eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
8.2هزار ویدیو
247 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
شفیعه ی روز جزا یا معصومه ای زینب امام رضا یا معصومه مزار تو بود مرا یا معصومه مدینه و کرب و بلا یا معصومه ✨سالروز وفات حضرت معصومه سلام‌ الله‌ علیها تسلیت باد✨ @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاک این شهر به چشمان تو عادت دارد خوش بحال نفس قم که لیاقت دارد چون تو یک روز از این کوچه گذشتی عمری زندگی در دل این شهر سعادت دارد گنبدت پر شده از کفتر و تنها دل من چون کلاغی ست که رویای زیارت دارد کوچک است آه ولی حوض تو با دریا و ... گنبدت با خود خورشید رقابت دارد… حرمت مثل نگینی است ولی در دل خاک زیر خاکی همه جا این همه قیمت دارد حرمت مثل نگینی ست در انگشتر شهر که در اطراف خودش فاضل و بهجت دارد حرم حضرت معصومه و درهای بهشت جمکران ، این همه این شهر علامت دارد ... و کجا بهتر از این شهر برایت دیگر مومن آن است که یک ذره لیاقت دارد @kodak_novjavan1399
✅عدالت ✍روزی حضرت موسی(علیه السلام) از محلی عبور می کرد. بر سر چشمه ای در کنار کوهی رسید. با آب چشمه وضو گرفت و بالای کوه رفت تا نماز بخواند. در این موقع اسب سواری به آنجا رسید و برای آشامیدن آب از اسب فرود آمد. در موقع رفتن، کیسه ی پول خود را فراموش نمود و رفت. بعد از او چوپانی رسید. کیسه را مشاهده کرد و برداشت. بعد از چوپان، پیرمردی بر سر چشمه آمد. آثار فقر و تنگدستی از ظاهرش آشکار بود. دسته هیزمی بر روی سر داشت. هیزم را یک طرف نهاد و برای استراحت کنار چشمه خوابید. چیزی نگذشت که اسب سوار برگشت و اطراف چشمه را برای پیدا کردن کیسه جستجو نمود، ولی پیدا نکرد. به پیرمرد مراجعه نمود. او هم اظهار بی اطلاعی کرد. بین آن دو سخنانی رد و بدل شد که منجر به زد و خورد گردید. بالاخره اسب سوار آنقدر هیزم شکن را زد که جان داد. حضرت موسی(علیه السلام) عرض کرد: پروردگارا ! این چه پیشامدی بود؟ عدل در این قضیه چگونه است؟ پول را چوپان برداشت ولی پیرمرد مورد ستم واقع شد! خطاب رسید: ای موسی! همین پیرمرد، پدر آن اسب سوار را کشته بود و بین این دو قصاص انجام شد. در ضمن، پدر اسب سوار به پدر چوپان به اندازه ی پول همان کیسه مقروض بود. از این رو چوپان هم به حق خود رسید. من از روی عدل و دادگری حکومت می کنم. 📙 سفینة البحار، ج٢، ص۴٣٣ @kodak_novjavan1399
💯 👈اگر لباست به میخی گیر کند👌 به عقب بر می گردی و آن را آزاد می کنی... اکنون...👇🏻 این میخ گناهان است که به قلبت نشسته چه می شود اگر ♻️ دو قدم بسوی پشیمانی بر گردی...؟؟؟ ♻️ وخود را رها سازی..؟ ♻️ در توبه باز است... 💠از این درِ رحمت و سرنوشت ساز عقب نمانی ✿ @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویژه نوگلان قرآنی ❇️❇️کلیپ جذاب اطفال القرآن 🍃🍃🍃🍃سوره کوثر 🌹🌹🌹🌹6بار تکرار در 6مکان جذاب و دیدنی @kodak_novjavan1399 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🌟🌟🌟🌟🌟🌟
بود یکی نبود درزمانهای خیلی خیلی قدیم یه مردی زندگی میکرد که اسمش محمد بود و پیامبر مردم بود. بچه ها حضرت محمد خیلی مهربون بود و خدا هم خیلی دوسش داشت پیامبر اون زمان بچه ای نداشت یه همسایه ی بدجنسی داشت که بچه های زیادی داشت و همیشه جلو راه پیامبر می ایستاد و اونو مسخره میکرد و میگفت پیامبر تو ابتری تو بچه نداری ولی من کلی بچه دارم پیامبر ازاودلخور نمیشد چون میدونست خدا پیامبرو فراموش نکرده و بهش کمک میکنه تو یکی از روزها خدا یه بچه به پیامبر داد که اسمشو گذاشتن ابراهیم اما بچه های عزیزم ابراهیم تو بچگی مریض میشه و چون حالش خیلی بد میشه نمیتونه زنده بمونه و میره پیش خدا اون مرد بدجنس دوباره خوشحال میشه و دوباره سر راه مسجد رفتن پیامبر یا بازار رفتنش جلوشو میگیره و همش مسخره میکنه پیامبر و پیامبرم همیشه با خدا رازو نیاز میکنه و دعا میخونه و از خدا صبر میخواد و اینکه یه بچه به پیامبر بده تااینکه یکی از روزهافرشتهای خدا اومدن پیش پیامبر و بهش گفتن ای پیامبر خدا به تو یک دختر عطامیکنه و تو باید نماز بخونی و شتر قربانی کنی در راه خدا.پیامبرم قبول میکنه. @kodak_novjavan1399
روزی پیامبر (ص) را دیدند که در حال تبسم بود؛ پرسیدند:‌ای رسول خدا چه چیزی موجب خنده شما شده است؟ فرمود: سوره‌ای بر من نازل شده است و بعد سوره کوثر را قرائت کرد و فرمود: آیا می‌دانید کوثر چیست؟ گفتند: خدا و رسولش آگاه‌ترند. پیامبر فرمود: کوثر نهری در بهشت است که خداوند با آن مرا به خیر کثیری وعده داده است و آن حوض من است که امتم در کنار آن بر من وارد می‌شوند. بسیاری از علمای شیعه حضرت فاطمه (س) را مصداق کوثر در این سوره دانسته‌اند. @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی 🇮🇷 این قسمت : انتقال عصبانیت 👈 نکته اخلاقی : رفتار خود را کنترل کنید @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🔹🔶🔷🔵🔷🔶🔹🔸 ✅یڪ آیه قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ... عهد ڪردیم با هم ؛ من ، روز و شب از شما محافظت ڪنم، و شما تنها مرا فراموش نڪنید! من همیشه بر عهـــــد خود بودم و هستم... شما چه ؟! همیشه فراموشم ڪردید... سوره انبیاء آیه 42 🍃 🌸🍃 @takhooda
🍃تعجب می‌ کنم از کسی که از غذای فاسد بخاطر ضررش دوری می‌کند، اما از گناه بخاطر زیان و ننگ آن پرهیز نمی‌ ‌کند.🍃 ❤️ 📚 کشف_الغمه2107 @kodak_novjavan1399
✨﷽✨ ✨ ♨ احترام مهمان 💠 امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود پدر و پسری که از دوستان و برادران ایمانی امام علی (علیه السلام) بودند، بر آن حضرت وارد شدند. امام علی (علیه السلام) بلند شد و آن دو را احترام کرد. در بالای مجلس نشاند و خود در مقابل آنها نشست و دستور داد غذا بیاورند. غذا آوردند و آن دو میل کردند. سپس قنبر طشت و تنگ چوبی (آفتابه لگن) و حوله برای خشک کردن دست آورد و خواست به دست مرد آب بریزد. امیرالمؤمنین برخاست و تنگ را گرفت تا خود آب بریزد. مرد مهمان خود را به زمین انداخت و گفت یا امیرالمؤمنین، تو آب به دست من بریزی و خدا در آن حال مرا ببیند؟! حضرت فرمود بنشین و دستت را بشوی. همانا خداوند عزوجل تو را و نیز برادرت را می بیند، برادری که نسبت به تو تشخص و فاصله ای برای خود قائل نیست و تو را خدمت می کند. مرد در جای خود نشست و حضرت قسمش داد که دستش را راحت بشوید، مثل اینکه قنبر آب می ریزد. پس از آن که مرد دستش را شست، حضرت تنگ را به دست محمد حنفیه داد و فرمود فرزندم، اگر این پسر همراه پدرش نیامده بود، من خود آب به روی دستش می ریختم، و لیکن خدای عزوجل اجازه نمی دهد که بین پدر و پسر در یک محل به طور مساوی برخورد شود. پدر روی دست پدر آب ریخت، اینک پسر هم روی دست پسر آب بریزد. محمد حنفیه روی دست پسر آب ریخت. در پایان، امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرمایند هر کس در این کار علی (علیه السلام) را پیروی کند شیعه واقعی است. 📚 بحارالانوار، ج41، صفحه 55 ❣ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ •✾•🌿🌺🌿•✾• @kodak_novjavan1399
✍بعضی آدم‌ها مثل چوب‌ خشک‌اند! تا عصبانی می‌شوند، آتش می‌گیرند و همه جا را دودآلود می‌کنند. همه جا را تیره و تار کرده، اشک آدم را جاری می‌کنند. ولی بعضی‌ها این طور نیستند؛ مثل عودند... وقتی حرفی را می‌زنی که ناراحت می‌شوند و آتش می‌گیرند، بوی جوانمردی و انصاف می‌دهند و «گذشت»، انگیزه‌ی انتقام را در آن‌ها خاموش می‌کند. این است که می‌گویند: «هر کس را می‌خواهی بشناسی، در وقت عصبانیت و خشم بشناس.» @kodak_novjavan1399
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۶۲ 🌷 🇮🇷 شک نواب ، به فضائیان بیشتر شد . 🇮🇷 به خاطر همین ، 🇮🇷 برای فهمیدن نقشه های آنان ، 🇮🇷 به حوزه ها و خانه های طلاب و علما رفت 🇮🇷 و هشدار داد که فتنه ای جدید در راه است . 🇮🇷 اما چون مدرکی نداشت ؛ 🇮🇷 نتوانست کمک زیادی از آنان بگیرد . 🇮🇷 از آنان کسب تکلیف نمود . 🇮🇷 سپس از آنها خواهش کرد 🇮🇷 تا پیگیری هایی در این مورد بکنند . 🇮🇷 هر روز ، 🇮🇷 معترضان زیادی به طرف قصر می رفتند . 🇮🇷 جاوید شاه ، به هر معترضی می گفت : 🔥 دوستان من ! 🔥 هم خودتان آرام باشید 🔥 و هم مردم را به آرامش دعوت کنید 🇮🇷 یکی از معترضین گفت : 🌟 این فضائیان اینجا چکار می کنند ؟!! 🌟 در حکومت پدر شما ، همین فضائیان ، 🌟 زندگی ما رو به آتش کشیدند . 🌟 مردم ما رو شکنجه و قتل عام کردند . 🌟 و الآن هم در حکومت شما ، 🌟 به جای محاکمه ، دارن زیادتر میشن . 🌟 معلوم هست اینجا چه خبره ؟! 🇮🇷 جاوید شاه مکثی کرد و گفت : 🔥 اونا برای کمک به ما آمدند 🔥 آمدند تا ما را از شرّ آمریکا و انگلیس 🔥 خلاص کنند . 🔥 و در مهار کردن بیماری ، به ما کمک کنند . 🇮🇷 یکی دیگر از معترضین گفت : 🌷 آقای جاوید شاه ! 🌷 ما هنوز به شما اعتماد نداریم 🌷 چه برسد به اون بیگانه های فضایی . 🌷 شما یک دفعه ، 🌷 همه راه های ارتباطی رو بستید . 🌷 جاده ها ، مرزها ، تلفن ها ، تلگراف ها 🌷 اونم به بهانه بیماری . 🇮🇷 جاوید شاه گفت : 🔥 راه ها بسته شدند 🔥 چون بیماری خطرناکی آمده 🔥 و تا برطرف شدن کامل این بیماری ، 🔥 همچنان بسته می مونن . 🇮🇷 معترض گفت : 🌷 آخه کدوم بیماری ؟! 🌷 پس چرا کسی از این بیماری چیزی نشنیده 🇮🇷 شب همان روز ، 🇮🇷 نواب ، سوار بر ذوالجناح شد ؛ 🇮🇷 و از خراسان بیرون رفت . و به شهرهای ایران سفر کرد . و با حوزه ها و مساجد مختلفی دیدار نمود اما هیچ اثری از بیماری و بحران نبود . نواب ، خود را به آنها معرفی نمود . و با استقبال بی نظیری از مردم مواجه شد . سپس به آنها هشدار داد که در خراسان ، پایتخت ایران ، تحرکات مشکوکی در حال رخ دادن است . و همچنین مردم را به انقلاب ، و مبارزه با جاوید شاه و دارو دسته اش ، دعوت نمود . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون سینمایی تخیلی 🇮🇷 افسانه سرزمین گوهران 🇮🇷 قسمت چهارم ( آخر ) @kodak_novjavan1399
✍همیشه امیدتان به خدا باشد نه بندگانش؛ چون امید بستن به غیر خدا همچون خانه عنکبوت است : سست، شڪننده و بی اعتبار... خدا به تنهایی برایتان ڪافیست.. التماس به خدا جرأت است اگر برآورده شود ، رحمت است اگر برآورده نشود ، حکمت است... التماس به انسان خفت است اگر برآورده شود ، منت است اگر برآورده نشود ، ذلت است ... ✅در همه حال به او اعتماد ڪنید @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥🌴قسمت سوم زندگينامه طالوت و داوود (ع ) 🌺🌻طالوت به غلام خود گفت بیا تا به دهكده بازگردیم، زیرا من تصور می كنم كه پدرم مضطرب و نگران ما باشد. بی تردید اكنون او از حیوانات غافل و به فكر سلامت ما افتاده باشد. 🌻🌺غلام گفت: اینجا سرزمین صوفو زادگاه سموئیل است، تا آنجایی كه من می دانم او پیغمبر خدا است و توسط فرشتگان به او وحی نازل می شود. 🌻🌺نزد او برویم و درباره الاغهای خود از او راهنمایی بخواهیم، شاید در پرتو وحی و فروغ رأی او راهنمایی شویم. 🌺🌻طالوت از این فكر خشنود شد و از آن استقبال كرد و برق امید در چشمانش درخشید. 🌺🌻طالوت و غلام او چون به جانب منزل سموئیل حركت كردند در راه خود به دخترانی برخورد كردند كه برای بردن آب از منزل خارج شده بودند، لذا از این دو دختر خواستند كه آنها را به منزل سموئیل، پیغمبر خدا راهنمایی كنند. 🌺🌻دختران گفتند: هم اكنون مردم در بالای این كوه منتظر سموئیل هستند و هر دم انتظار می رود كه او بیاید. 🌻🌺در همین موقع كه آنان مشغول صحبت بودند، طلعت سموئیل ظاهر و عطر نبوت وی در محل منتشر شد، سیمای نورانی او حكایت از پیغمبری كریم و رسولی امین می كرد. 🌻🌺چشمان سموئیل و طالوت متوجه یكدیگر شدند و در همان نگاه اول به هم علاقمند شدند و ارتباط قلبی بین آنها برقرار شد 🌻🌺و سموئیل اطمینان پیدا كرد كه این مرد، همان طالوتی است كه خدا وحی كرد تا او را به پادشاهی برگزیند و زمام مملكت را به او بسپارد. ادامه داستان در قسمت بعد .... 🍃 🌼🍃 @kodak_novjavan1399
💌 🌹 شهـــید محمد ابراهیم همت: مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند.   ای کاش به خود می آمدند.  از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید. @kodak_novjavan1399
🌸 ✍کثافات دو نوع هستند: کثافات ظاهری یا بدنی که با حمام رفتن، آنها پاک می شوند و برای پاک شدن از آنها نیازی به دعا کردن نیست و دسته دوم کثافات، گناه هستند. که بر روح آدم اثر می گذارد. گناه هم دارای بوی بد هست و انسان گنهکار بوی بد می دهد. اما انسان مومن خوشبوست. «اویس قرنی» تصمیم گرفت که به زیارت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بیاید، مادرش گفت: اگر به مدینه رفتی و پیامبر خدا صلی الله علیه وآله تشریف نداشتند، در آنجا نمان، برگرد. اویس به مدینه آمد ولی پیامبر خدا صلی الله علیه وآله خارج مدینه بودند، اویس منتظر آن حضرت نشد و به خانه بازگشت. وقتی پیامبر خدا وارد مدینه و خانه شدند، فرمودند: « من بوی اویس را می شنوم. » اصحاب گفتند : بله، شخصی به نام اویس قرنی به اینجا آمده بود. اطاعت از مادر واجب است، بعضی ها خشک مقدس هستند. بدون اینکه به پدر و مادر خبر بدهند، شب به مسجد جمکران می روند و پدر و مادر تا صبح چشم به راه آنها می مانند. این چه جمکران رفتنی است؟ پدر و مادر را از خود راضی نگه دارید. 📚ڪتاب بدیع الحکمة حکمت 47 از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانۍ(ره) 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ✿ @kodak_novjavan1399