6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
5علت دروغ گفتن بچه ها😞
🆔 @kodakane
15.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_کودکانه
خروسه میگه قوقولی قوقو ،
سلام علیکم آقا کوچولو🐓
🆔 @kodakane
#تغذیه_کودک
🌈کوکوی حبوبات🌈
خوشمزه و پرخاصیت حبوبات
مواد لازم:😘
🔹نخود آبگوشتی یک فنجان
🔹لوبیا قرمز یک فنجان
🔹پیاز یک عدد کوچک
🔹سیب زمینی یک عدد متوسط
🔹تخم مرغ یک عدد
🔹آرد ۲ قاشق غذاخوری
🔹نمک و زردچوبه و ادویه به میزان دلخواه(برای بالای یکسال)
طرز تهیه: 😍
🌈از روز قبل نخود و لوبیا رو داخل آب و نمک بخیسانید
بعد از چندین بار عوض کردن آب، آنها رو پخته و توی آبکش بریزید
سپس سیب زمینی خام رنده شده و پیاز و حبوبات را داخل غذاساز میکس کنید(می تونید چرخ کنید )
تخم مرغ و نمک و ادویه ها رو اضافه کرده و حسابی مخلوط کنید
بعد به اندازه دلخواه از مواد رو برداشته و سرخ کنید.
🆔 @kodakane
👦🏻✏️یک عادت بد✏️👦🏻
علی کوچولو امسال تازه رفته بود کلاس اول. اون خیلی مدرسه رو دوست داشت. آخه می تونست با دوستای هم سن و سالش بازی کنه، باهاشون حرف بزنه، تازه می تونست خوندن و نوشتن هم یاد بگیره.
علی کوچولو وقتی از مدرسه می اومد، دست و صورتش رو می شست و ناهارشو می خورد و بعد کمی استراحت می کرد.
علی کوچولو اون روز یه عالمه مشق داشت تازه مامانش باید بهش دیکته هم می گفت. علی کوچولو رفت تو اتاقش تا مشق هاش رو بنویسه. وقتی تکلیفش تمام شد از مامانش خواست تا بهش دیکته بگه.
مامان علی هم قبول کرد و علی رفت تا دفتر کتابش رو بیاره.
علی کتابش رو به مامانش داد و گفت باید از این درس بهش دیکته بگه.
مامان علی شروع کرد به دیکته گفتن و علی هم می نوشت. علی گفت: مامان نوشتم بگو. ولی مامان به علی نگاه کرد و گفت: عزیزم تو چرا ته مدادت رو می ذاری توی دهنت.
علی گفت: من عادتمه. وقتی خانم معلم هم بهم دیکته می گه این کار رو انجام می دم.
مامان علی ناراحت شد و گفت: عزیزم این کار باعث می شه تو مریض بشی. تو نباید مداد و پاکن و هرچیز کثیف دیگه رو تو دهنت بذاری. آخه اونا کثیف هستن و تو رو مریض می کنند.
علی هم به مامانش قول داد که دیگه این کار رو انجام نده. مامانش هم خوشحال شد و بقیه ی دیکته ی علی رو گفت.
#قصه
🆔 @kodakane
#قصه😍
با من دوست می شوی؟❤️
جوجه عقاب تازه پرواز کردن را یاد گرفته بود. اما خیلی تنها بود، نه خواهری داشت نه برادری! هربار به مامان میگفت :« من خواهر و برادر میخواهم» مامان میگفت:« باید صبر کنی » یک روز که از تنهایی خسته شده بود . پر زد و در آسمان پرواز کرد.
بال می زد و بال می زد
به هر کجا سر می زد
تو آسمونِ جنگل
تند و سریع پر می زد
از آن بالا یک قناری رنگارنگ دید . پایین آمد ،گفت:« سلام قناری کوچولو،تو چقدر کوچولو و بامزه ای» قناری نگاهی به عقاب کرد ترسید و عقب رفت ، گفت:« تو می خواهی مرا بخوری؟» عقاب گفت:« بخورم؟! برای چی بخورم؟! بیا باهم دوست باشیم.»
قناری که از ترس نوکش می لرزید گفت:« نه من با تو دوست نمی شوم.» و از آن جا دور شد.
جوجه عقاب غصه خورد. از جا پرید و دوباره در آسمان پرواز کرد.
بال می زد و بال می زد
به هر کجا سر می زد
تو آسمون جنگل
تند و سریع پر می زد
از آن بالا چشمش به یک موش افتاد. با سرعت به سمت موش پرواز کرد. موش تا او را دید خودش را در سوراخی پنهان کرد.
جوجه عقاب روی زمین نشست؛ گفت:« بیا بیرون من که با تو کاری ندارم. فقط می خواهم با هم دوست باشیم.»
موش که از ترس می لرزید چیزی نگفت. جوجه عقاب غصه خورد. از جا پرید و دوباره در آسمان پرواز کرد.
بال می زد و بال می زد
به هر کجا سر می زد
تو آسمون جنگل
تند و سریع پر می زد
از آن بالا چشمش به یک جوجه تیغی افتاد . سریع به سمتش پرواز کرد ، کنارش نشست، جوجه تیغی تا عقاب را دید دور خودش چرخید، او حالا یک توپِ تیغی شده بود، عقاب بالش را به توپِ تیغی زد ، تیغی در دستش فرو رفت، عقاب ترسید و عقب رفت.
جوجه تیغی یواشکی نگاهی به جوجه عقاب که از ترس می لرزید کرد و گفت:« نترس اگر من را نخوری من هم تو را اذیت نمی کنم»
اما جوجه عقاب که بالش درد گرفته بود ترسید و به لانه اش برگشت.
در لانه یک جوجه عقاب دید . مامان خندید و گفت:« بالاخره خواهرت از تخم بیرون آمد عزیزم» جوجه عقاب خوشحال شد و خواهرش را محکم بغل کرد و بوسید. او دیگر تنها نبود.
#قصه
🆔 @kodakane
خانه ی امن.mp3
11.8M
🕊🕊#خانه_ی_امن
🎀خانم قصه گو: عمه راحیل
🎀خانم نویسنده :خدیجه بابایی
⏰8:11دقیقه
🆔 @kodakane
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ کلیپ انیمیشنی با موضوع #امام_رضا_(ع)
🆔 @kodakane