eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
252 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ ☀️☀️☀️ قسمت ششم ☀️☀️☀️ 🌸 جعفر ، مات و مبهوت ، به زهرا گفت : 🌹 این بچه اینجا چکار می کنه ؟! 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 به من میگی ؟! به خودت بگو 🇮🇷 چرا بچه رو گذاشتی دم در و رفتی ؟! 🌸 جعفر گفت : 🌹 من نذاشتم ؛ من بردمش کلانتری 🌹 من تحویلش دادم و برگشتم 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 بچه ، دم در خونه بود 🇮🇷 من فکر کردم تو گذاشتیش 🌸 جعفر ، با عجله و بدون بچه به کلانتری رفت 🌸 مستقیم به طرف سروان جلیلی رفت و گفت : 🌹 آقا بچه کجاست ؟! 🌸 سروان جلیلی در حال نوشتن گفت : 🌟 کدوم بچه ؟! 🌸 جعفر گفت : 🌹 همون بچه ای که یک ساعت پیش ، 🌹 به شما تحویل دادم . 🌸 سروان جلیلی ، 🌸 خودکارش را روی دفتر گذاشت ؛ 🌸 و با تعجب نگاهی به جعفر کرد و گفت : 🌟 شما به بنده بچه دادید ؟! 🌸 جعفر گفت : ندادم ؟! 🌸 سروان جلیلی گفت : 🌟 شما حالتون خوبه ؟! 🌟 بنده تا حالا شمارو ندیدم 🌟 از صبح تا الآن که در خدمتتون هستم 🌟 هیچ بچه ای هم تو کلانتری ندیدم 🌸 جعفر به فکر فرو رفت 🌸 بهت زده به سروان جلیلی نگاه می کرد . 🌸 سکوت جعفر ، طول کشید . 🌸 سروان جلیلی گفت : 🌟 آقا حالتون خوبه ؟! 🌸 جعفر ، معذرت خواهی کرد 🌸 و از کلانتری بیرون آمد . 🌸 در حال قدم زدن ، با خودش حرف می زد 🌸 از بس غرق فکر بود 🌸 نفهمید چگونه به خانه رسید . 🌸 سپس در حیاط ایستاد و زهرا را صدا زد . 🌸 زهرا با لبی خندان و روحیه ای شاد ، 🌸 و با بچه که در بغلش بود ، 🌸 به طرف جعفر آمد و گفت : 🇮🇷 بله عزیزم چی شده ؟! 🌸 جعفر گفت : 🌹 به نظرت ! من دیوونه شدم ؟! 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 نه قربونت برم 🇮🇷 تو عاقلترین مرد دنیایی . ☀️ ادامه دارد ... ☀️ @kodak_novjavan1399
23.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر موشکی 🇮🇷 این قسمت : رزمایش موشکی @kodak_novjavan1399
14.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون اتل متل یه جنگل 🇮🇷 این داستان : دایره بازی @kodak_novjavan1399
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ ☀️☀️☀️ قسمت هفتم ☀️☀️☀️ 🌸 جعفر به زهرا گفت : 🌹 فکر کنم این بچه ، یه بچه معمولی نیست 🌹 هم میتونه تنهایی بیاد خونه 🌹 هم میتونه کاری بکنه که دیگران ، 🌹 هیچی یادشون نباشه 🌸 زهرا گفت : چطور ؟! 🌸 جعفر گفت : 🌹 یادته صبح رفتیم بچه رو تحویل بدیم ؟! 🌹 وقتی برگشتیم چه اتفاقی افتاد ؟! 🌹 بچه رو تو خونه دیدیم 🌹 پلیس ، بچه رو نیاورده ، خودش اومده 🌹 دوباره که بچه رو فرستادم کلانتری 🌹 پلیسا ، بچه رو یادشون نبود 🌹 وقتی هم که برگشتم 🌹 شما فکر کردی ، من گذاشتمش پشت در ؛ 🌹 ولی بازم خودش به تنهایی اومده ؛ 🌹 برای سومین بار رفتم کلانتری ، 🌹 پلیسا ، نه منو یادشون بود نه بچه رو !!! 🌸 زهرا با تعجب به بچه نگاه کرد و گفت : 🇮🇷 یعنی این بچه ، استثنائیه ؟! 🌸 جعفر گفت : 🌹 نمی دونم ! شاید هم جادوگره یا آدم فضائیه 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 نه عزیزم اینجوری نگو 🇮🇷 این بچه ، شگفت انگیزه 🇮🇷 هر کی هست ، من دوستش دارم 🇮🇷 انگار خودش هم مارو دوست داره 🇮🇷 و حاضر نیست ما رو ترک کنه 🇮🇷 پس بذار پیش ما بمونه . 🇮🇷 بذار براش مادری کنم . 🌸 جعفر گفت : 🌹 پس پدر و مادرش چی ؟! 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 کدوم پدر و مادر ؟! 🇮🇷 پدر و مادرش اگه می خواستنش 🇮🇷 که دم در خونه ما نمیذاشتنش 🇮🇷 از کجا معلوم ، شاید هم پدر و مادر نداره 🌸 جعفر و زهرا ، تصمیم گرفتند 🌸 تا بچه را بزرگ کنند . 🌸 و از اینکه ، 🌸 احساس پدر و مادر شدن را تجربه کردند ، 🌸 خیلی خوشحال بودند . 🌸 و با هم قرار گذاشتند 🌸 تا از سر راهی و استثنایی بودن او ، 🌸 به کسی ، چیزی نگویند . ☀️ ادامه دارد ... ☀️ ✍ نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 داستان امام حسن مجتبی علیه السلام 🌹 قسمت پنجم ( آخر ) ☀️ معاویه ملعون ، ☀️ بعد از به هم زدن وحدت لشکر امام ، ☀️ اوضاع را به نفع خود دید ☀️ و به امام حسن ، پیشنهاد صلح كرد . ☀️ امام حسن نیز ، ☀️ با سپاهیان خود مشورت فرمود ☀️ و جلوی آنها ، ☀️ راه جهاد و جانبازى و یا صلح را نشان داد ، ☀️ اما عده زیادى خواهان صلح بودند . ☀️ عده اى نیز با زخم زبان ، امام را آزردند . ☀️ سرانجام ، به دلیل کم بودن یاران وفادار ، ☀️ امام حسن مجبور شد ☀️ که پیشنهاد صلح معاویه را قبول کند . ☀️ یکی از دلایل امام ، برای پذیرش صلح ، ☀️ این بود كه معاویه را ، ☀️ در قید و بند شرایط و تعهدات گرفتار سازد ☀️ ولی امام می دانست که معاویه ، ☀️ پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند ، ☀️ و در آینده نزدیک ، آنها را ، زیر پا می گذارد . ☀️ و در نتیجه ، ماهیت ناپاک معاویه ، ☀️ و عهد شكنى هاى او ، ☀️ و عدم پاى بندى او به دین و پیمان ؛ ☀️ بر همه مردم ، آشكار خواهد شد . ☀️ یکی از دلایل دیگر امام حسن ، ☀️ برای پذیرش صلح ، ☀️ جلوگیری از برادركشى و خونریزى بود . ☀️ چون ایشان می دانست ☀️ که هدف اصلى معاویه ، نابودی شیعیان بود ☀️ معاویه مى خواست ☀️ شیعیان به جان هم بیفتند ☀️ تا ریشه شیعه آل على را ، ☀️ به هر قیمتى هست ، قطع كند . ☀️ بنابراین ؛ امام حسن با این صلح ، ☀️ مكتب خود و اصول فكرى خود را ، ☀️ از انقراض محفوظ داشت ☀️ و شیعیان خود را از نابودى رهانید . ☀️ بعد از صلح و امضای تعهدنامه ، ☀️ معاویه ، در اولین سخنرانی اش ، ☀️ همه تعهدات خود را زیر پا گذاشت . ☀️ و خود را رسوا کرد . ☀️ و سخت ترین فشار و شكنجه را ، ☀️ بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت .  ☀️ و تا سالها ، مردمی که پیشنهاد صلح دادند ☀️ از کار خودشان پشیمان شدند ☀️ امام حسن علیه السلام نیز ، ☀️ در تمام ده سال مدت امامت خود ، ☀️ در نهایت شدت و اختناق زندگى كرد ☀️ و هیچگونه امنیتى نداشت ، ☀️ حتى در خانه خود نیز ، در آرامش نبود . ☀️ سرانجام در سال ۵۰ هجرى ، ☀️ معاویه ملعون ، ☀️ همسر امام حسن ، جعده را ، تحریک کرد ☀️ تا شوهرش را مسموم کند . ☀️ امام حسن ، بوسیله همسرش جعده ، ☀️ مسموم و شهید شد . ☀️ سپس امام را ، در بقیع دفن کردند . @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ ✅ امام سجاد علیه السلام: گناهانی که باعث نزول عذاب می‌شوند عبارت‌اند از: ستم کردن شخص از روی آگاهی تجاوز به حقوق مردم دست انداختن و مسخره کردن آنان @kodak_novjavan1399
💌 🌹 شهـــید مهدی باغیشنی: خواهرانم! شما با حجاب خود مشت محکمی بر دهان ابرقدرت­‌ها بکوبید و بگوئید‌ ای از خدا بی‌خبران! ما مانند حضرت زهرا (س) و حضرت زینب کبری (س) هستیم و هرگز از راهی که آنان رفته‌اند، برنمی‌گردیم و با تمام توان راه آن‌ها را ادامه می‌دهیم 😌 @kodak_novjavan1399