میگم باشه عزیز دل مامان... دستم را گذاشتم روی چشمام گفتم: چشم مامان جان... یه نگاه بهم کرد گفت: مامان فدات شه اینقدر هم سخت گیری نکن والا ما دلمون میخواد عروسی دخترمون را ببینیم! لبخندی زدم و دوباره گفتم: چشم یه خورده چشمها‌ش را ریز کرد و گفت: ای دختر بلا با همین چشم، چشم گفتنات کار خودت رو پیش می بری از دست تو... بلند شدم مثل همیشه وسط پیشونیش را بوسیدم... گفت: خودت را لوس نکن... گفتم :قربونت بشم من خریدار بهشتم! خودش گفته بهشت می‌خواین وسط پیشونی دقیقا بین ابروهای مادرتون رو بوس کنین... نفس عمیقی کشید و گفت: الهی عاقبت بخیر بشی مادر یه لحظه به خودم اومدم دیدم دارم حرف خانم مائده را میزنم ... منم خریدار بهشتم... خودم را مشغول کار کردم اما ذهنم درگیر شده بود نکنه بی راه برم! نکنه حرف حاج قاسم یادم بره و مثل خیلی ها با اسم اسلام در مقابل اسلام بجنگم! گوشه لبم را گزیدم و خودم را دلداری دادم که حالا کو تا ازدواج اینم مثل بقیه... کارها که تموم شد اومدم داخل اتاقم، کمد لباس هام را باز کردم با دیدن لباس رنگِ یاسیم خوشحال از اینکه بالاخره تونستم یه روسری خوشگل ست باهاش پیدا کنم. جدا گذاشتمشون برای فردا شب، بالاخره دوست مامانه و باید نشون میدادم بدون آرایش هم میشه زیبا بود زیبایی از جنس صداقت و معصومیت! وای معصومیت ... انگار هر کلمه ایی از ذهنم رد می شد من را یاد خانم مائده می انداخت و شعله ی این آتش درونی را بیشتر میکرد... یاد حرف یکی از اساتید دانشگاهمون افتادم که می گفت: همنشین روی همنشین اثر می‌ذاره گاهی حتی یک همنشینی کوتاه تا مدتها اثرش روی فرد می مونه! پس تو انتخاب همنشین هاتون حتی برای مباحثه و درس خوندن دقت کنید. و من تاثیر همین دو روز همنشینی ناخواسته را با خانم مائده با تمام وجود داشتم حس میکردم و چه حس تلخی... زنگ گوشی موبایلم حواسم را از این افکار جدا کرد نگاه کردم شماره ی فرزانه بود... سلام فرزانه جان _سلام خوبی خوشگل خانم جانم چیزی شده؟ _شاید باورت نشه اومدم خونه مامانم گفت:پس فردا شب خواستگار داری! فکر کن به این تفاهم! طاقت نیاوردم گفتم زنگ بزنم بهت بگم... گفتم بسلامتی کیه این آقای بیچاره که خواستگار شماست میشناسیش؟ _گفت: خیلی بد جنسی! نه نمی‌شناسیم ولی گفتن از خانواده شهدا هستن... ذوق کردم و گفتم وای چه سعادتی ان شا الله که خیره... _گفت:جلالی را چکار کنیم؟ فردا تو نیستی، پس فردا من! گفتم: نگران نباش یه کاریش می کنیم دیگه... بعد از کلی صحبت کردن خداحافظی کردیم. حرفهای فرزانه کمی من را هم امیدوار کرد شاید این خواستگار من هم آدم خوبی باشه شاید به قول مامانم بسته ی سفارشی خدا از آسمون باشه... حال روحیم بهتر شد ولی این حال خوب فقط تا اومدن مهمونها داخل خونه با من بود. باورم نمی شد چی دارم می بینم... اینقدر شوکه شده بودم که تمام بدنم مثل بید می لرزید... ادامه دارد.. @kodak_novjavan1399