❗️#اضطرابجدایی در کودکان
و راههای درمان آن
انواع اصلی اضطراب کودکان :
1_اضطراب حین جدایی
2_اضطراب حین تنها ماندن در یک مکان
3_ترس از دست دادن عزیزان یا بیماری آنها
4_ترس از بروز اتفاقات غیرمترقبه
5_ترس از کابوس، خواب یا تاریکی
در این میان دو مدل ترس اول از رایجترین ترسهای کودک هستند که به اصطلاح اضطراب جدایی نامیده میشوند. 🌹
@kodaknojavan 🌿🌷
📙ا جملات پیشنهادی به فرزندان
📘ا📕ا📗
بهجای اینکه فقط از فرزندت بپرسی
«روزت چطور بود؟»
این سؤالات را از او بکن:
۱. چه چیزی باعث شد امروز لبخند بزنی؟
۲. میتونی به من بگی
امروز چه چیز تازهای یاد گرفتی؟
@kodaknojavan 🪴🌷
🌷امام کاظم علیه السلام:
♻️پسندیده است که
#فرزند در کودکى
به بازى و جست و خیز بپردازد 🏃♂🏃
تا در بزرگسالى #بردبار و #باوقار باشد.
📚منبع: بحارالانوار.ج۶۰. ص٣۶٢
@kodaknojavan 🌿🌷
2.ترانه و شعر کودکانه مهارت نه گفتن
یکی از جالب ترین تکنیک های آموزش مهارت نه گفتن به کودکان ابتدایی و پیش دبستانی
ساختن یا پیدا کردن شعر یا ترانه در رابطه با این موضوع است.
چون کودکان ما در هر سن و شرایطی که باشند.
عاشق سرودن شعر و شادی و بازی هستند.
پس میتوانید با این تمرین عالی و نشاط بخش، کودک خود را هم سرگرم کنید و هم این مهارت ویژه را به او آموزش دهید.
حتی میتوانید برای ساختن آن ترانه و شعر از فرزند خود و دوستانش هم کمک بگیرید. و آن را به صورت گروهی اجرا کنید.
@kodaknojavan 🌿🌷
#والدینآگاهبدانند
👈همواره آرام و ملایم با فرزندتان صحبت کنید
❌ درغیر اینصورت مجبورید هربار صدایتان را بلندتر کنید.
👈هرچه صدایتان بلندتر باشد
کودکان کمتر می شنوند.❗️
@kodaknojavan 🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃
#نقاشی
خیلی ساده وزیبا نقاشی بکش 🐦
🌷🍃🌹
@kodaknojavan 🌿🌷
#قصهمتنی
به یاد پدرم🌷
نزدیکتر که شدیم دیدم حجلهی اصغر آقا همسایهی دو کوچه بالاتری ما است که در جبههی شلمچه شهید شده بود. ناگهان دل من ریخت. سر من داشت گیج میرفت. احمد که متوجه من شده بود، گفت: «حسین حالت خوب است؟ پسر شجاع چرا رنگ چهرهات پرید؟ خوش به حال او که شهید شده، مادرم میگوید شهدا مهمان خدا هستند، چه چیزی بهتر از این.»
بعد دستش را پشتم زد و گفت: «نگران نباش! میدانم به چه فکر میکنی. میدانم باباهم در جبههی شلمچه با اصغر آقا همسنگر بوده است، انشا الله خداوند حافظ اوست. حالا راه بیفتیم که اگر دیر برسیم، نان نانوایی ممکن است تمام شود.»
در مسیر در فکر بودم و احمد هم دیگر چیزی نگفت. نانوایی شلوغ بود. سر صف یکی از دوستهای احمد آقا را دیدم، او به من گفت: «حسین جان! یک امانتی از پدر برای تو و خانواده دارم.» بعد هم آدرس خانهی ما را گرفت و قرار شد به خانهی ما بیاید.
بعد از نیم ساعت نوبت به ما شد. من و احمد نان را گرفتیم و راهی مغازهی امیر آقا، سبزیفروش محل شدیم. نیم کیلو سبزی خریدیم و راه افتادیم. وقتی به سر کوچه رسیدیم از مغازهی سر کوچه شیر خریدیم.
احمد من را درِ خانه پیاده کرد، به او تعارف کردم که بیاید داخل منزل. او گفت: «باید بروم.» تشکر کرد و از من جدا شد.
داخل خانه که شدم دیدم مادر لباسها را شسته و بوی غذا همهجا را پر کرده است. او خسته در کنار بخاری خوابش برده بود. ناگهان با صدای در اتاق بیدار شد، گفت: «پسرم آمدی!» گفتم: «بله! با اجازهی شما نان و سبزی را به معصومه خانم بدهم و برگردم.» مادر گفت: «زود بیا!»
ادامه دارد...
@kodaknojavan 🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃
اگه بچه ها تون با هم رابطه خوبی ندارن
ارتباطشون با شما قطع شده براش فقط وقت بذارین
@kodaknojavan 🌿🌷
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
رایحه خوش زندگی
با لبخند صبح آغاز میشود☀️
و لبخند زیبای زمان
با رایحه دلنشین صبح همراه ست💫
آغوش تنفس را بگشاییم
چشمهای جان را بکار گیریم
و آهنگ آرامش را بنوازیم⚡️
شروع کنیم
خوشبختی جایش همینجاست کنارمان😊
سلام صبح دوشنبهتون بخیر❤️
http://eitaa.com/joinchat/896860162C815a5bd76b