💫آسمان می خندد این اتفاق زیبا را و زمین کِل می کشد این پیوند آسمانی را.
✨چه طرب انگیز است آفتاب امروز مکه! چه روح فزاست هلهله ممتد نخلستان های عرب!
✨چشم های ملائک، با لهجه ای بارانی شادباش می گوید این وصلت خوش آیند را.
🌷دهم ربیع الاول #سالروز_ازدواج_پیامبر_حضرت_خدیجه سلام الله علیها مبارک باد .
@kodak_novjavan1399
🌱 امام علی علیه السلام :
هر گاه کسی به #نماز می ایستد #شیطان حسودانه به او می نگرد زیرا که می بیند رحمت خداوند او را فرا گرفته است .
📗 منبع : بحارالانوار ج۸۲ص۲۰۷
@kodak_novjavan1399
✅ ببخشیم تا بخشیده شویم ....
🔸 آیت الله مجتهدی تهرانی؛
🔹یکی از کار های جاهلانه انتقام گرفتن است،
به شکرانه ی اینکه خدا بهت قدرت داده و میتونی انتقام بگیری
شکرش اینه که انتقام نگیری و عفوش کنی
حالا او به شما یک بدی کرده ... شما صرف نظر کن
🔹اگر صرف نظر کنی ، خدا هم در قیامت صرف نظر میکنه
🔹ما این همه گناه کردیم توقع داریم خدا ما را ببخشه و از ما بگذره
🔹اما کسی که به ما بدی کرده و اومده عذر خواهی هم میکنه
... حاضر نیستیم ببخشیم
❗️انسان باید گذشت داشته باشه
@kodak_novjavan1399
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهــید مرتضـی آویــنی:
عـــقل مــعاش ميگـويد ڪه
شب هـــنگام خفـــتن اســت..!
اما عشــق ميگويد ڪه بيدار
باش در راه خدا بــيدار باش تا
روحِ تو چون شعاعي از نور به
شـمس وجود حق اتـصال يابد.
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 #درس_اخلاق
🔹صبور باشید!
🔸استاد مسعود عالی
@kodak_novjavan1399
👌 تلنگری زیبا برای همه ما
10.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون ماجراهای بهادر
🇮🇷 قسمت ۱۵
@kodak_novjavan1399
38.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی هشدار برای کبرا ۰۰۱۱
🇮🇷 کمدی ، #طنز ، #خنده_دار
🇮🇷 قسمت چهارم ( آخر )
@kodak_novjavan1399
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️
☀️☀️☀️ قسمت ۱۲ ☀️☀️☀️
🌸 زهرا ،
🌸 از دیدن صورت زرد و بی حال شیعه فاطمه ،
🌸 ناراحت شد و گفت :
🇮🇷 چی شده دخترم ؟!
🇮🇷 تو حالت خوب نیست ؟!
🌸 شیعه فاطمه ، لبانش را باز کرد
🌸 اما نمی توانست حرف بزند .
🌸 زهرا با ناراحتی و دستپاچگی به جعفر گفت :
🇮🇷 آقا جعفر ، بچه ام حالش خوب نیست .
🇮🇷 بیا ببریمش دکتر .
🌸 شیعه فاطمه آرام گفت :
🍎 مامانی ! دارم خفه میشم
🍎 منو از این خونه ببر بیرون
🌸 زهرا سریعا چادرش را سر کرد .
🌸 و با ناراحتی و گریه ، به حیاط خانه رفت
🌸 اما حال شیعه فاطمه خوب نشد .
🌸 زهرا ، از خانه بیرون رفت .
🌸 شیعه فاطمه ، کمی حالش بهتر شد .
🌸 هر چه جلوتر می رفتند ،
🌸 حال شیعه فاطمه بهتر می شد .
🌸 ناگهان شیعه فاطمه گفت :
🍎 مامان جون اگه ممکنه ،
🍎 یه چند دقیقه ، همین جا وایسا
🌸 زهرا ایستاد و گفت :
🇮🇷 حالت خوب شد دخترم ؟!
🌸 شیعه فاطمه گفت :
🍎 آره مامان ، خیلی بهتر شدم
🍎 هوای اینجا حالم و خوب می کنه
🌸 زهرا متوجه شد ،
🌸 که کنار درب ورودی مسجد ایستاده است
🌸 و انگار شیعه فاطمه ،
🌸 از داخل مسجد ، اکسیژن می گیرد .
🌸 زهرا خم شد و به شیعه فاطمه گفت :
🇮🇷 دخترم ! چی شده بود ؟!
🇮🇷 چرا حالت بد شد ؟!
🌸 شیعه فاطمه گفت :
🍎 مامانی !
🍎 از بس تو اون خونه گناه کردن
🍎 و آهنگ حرام پخش کردند
🍎 همه جا تاریک و پر از دود شده بود .
🌸 زهرا با تعجب ، به شیعه فاطمه نگاه می کرد .
🌸 جعفر ، با ماشین برادرش آمد
🌸 و کنار زهرا و شیعه فاطمه ایستاد .
🌸 بوق زد و گفت :
☀️ خانم جان ! بریم بچه رو ببریم دکتر ؟!
🌸 زهرا گفت :
🇮🇷 نه عزیزم ، دیگه نمی خواد ،
🇮🇷 خدارو شکر حالش بهتر شد .
🇮🇷 فقط باید بریم خونه
☀️ ادامه دارد ... ☀️
✍ نویسنده : حامد طرفی
@kodak_novjavan1399