#تربیت_کودکان_مهدوی
#مهدوی
✍️یکی از کارهای معاویه لعنة الله علیه در #بدنام_کردن امیرالمومنین علی(علیه السلام) این بود که در #شام به بچه های شامی بره #هدیه میکرد و میگفت این بره از جانب #معاویه است و زمانی که بچه های شامی با بره خودشون #انس میگرفتند و بزرگتر میشدند،عمال معاویه اون بره رو که گوسفند شده بود از بچه ها میگرفتند و میگفتند این کار از #جانب_علی است و ما به فرمان #علی این گوسفند رو از شما میگیریم.
❌در واقع با همین حیله ها #کینه حضرت علی(علیه السلام) و بچه های حضرت علی(ع) رو در دل مردم شامی کاشت.
🔺تا جاییکه بعد از واقعه کربلا و اسارت اهل بیت،وقتی از امام سجاد پرسیدند سخت ترین لحظات اسارت برای شما کجا بود؟ ایشون سه بار فرمودند:
◾️الشام الشام الشام...
🔹دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) برای دشمنی آن حضرت نقشه ها کشیده اند و خرج ها کرده اند...
🍁حال از خود بپرسیم ما به عنوان محب اهل بیت(ع) برای #ایجاد_حب_اهل_بیت__در_کودکانمان چه کردیم و چقدر خرج کردیم؟
📚 ghadirkoodak.blog.ir
برگرفته از وبلاگ غدیر کودک
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
#قصه
#مهدوی
#ضامن_آهو
🌺قصه ضامن آهو با #رویکرد_مهدوی
🔷🔹روزی روزگاری یه مامان آهوی مهربون با دو تا بچه آهوی کوچیک و دوست داشتنیش، در یه دشت سرسبز🖼 زندگی می کردند. مامان آهو هر روز به دشت می رفت تا برای بچه هاش غذا آماده کنه. یکی از روزهایی که مامان آهو می خواست از لونه بره بیرون و غذا بیاره، به بچه هاش مثل همیشه گفت: کوچولوهای قشنگم، مواظب هم باشید و از لونه بیرون نیایید تا من برگردم. آهو کوچولوها گفتند: چشم مامان جون.
مامان آهو برای جمع کردن غذا رفت و رفت تا به چمن زار سرسبزی🖼 رسید که پر از غذا بود و شروع کرد به جمع کردن غذا که یک دفعه پاهایش در دامی که یک شکارچی🏹 در آنجا گذاشته بود، گیر می کنه. مامان آهو که خیلی ترسیده بود، تلاش کرد تا از دام نجات پیدا کنه. ولی فایده نداشت؛ چون دام خیلی محکم بود. مامان آهو که خیلی نگران بود، سرش رو به آسمون بلند کرد و گفت: خدایا کمکم کن. اگر من اسیر شکارچی بشم، معلوم نیست چه بلایی به سر بچه های کوچیکم میاد؛ خدایا نجاتم بده...🙏🙏
مامان آهو همین طور داشت با خدا صحبت می کرد که یه گنجشک کوچولو🐦 صدای اون رو شنید و متوجه ماجرا شد و سریع خودشو به مامان آهو رسوند و جیک جیک کنان گفت: من ضعیف و کوچولو هستم و نمی دونم چطور می تونم به تو کمک کنم. گنجشک همین طور که داشت با مامان آهو صحبت می کرد، متوجه شد که شکارچی🏹 از دور داره نزدیک میشه تا مامان آهو رو بگیره. گنجشک که خیلی نگران بود توی دلش گفت: خدایا کمکم کن که بتونم به مامان آهو کمک کنم تا نجات پیدا کنه.
گنجشک کوچولو در همین فکرها بود که یادش اومد امروز یه آقای خوب و مهربون، به این دشت🖼 اومده بود. اون آقا وقتی می خواستند غذا بخورند؛ به پرنده ها و حیوانات هم غذا می دادند. اما چیزی که خیلی برای گنجشک کوچولو عجیب بود؛ این بود که اون آقای مهربون زبان حیوانات رو هم بلد بودند و با حیوانات صحبت می کردند.
گنجشک کوچولو🐦 یه فکری به ذهنش رسید و با خودش گفت: اگر اون آقا رو بتونم پیدا کنم و ماجرا رو براش تعریف بکنم؛ می تونم مامان آهو رو نجات بدم. برای همین به مامان آهو گفت: نگران نباش یه فکر خوبی به ذهنم رسیده و زود برمی گردم و با سرعت به جایی که اون آقای مهربون اونجا بود، پرواز کرد. اون با تمام قدرتش بال می زد و دعا می کرد که اون آقا هنوز اونجا باشه.
گنجشک کوچولو رفت و رفت تا اینکه از دور اون آقا رو دید و جیک جیک کنان همه ماجرا رو برای اون آقای مهربون تعریف کرد. اون آقا گفت: نگران نباش گنجشک کوچولو و به همراه هم با سرعت به سمت مامان آهو به راه افتادند. وقتی رسیدند، دیدن که شکارچی مامان آهو رو اسیر کرده و می خواد با خودش ببره.
شکارچی🏹 وقتی آقای مهربون رو دید آهو رو زمین گذاشت و مامان آهو سریع بسمت آقای مهربون فرار کرد و پشت سرش مخفی شد. آقای مهربون به شکارچی گفت: این آهو رو به من بفروش. من پول زیادی💰💰 به تو میدم، اگر آزادش کنی. اما شکارچی گفت: این آهو مال منه و نمی فروشمش. مامان آهو که دید شکارچی🏹 حاضر نیست اون رو آزاد کنه به آقای مهربون گفت: من بچه های کوچیکی دارم که گرسنه اند و هنوز غذا نخوردن. اگر میشه از شکارچی بخواهید حداقل اجازه بده من برم و به بچه هام غذا بدم. قول میدم سریع برگردم.
ادامه دارد...
نویسنده: ن. علی پور
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
#شعر
🌸یه گنبد طلایی
🌱یه آسمون صداقت
🌸پنجره های فولاد
🌱دستای استجابت
🌸یه گنبد و یه بارگاه
🌱ستاره ها دور ماه
🌸شفا می ده به مردم
🌱یه مرد خوب و آگاه
🌸زیارتش که کردی
🌱با عشق و با طهارت
🌸نشون میده به دوستاش
🌱یه عالمه کرامت
🌸از راه دور با شادی
🌱با اون دلاهای کوچک
🌸همه می گیم رضا جان
🌱تولدت مبارک
📚برگرفته از http://kids.iranseda.ir/
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
#قصه
#مهدوی
#ضامن_آهو
🌺 #ادامه ی قصه ضامن آهو با #رویکرد_مهدوی
🔷🔹آقای مهربون گفت باشه و به شکارچی گفت: من ضامن این آهو میشم. و از تو خواهش می کنم اجازه بده تا این آهو بره و به بچه های کوچیکش غذا بده و برگرده. شکارچی که از حرف زدن آقای مهربون با آهو خیلی تعجب کرده بودگفت: مگه میشه یه آهو بره و دوباره برگرده؟! ولی باشه من شما رو بعنوان ضامن قبول می کنم تا زمانی که آهو برگرده.
مامان آهو با سرعت به لونه اش برگشت و به بچه هاش که خیلی گرسنه بودند، غذا داد و اونها رو بوسید و در حالی که چشمانش پر از اشک شده بود، برگشت. چون به آقای مهربون قول داده بود که برگرده. وقتی شکارچی دید آهو برگشته، خیلی تعجب کرد و خودش رو به پای اون آقای مهربون انداخت و گفت: آقا من این آهو را آزاد می کنم. ولی فقط شما بگید کی هستید؟ آقای مهربون که دید شکارچی🏹 خیلی اصرار می کنه؛ خودش رو معرفی کرد و گفت: من امام رضا(ع) هستم.🌹🌷🌹
شکارچی تا این اسم رو شنید، ایشون رو شناخت. بله این آقای خوب و مهربون، حضرت امام رضا(علیه السلام) بودند❤️ که همه مردم اسمشون رو شنیده بودند و می دونستند که قراره ایشون به شهر اونها🏘 بیایند. شکارچی با خوشحالی گفت: باید مردم شهر رو خبر کنم و با سرعت به سمت شهر🏘 حرکت کرد. مامان آهو هم وقتی این اسم رو شنید؛ خوشحالی آزاد شدنش رو فراموش کرد و به فکر فرو رفت. چون این اسم رو کاملا می شناخت. آخه مامان آهو وقتی کوچیک بود از پدرش خیلی چیزها درباره ی دوازده امام شنیده بود و می دونست پیامبر خدا حضرت محمد(صل الله علیه و آله و سلم) اسم اونها رو به عنوان جانشینان بعد از خودشون به همه مردم معرفی کرده بودند.🌺🌸🌺
مامان آهو یاد حرف های پدرش می افتاد که می گفت: زمانی فرا میرسه که خداوند بوسیله آخرین امام یعنی حضرت مهدی(علیه السلام) تمام جهان رو پر از خوبی و مهربونی می کنه و همه انسان ها👨👧👦 و حیوانات🐕🐑 در کنار هم در آرامش و امنیت زندگی خواهند کرد. اون فهمید که پدرش درست می گفت. چون وقتی امام رضا(ع) اینقدر خوب و مهربون هستند که حتی به حیوانات هم کمک می کنند، پس حتما امام مهدی(عج) هم همین طور هستند و اگر شرایط فراهم بشه و ایشون بیان تمام دنیا پر از خوبی و مهربونی میشه.
امام رضا(ع) آهو رو نوازش کردند و فرمودند: من باید برگردم پیش همراهان و دوستانم. تو هم پیش بچه های کوچیکت برو و مواظب خودتون باشید. من هم دعا می کنم تا هیچ وقت در دام هیچ شکارچی دیگه ای نیفتید. مامان آهو در حالی که رفتن امام رضا(ع) رو نگاه می کرد به گنجشک کوچولو🐦 گفت: خیلی خوشحالم که امام رضا(ع) رو دیدم. این بهترین لحظه زندگی من بود. ای کاش می شد برای همیشه در کنار امام رضا(ع) می موندیم. گنجشک کوچولو گفت: آره من هم تا حالا انسانی به این خوبی و بزرگواری ندیده بودم. اگر همه مردم حرف های ایشون رو گوش می کردند؛ دنیا بهشت می شد؛ ولی حیف که مردم این زمونه قدر ایشون رو نمی دونند.
مامان آهو گفت: آره حیف... ولی پدرم می گفت روزی میاد که مردم قدر امام ها را خواهند دونست و به حرفهاشون بطور کامل عمل می کنند. گنجشک کوچولو گفت: واقعا راست میگی مامان آهو؟ اون زمان کی میرسه؟ مامان آهو گفت: در زمان ظهور آخرین امام یعنی حضرت مهدی(عج) تمام جهان اینطوری میشه؛ چون در اون زمان خود مردم از بدی ها خسته میشن و از خدا می خواهند تا نجاتشون بده و آخرین امام با عنایت خدا و دعای مردم، دنیا رو بهشت میکنه. گنجشک کوچولو🐦 گفت: خوش به حال مردم اون زمان... و بعد به همراه مامان آهو به سمت خونه خودشون حرکت کردند.
گنجشک کوچولو🐦 از اون روز بهترین دوست مامان آهو و بهترین هم بازی آهو کوچولوها شد. مامان آهو هم هر شب قصه هایی رو که از پدرش درباره امام ها یاد گرفته بود رو برای اونها تعریف می کرد. و سال های سال با خوبی و خوشی زندگی کردند.
🔹نویسنده: ن. علی پور
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
#کاربرگ_مذهبی
🌺ضامن آهو
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
#کاربرگ_مذهبی
🌺ضامن آهو
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
29.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🌺ویژه ی ولادت امام رضا علیه السلام
🌺 همخوانی گروه نسیم قدر
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
#شعر
🌸رضا(علیه السلام)که نور خداست
🌱امام هشتم ماست
🌸رئوف و مهربونه
🌱دردامونو میدونه
🌸میکنه ما رو دعوت
🌱میریم مشهد زیارت
🌸اونجا مثل بهشته
🌱پر شده از فرشته
🌸با پدر و مادرم
🌱وقتی که میریم حرم
🌸کنار در میمونیم
🌱اذن دخول میخونیم
🌸دست میذاریم رو سینه
🌱به اون ماه مدینه
🌸با ادب و احترام
🌱میگیم به آقا سلام
🌸قربون قبر پاکت
🌱چه عطری داره خاکت
🌸کاشکی میشد که من هم
🌱اینجا کبوتر بشم
🌸پر بکشم تا خدا
🌱توی حریم رضا(علیه السلام)
📚@amoobahreman
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
4_6012661138716624392.mp3
1.39M
#کلیپ_صوتی
#شعر
🌸دویدم ودویدم
🌱به مسجدی رسیدم
🌸چه جای با صفایی
🌱چه رنگ دلگشایی
🌸مردم با اراده
🌱تمیز و پاک و ساده
🌸جوان و کودک و پیر
🌱چون دانه های زنجیر
🌸نشسته در پیش هم
🌱متحد و منظم
🌸عجب جماعتی بود
🌱راستی سعادتی بود
🌸کنار آنها بودن
🌱شعر نماز سرودن
🌸آقای با وقاری
🌱عالم روزگاری
🌸جلو جماعت ایستاد
🌱خرم و شاد و آزاد
🌸نماز ما به پا شد
🌱خدا انیس ما شد
📚@amooakhavan
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
توصیه های امام رضا(علیه السلام) برای تربیت مهدی یاوران.pdf
129.9K
#متن
#تربیت_کودکان_مهدوی
💠توصیه های امام رضا(علیه السلام) برای #تربیت_مهدی_یاوران
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
هدایت شده از ❤️مهربان تر از مادر❤️
#عکس_نوشته
💠آثار دعا برای تعجیل در فرج امام عصر علیه السلام
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2968190988C023a63cfd2
#کلام_شهدا
💠وصیت شهید مدافع حرم حمید رضا اسداللهی به فرزندش:
محمد، زندگی کن برای #مهدی عج
درس بخوان برای #مهدی عج
ورزش کن برای #مهدی عج
محمد من تو را از خدا برای خودم نخواستم
تو را از خدا خواستم برای #مهدی عج
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
#بازی
🌸🍃بچه ها دست همدیگه رو می گیرن و دایره وار می ایستند و مربی شعر رو میخونه و بچه ها می چرخن بعد بچه ها در جواب میپرند و هی میگن...
خدا چه زیباست ، هی...
خالق دنیاست، هی...🌺
زیبا آفرید، هی…
ابرای سفید، هی…🌷
خورشید تابان، هی…
ماه درخشان، هی…🌹
گل های رنگی، هی…
هر چی قشنگی، هی…🌸
میگیم یک صدا، هی…
ما شکر خدا، هی…❤️
#باران
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
#قصه
#ولادت_امام_رضا علیه السلام
🌷شهر کبوترها
خانم و آقای کبوتر که سیاه رنگ بودند، بعد از گذشتن از شهرها و روستاها به باغی سرسبز رسیدند.
روی یک درخت بزرگ توت نشستند.
خانم کبوتر که در طول سفر، بالش زخمی شده بود، خوشحال بود که بالاخره فرصت استراحت دارند.
آقای کبوتر به خانم کبوتر گفت: «همینجا بمون من میرم و کمی غذا میآرم، تو خیلی خسته شدی».
خانم کبوتر همان طور که منتظر آقای کبوتر نشسته بود چند کبوتر سفید را دید که در آسمان پرواز میکردند، از دیدن آنها خوشحال شد و گفت:
«سلام دوستان ما امروز به اینجا رسیدیم». اما کبوترها با اینکه او را دیدند،جواب او را هم ندادند و رفتند.
خانم کبوتر که هم خسته بود، هم بالش زخمی بود و هم از برخورد کبوترها ناراحتی شده بود، یکدفعه اشکهایش سرازیر شد.
درختتوت با ریختن اشکهای خانم کبوتر روی برگهایش از خواب بیدار شد. برگ هایش را تکان داد و گفت:
« داره بارون میاد؟! هوا که ابری نیست!»»
در همین موقع آقای کبوتر از راه رسید و با نگرانی پرسید:
«« چی شده؟»
خانم کبوتر ماجرا را برای آقای کبوتر و درخت توت تعریف کرد.درخت توت آهی کشید و گفت:
«این کبوترها خیلی مغرورن. اما یک جایی هست که همه کبوترها در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکنند».
و بعد هم نشانی آنجا را به کبوترها داد.
کبوترها آنقدر رفتند تا به شهری شلوغ و پر از آدم و ماشین رسیدند.
خانم کبوتر گفت:
«نکنه راه رو اشتباه اومدیم! اینجا که کبوتری نیست!»
آقای کبوتر گفت:
«نگران نباش. باز هم باید بریم» رفتند و رفتند تا اینکه چیز قشنگی دیدند، یک گنبد طلایی که از دور برق میزد، آقای کبوتر گفت:
«خودشه» و با سرعت بیشتری پرواز کردند تا به گنبد رسیدند. گوشهای از حیاط نشستند، کبوترها را دیدند که دسته دسته توی آسمان پرواز میکردند و بعد روی زمین مینشستند و به دانههایی که آدم ها برایشان میریختند نوک میزدند.
آنها گاهی کنار حوض مینشستند و آب میخوردند. خانم و آقای کبوتر با نگرانی جلو رفتند، کبوتر سفید و زیبایی پر زد و کنارشان نشست و گفت:
«سلام خیلی خوش اومدین، اینجا جا برای همهی کبوترها هست، شما تا هر وقت که بخواید، میتونید اینجا بمونید.»
#باران
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
33.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شعر
#کلیپ
🌺 دختر گلمون فاطمه زمانی 4 ساله از خراسان جنوبی که یکی از شعر های کانال رو خوندن و برامون فرستادن
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
شهر پرنده ها قسمت اول.mp3
8.36M
#قصه
#قصه_صوتی
#ویژه_ولادت_امام_رضا_علیه_السلام
🌺شهر پرنده ها (قسمت اول)
🌺با هنرمندی: معصومه بهرمن شش ساله از قم
🔹ویژه بالای 5 سال
🔸تدوین: حسین بهرمن
🔹 نویسنده: مهدیه حاجی زاده (باران)
📚@amoobahreman
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229
قصه شهر پرنده ها- قسمت دوم.mp3
11.61M
#قصه
#قصه_صوتی
#ویژه_ولادت_امام_رضا_علیه_السلام
🌺شهر پرنده ها (قسمت دوم)
🌺با هنرمندی: معصومه بهرمن شش ساله از قم
🔹ویژه بالای 5 سال
🔸تدوین: حسین بهرمن
🔹 نویسنده: مهدیه حاجی زاده (باران)
📚@amoobahreman
┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2707947542Caaa2345229