eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
8.5هزار ویدیو
250 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 " هـیـدرا " 🌸 قسمت بیست و یکم 🌟 کسال و دختر و یارانش شیعه شدند . 🌟 و این اتفاق باعث شد 🌟 تا بسیاری از جن ها نیز ، شیعه شوند . 🌟 چند روز بعد ، با رامسانا ازدواج کردم 🌟 رامسانا ، پا به پای من ، 🌟 کار تبلیغی و فرهنگی انجام می داد . 🌟 یک مدرسه تاسیس کردیم . 🌟 دوستان و برادران و همسرم ، 🌟 در آموزش و مدیریت آن خیلی کمک کردند . 🌟 اخلاق مردم ، بهتر و زیباتر می شد . 🌟 کسال ، بعد از مسلمان شدنش ، 🌟 دیگر هیچ وقت دعوا نکرد . 🌟 و شری به راه نیانداخت . 🌟 کسال و بابام ، 🌟 مسئول حفظ امنیت اجتماعی ، 🌟 در سیاره سیسون شدند . 🌟 و با زحمات آنان ، 🌟 آرامش نسبی در سیسون ، برقرار شد . 🌟 تصمیم گرفتم به زمین سفر کنم . 🌟 رامسانا می خواست با من بیاید . 🌟 ولی من گفتم : 🌸 متاسفانه شما نمی توانید 🌸 از اینجا خارج شوید 🌸 اینجا فقط من هستم 🌸 که از امام علی علیه السلام ، 🌸 اجازه خروج و ورود دارم . 🌟 از سیسون که بیرون رفتم . 🌟 یک سفینه فضایی دیدم . 🌟 تا آن روز نمی دانستم ، 🌟 که آدم فضایی هم وجود دارد . 🌟 سفینه فضایی ، انگار داشت دود می کرد 🌟 احتمال دادم که خراب باشد . 🌟 به طرف سفینه رفتم . 🌟 که به ساکنینش هشدار دهم . 🌟 اما از بیرون مشاهده کردم . 🌟 که درون سفینه ، دعوا شده بود . 🌟 و دارند همدیگر را می زنند . 🌟 و گاهی تیراندازی می کردند . 🌟 و این تیراندازی ، 🌟 باعث خراب شدن سفینه شده بود 🌟 نمی دانستم چکار باید بکنم ؟! 🌟 نمی دانستم دخالت بکنم یا خیر ؟! 🌟 نمی دانستم حق با چه کسی هست ؟! 🌟 کمی فکر کردم 🌟 و وضعیت را بررسی نمودم . 🌟 همه افراد سفینه ، 🌟 یک جور و یک رنگ لباس پوشیده بودند 🌟 و فقط سه نفر از آنان ، 🌟 لباسشان ، جور دیگری بود . 🌟 حدس زدم که آن سه نفر ، خراب کار باشند . 📚 ادامه دارد 📚 ✍ نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
✍به بهلول گفتند تقـوا را توصیف کن گفت: اگر در زمینی که پُــــر از خار و خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه می ڪنید؟ گفتند: پیوسته مواظب هستیم و با احتــیاط راه می رویم تا خــود را حفـظ ڪنیم... 👌بهـلول گفت در دنیا نیز چنین کنید تقوا همین است از گـناهان کوچک و بزرگ پرهیز ڪنید و هــــیچ گناهی را ڪوچڪ مشمارید کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای ڪوچڪ درست شـــده اند. 💠 @kodak_novjavan1399
🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🌺🌸🌺🌸🌺🌸 قسمت سوم زندگینامه حضرت اسماعیل (ع) _____________________ 🌸 هاجر گفت : ای ابراهیم ، در این صحرای خشک ما را به که میسپاری ؟ابراهیم با قلبی سرشار از ایمان ، با بیانی که تا اعماق جان هاجر نفوذ کرد ، گفت : شما را بخدا میسپارم .🌺 _______________________ 🌸پس از این پاسخ ، چهره فرزند دلبندش را بعنوان آخرین وداع بوسید و با هاجر خدا حافظی کرد و بسوی خانه خود رهسپار شد .در لحظه بازگشت که برای او لحظه سختی بود ، رو به درگاه خدا آورد و عرضه داشت : _______________________ 🌺پروردگارا ، من زن و بچه خردسالم را در این بیابان بی آب و علف ، در کنار خانه گرانقدر تو اسکان دادم ، تا در پیشگاه تو نماز را بپا دارند و به بندگی تو کمر بندند .🌸 ______________________ 🌺خداوندا ، آنها تنها هستند ، تو دلهای بندگانت را باین سرزمین و این بی پناهان متمایل گردان . از نعمتهای مادی و معنویت آنان را بهره مند فرما و من امیدوارم که آنها نیز مراتب شکرگذاری و قدرشناسی از عنایات تو را به پیشگاه مقدست تقدیم بدارند .🌸 ________________________ 🌺با آب و غذای مختصری که همراه داشتند مدتی گذراندند و رفته رفته آب و آذوقه تمام شد و آثار گرسنگی درهاجر و تشنگی در چهره اسماعیل نمودار گردید . ______________________ 🌸هاجر برای یافتن آب ، نقاط اطراف را بررسی کرد . از کوهها بالا رفت و تپه ها دره ها را زیر پا گذاشت ولی خسته و دست خالی ببالین کودک آمد . ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ادامه داستان در قسمت بعد .. 🍃 🌼🍃 @kodak_novjavan1399
11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 انیمیشن طنز دیرین دیرین 🇮🇷 این قسمت : بی توجهی مسئولین @kodak_novjavan1399
✨﷽✨ 🔴 گذشته، آینه‌ آینده ✍گویند پادشاهی غلامی داشت که در آغاز چوپان بود و با گذشت زمان، در دربار پادشاه صاحب منصب شد. او اتاقی داشت که هر روز صبح به آن سر می‌زد و هنگام خروج بر در اتاق قفلی محکم می‌بست. گذشت تا اینکه درباری‌ها گمان کردند غلام گنجی در اتاق پنهان کرده است و موضوع را از روی حسادت به گوش پادشاه رساندند. پادشاه دستور داد وقتی غلام در اتاقش نیست در را باز کنند و گنج نهان را به محضر شاه بیاورند. به این ترتیب، ۳۰ نفر از بدخواهان به اتاق غلام ریختند، قفل را شکستند و هرچه گشتند چیزی نیافتند جز یک چارق کهنه و یک دست لباس مندرس که به دیوار آویخته شده بود. در نتیجه، دست خالی پیش شاه برگشتند و آنوقت سلطان به خنده افتاد که《غلام مردی درستکار است. آن لباس‌های مندرس مربوط به دوره چوپانی اوست و آنها را در اتاقش آویخته تا روزگار فقر و سختی‌اش را به یاد داشته باشد و به رفاه امروزش غَرِّه نشود.》 @kodak_novjavan1399
✅غیرت ✍این صفت در هر کسی که باشد خداوند دوست دارد، کما اینکه آدم بی‌غیرت را ولو عابد باشد مبغوض می‌دارد و بدش می‌آید. 📚در جلد ۹۷ بحارالانوار، از امام صادق علیه السلام نقل شده است که قومی مشمول عذاب بود و دو ملک برای عذاب آن قوم فرستاده شدند. اینها وقتی نازل شدند، دیدند در آن قوم، مرد زاهد و عابدی است که دارد تضرع و مناجات می‌کند. از خداوند متعال پرسیدند: «آیا این هم جزو کسانی است که باید عذاب شود؟» پروردگار عالم فرمود: «کار خودتان را بکنید. وَ اِن ذلِکَ لَمْ یَتَمَعَّرْ وَجْهَهُ قَطُّ غَضَباً لِی: این آدمی است که به خاطر من اخم نکرده، هیچ جا خشم نداشته و به خاطر من هیچ جا غضب نکرده است. این را هم عذابش کنید. غیرت دینی نداشته است.» 〖از بیانات حجت الاسلام عالی〗 @kodak_novjavan1399
⚠️ مراقب باشیم که آب دارد میرسد به بالای سرمان! 🌸👇باهم ببینیم: 🌴 آیات 24 و 25 سوره نوح 🌴 🕋 وَ قَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلالًا «24» مِمَّا خَطِيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً «25» ⚡️ترجمه: و بى گمان بسيارى را گمراه كردند، پس پروردگارا ظالمين را جز گمراهى نيفزا. آنان به خاطر خطاهايشان غرق شدند و در آتشى وصف‌ناپذير داخل شدند، و براى خود، غير از خدا ياورى نيافتند. 🔹 هر چيزى كه به جاى حق بنشيند، سبب انحراف و گمراهى مى‌شود. 🔹 در قرآن، افراد و امورى، وسيله انحراف معرفى شده‌اند، از جمله: ❌ سخن لهو، ❌ نشر اكاذيب و شايعات، ❌ سوء استفاده از مقدّسات، ❌ بدل نمايى، ❌ شيطان، ❌ طاغوت، ❌ هنرمند منحرف، ❌ علماى‌ بى‌تعهّد، ❌ کتمال حقیقت ❌ و منافقان. 🔔 اینا مسیر غفلت و گناه هستند که داریم ادامه می دهیم، اگر به مسیر حق برنگردیم به زودی، موج های سهمگین گناهان، غرق مان میکنند و جهنمی @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔔 اهل عمل باشیم ✅ یک نفر یهودی که از حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله طلبکار بود، تقاضای پرداخت طلب خود را نمود، ولی رسول‌الله فرمودند: «اکنون پولی ندارم.» یهودی گفت: «از شما جدا نمی‌شوم، تا طلب مرا بپردازید.» رسول الله فرمودند: «من نیز در اینجا با تو می‌نشینم.» آنها به اندازه‌ای نشستند که رسول‌الله، نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء را همان جا خواندند. اصحاب پیامبر، مرد یهودی را تهدید کردند و گفتند: «چگونه یک یهودی، پیامبر اسلام را بازداشت کند؟!» ولی رسول الله به آنها فرمودند: «این چه کاری است که می‌کنید؟ خداوند مرا مبعوث نکرده تا به کسی ظلم کنم» در این هنگام مرد یهودی، با گفتن شهادتین، مسلمان شد و گفت: «ای رسول خدا! کاری که نسبت به شما انجام دادم از روی جسارت نبود، بلکه می‌خواستم ببینم آیا اوصافی که در تورات، درباره آخرین پیامبرخدا آمده است با شما مطابقت دارد یا خیر! زیرا من در تورات خوانده‌ام که: محمد، بداخلاق نیست، با صدای بلند سخن نمی‌گوید، بدزبان و ناسزاگو نمی‌باشد. اکنون به یگانگی خدا و پیامبری شما گواهی می‌دهم.» 📙امالی صدوق – صفحه ۴۶۶ ❣الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج❣ @kodak_novjavan1399