هدایت شده از قلب زیبا
🗓 ۲۷ آبان، سالروز شهادت
#شهید_مهدی_زینالدین
❤️رتبه ۴ کنکور شد، پزشکی شیراز. از دانشگاههای فرانسه و کانادا هم دعوت نامه داشت. میتونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یک زندگی راحت. حتی میتونست یه رنگ و لعاب مذهبی هم به کارش بده و توجیه کنه که میرم پزشک میشم و بعدش خدمت به مردم!
اما چون امام بهش گفته بود امروز اولویت با نهضت هست، به همه اینا پشت پا زد و موندن تو خط اول مبارزه با شاه رو به فرانسه و پزشکی ترجیح داد...
❤️ #قلب_زیبا313 🇵🇸 👇
•💌 https://eitaa.com/joinchat/580911108C9ac9a60e30
هدایت شده از فصل بیداری
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وقتی استاد قرائتی یک دقیقهای اثبات میکند چرا شیعه است
🔴 @fasle_bidari | فصل بیداری
هدایت شده از زهرا وعلی داودی نژاد
🚨سبک زندگی گوسفندی یا سگی؟!
🪴 مردی از امام علی علیهالسلام پرسید: چرا با وجود اینکه سگها هفت قلو میزایند و گوسفندها یکی یا دوتا، ولی جمعیت گوسفندها از سگها همیشه بیشتر است؟! در حالی که همیشه از گوسفندها قربانی میکنند، ولی بازهم جمعیتشان کم نمیشود؟
امام فرمودند: بخاطر برکت آنهاست.
مرد گفت: چه برکتیست که شامل گوسفند شده و سگ از آن محروم است؟
امام فرمود: گوسفندها اول شب میخوابند و قبل از فجر و طلوع آفتاب، هنگام نزول برکت و رحمت الهی بیدار میشوند، ولی سگها تا پاسی از شب بیدارند، هنگام فجر و طلوع آفتاب میخوابند؛ پس زمان رحمت و برکت الهی را از دست میدهند. پس شما را توصیه میکنم که شبنشینی را ترک کنید و نماز صبح را ترک نکنید، اگر دنبال رزق و برکت هستید.
📚 به نقل از مجمعالبیان: ذیل تفسیر سوره مبارکه کوثر و بحارالانوار، ج۱، ص ۱۲۷.
هدایت شده از گوهرشاد | اخبار حجاب و بصیرتی
🔰 درسی از یک زندانی
سال 98 بود که ماموریت یافتم به عنوان مسئول امور فرهنگی و تربیتی، در شهر دیگری و در زندان دیگری، انجام وظیفه کند.
در دو جلسه اول، نشستی با زندانیان داشتم و این جلسه سوم بود. جلسه اول و دوم به آشنایی با زندانیان و پرس و جو از علت حبس و جرم آنها گذشته بود.
موضوع جلسه سوم، درباره معرفت خدا و نحوه ارتباط با خدا بود. خُب، مدیریت جلسه با زندانیان، سختی ها و گاهی شیرینی های خاص خودش را دارد. همین که موضوع جلسه سوم مطرح شد؛ یکی از زندانیان گفت: «چرا باید در یک زمان خاص، رو به قبله، با وضو و با زبان عربی با خدا صحبت کنیم؟!!! شاید من دلم بخواهد هر وقت دلم خواست و به هر زبانی خواستم با خدای خودم صحبت کنم»
هنوز حرفش تمام نشده بود که یکی از زندانیان از انتهای جلسه، با صدای بلند و با یک ادبیات جاهلانه (که بنده آن واژه ها را سانسور میکنم) گفت: «خفه شو بابا دوزاری؛ همینجوریش نجسی چه برسه بخوای بدون وضو و بدون قبله با خدا زِرزِر کنی؟ تو بَلَدی حرف یومیه خودت رو با مردم بزنی که می خوای با خدا حرف بزنی ؟»
و کلّی حرف تحقیر آمیز دیگر با ادبیات خودش، بار آن بینوا کرد.
اضطراب گرفتم که اگر دعوا و درگیری جمعی شود، چه کنم؟
خوشبختانه آن فرد سوال کننده جواب توهین ها را نداد به نظرم یا شوکه شده بود یا مراعات مجلس را کرد.
تصور کردم این دو با هم مشکل و خصومت شخصی دارند؛ رو به آن فرد عصبانی گفتم که مشکلات و خصومت ها را بیرون جلسه با هم حل کنند و این جلسه مقدس است و جای تسویه حساب نیست که یکدفعه همان فرد عصبانی گفت: « من اصلا این رو نمی شناسم»
با تعجب گفتم: «پس چرا اینقدر بد و بیراه برای یک سوال پرسیدن بهش گفتی؟»
گرچه با توهین هایش حال و هوای جمع را خراب کرده بود اما پاسخش همه را جلب کرد.
او توضیح داد: « این سوالش مرا به ریشه همه بد بختی هایم بُرد، مرا به علت این حبس لعنتی و آتش گرفتن جوانی ام بُرد»
از او خواستم بیشتر توضیح دهد و این طور شرح داد: «از 15 سالگی تا حدود 19 سالگی نماز میخواندم که چند بار با پسر همسایه که دو سال از من بزرگتر و دانشجوی تهران بود با هم درباره نماز صحبت کردیم که او هم مثل این زندانی گفت: نماز را با زبان خودت و هر وقت خواستی باید بخوانی و اصل، ارتباط با خداست و نماز مسلمانان را سنتی و قدیمی فرض کرد و گفت: ما آدمهای قرن ۲۱ نباید به شیوه هزار سال پیش نماز بخوانیم و چندین بار درباره این موضوع با هم صحبت کردیم.
راستش خیلی حرفهایش برایم جالب و جدید بود و احساس میکردم نباید مقید به نماز و آداب آن باشم؛ تحت تاثیر حرف های روشنفکری پسر همسایه قرار گرفتم، فکر میکردم چون کتابخوان و دانشجو است خیلی میفهمد.
نمیدانستم از زبان شیطان حرف میزند، برای همین، اوایل رو به قبله می نشستم و خودم با خدا حرف میزدم اوایلش خوب بود ؛چون نه وضویی بود نه سوره و ذکر خاصی، فقط می نشستم و نجوا میکردم، راحت بود.
یواش یواش، احساس کردم دیگر حرفهایم با خدا تمام شده و حرف جدیدی برایش ندارم؛
آرام آرام، همان حرف زدن با خدا و نجواها هم برایم مسخره و تکراری و بچگانه آمد.
اینقدر از خدا فاصله گرفتم که سه سال حتی اسم خدا را هم نیاوردم و رفته رفته پایه هر فسق و فجوری شدم و حالا باید به جرم قتل شبه عمد، سوختن جوانی ام را ببینم
و البته چهار ماه است که نماز می خوانم. چون دو سال در زندان، خیلی به چرایی بدبختی هایم فکر کردم و باور دارم ریشه بدبختی من افساری بود که خودم از همان روز اول، دست شیطان دادم؛ این حرفی که این زندانی زد، همان حرف شیطان است؛ به خدا حرف شیطان است»
زندانی دیگری که نزدیک من در صف اول نشسته بود دوبار گفت: راست میگه.
از او پرسیدم شما به چه دلیل حرف ایشون رو تایید میکنی و میگی راست میگه؟!
او هم خاطره مشابهی از خودش را گفت.
جلسه را ادامه دادیم و خیلی بهتر از آنچه فکرش را میکردم تمام شد.
در پایان جلسه، از زندانی عصبانی خواستم که تنهایی به دفتر بیاید تا گفتگو کنیم، به دفتر که آمد خیلی آرام و با وقار و درون گرا بود و با اویی که در جلسه بود، خیلی تفاوت داشت. معذرت خواست که در جلسه تنش ایجاد کرده بود و باز هم علت به هم ریختگی اعصابش را سوال آن زندانی عنوان کرد. زمینه های هدایت را خیلی قوی در او میدیدم چون اهل تفکر بود و البته در نمازهای جماعت زندان هم او را دیده بودم. برایش از گناه توهین و تحقیر دیگران و آثار روحی آن بر افراد، گفتم و قول داد از آن زندانی که به او توهین کرده بود، عذر خواهی کند.
گذشت و گذشت تا سه ماه بعد در جشنی که به مناسبت میلاد امام حسین(ع) در زندان بود، آن دو را کنار هم دیدم و چند روز بعد، در نماز مغرب و عشاء قبل از جشن نیمه شعبان، هر دو را کنار هم در صف نماز جماعت زندان دیدم.
✍بیان خاطره از حجت الاسلام سید رسول موسوی فرد، حسینیه محبان الزهرا(س)، محرم 1402
🔸کانال اخبار عفاف و حجاب کشور
@goharshad1_ir
هدایت شده از رنگ خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈صبحتان را با این دو سوره شروع کنید
🎈شب تان را با این دو سوره به پایان ببرید
🎙حجتالاسلام حیدری کاشانی
•┄┅✫❁🌸❀🌺❀🌸❁✫┅┄•
🔻@range_khodaa🔻
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مادر هر کاری کند،
فرزندان یاد میگیرند؛
مثلاً اگر #شهید شود...💔
هدایت شده از تخریب چی
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 در این کلیپ چیزی غیر از قدرت خداوند به ذهنتون میاد؟
🌏 #تخریبچی👇
🆔 @takhribchi110
هدایت شده از دیدنیهای ایران وجهان
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باغ گل میراکل گاردن دبی🌺🌼🏵️
🔺یکی دیگر از جاذبه های گردشگری دبی باغ معجزه دبی یا میراکل گاردن می باشد. با توجه به موقعیت آب و هوایی بسیار گرم و سوزان و بیابانی دبی ایجاد چنین فضای زیبا با تنوع گونه های مختلف گل بسیار حیرت انگیز است.
🔺طراحی باغ به شکل دایره ای است که مانند نگینی در دل کویر می درخشد.مساحت باغ حدودا 1800 متر مربع می باشد که در آن طراحی های عظیم و اشکال مختلف با استفاده از باغچه های گل و سازه های متنوع ایجاد شده است. تعداد گل های به کار برده شده در کمال تعجب به بیش از 45 میلیون می رسد که بعضی از آنها را از مناطق دیگر به اینجا انتقال داده اند.
╭─┅═ঈ🌎ঈ═┅─╮
eitaa.com/joinchat/3971678345C55c9d39b15
╰─┅═ঈ🌏ঈ═┅─╯
هدایت شده از یاسین
🌷 آیت الله فاطمی نیا(ره) :
✍ روایات زیادی را دیدم ، جمع بندی کردم رسیدم به اینجا ، بعد از ۳۰ سال مطالعه به این نتیجه رسیدم :
🖌 ملاک ایمان ، ارادت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) است.
🖌 ملاک بهشت رفتن ، ارادت به وجود نازنین حضرت زهرا (سلام الله علیها) است.
🖌 اگر این را از کسی بگیرند ، هیچ چیز برایش باقی نمی ماند.
☀️ به ما بپیوندید 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۸ آبان سالروز شهادت شهید والامقام «دریاقلی سورانی»
🕊روحش شاد راهش پر رهرو باد🌷
راه شهــــ🌹ــــیدان ادامه دارد...🕊🕊
📎#ایثار_رضوی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌷@isaar_razavi
🌷@bonyad_shahid_khorasan_razavi
📌۲۸ آبان ۵۹ -- سالروز شهادت #شهیدملی دریاقلی سورانی (یانچشمه ای)، #ناجی_آبادان
🇮🇷 #بیوگرافی_شهید:
متولد: ۲۳ اردیبهشت ۱۳۲۳
یانچشمه، چهارمحال و بختیاری
شهادت: ۲۸ آبان ۱۳۵۹ (۳۶ سال سن)
مزار: بهشت زهرا، تهران
📜 #زندگی_نامه_شهید:
دریاقلی سورانی در سال ۱۳۲۴ در روستای یانچشمه در نزدیکی سد زاینده رود در استان چهارمحال و بختیاری چشم بر جهان گشود. دوران کودکی را در آنجا گذراند و بعد از مدتی در دوران جوانی به آبادان مهاجرت میکند. دریاقلی سورانی اوراق فروشی بود که در گوشه ای از «کوی ذوالفقاری» آبادان و در گورستانی از اتومبیل های فرسوده زندگی میکرد، وی در ۲۸آبانماه سال ۱۳۵۹شمسی در نبرد خرمشهر مجروح و پس از انتقال به تهران در ۲۸ آبان ۵۹ بشهادت رسید
✔️ #رشادت_های_شهید:
او،اوراقفروشی در حاشیه آبادان بود که در جریان حمله عراق به ایران متوجه نفوذ غافلگیرانه عراقیها از رودخانه بهمنشیر میشود و مسافت ۹ کیلومتری را از گورستانِ اتومبیلهای فرسوده در کوی ذوالفقاری تا نیروهای خودی را با دوچرخه میپیماید تا نیروهای خودی را از یورش عراقی ها آگاه بسازد.
داستان دریاقلی سورانی در کتاب درسی فارسی ششم ابتدایی آمدهاست.
_خرمشهر كه سقوط كرد با نزديك شدن دشمن به بهمنشير عملا آبادان در محاصر افتاده بود و در اين ميانه طوفان سهمگين حوادث، شهيد درياقلي حضور يافت و بنيانگذار حركتي شد كه بعدها راديو عراق به صراحت اعلام كرد كه شخصي به نام درياقلي سوراني طرح عمليات عراق در آبادان را با شكست مواجه كرده است._
#به_نقل_از_برادر_شهید:
درياقلي بخاطر شغلي كه داشت و "اوراق فروش" بود به لحاظ اينكه كارش براي مردم چمزاحمت نداشته باشد، مغازه و كسب و كارش را به "ذوالفقاريه" برده بود و در آنجا يك محوطه بزرگ براي كار فراهم كرده و مشغول فعاليت بود. به اعتقاد بنده اصل حضور وي در آن بيابان امري خدايي بود كه گويي مقدر شده بود كه آن اقدام مهم و تاريخي را براي نجات آبادان و استان خوزستان و در نهايت كشور اسلامي مان انجام دهد
. احمدقلي سوراني خاطر نشان كرد:
درياقلي چهار سال از من بزرگتر بود. جسارت و جرات مثال زدني داشت و بسيار اهل شوخي و مزاح بود و اصلا در قيد مال و ثروت دنيوي نبود، بطوري كه مدت خانه اش را به خانواده فقير و بي سرپناهي داده بود و خودش در همان محل اوراق فروشي زندگي مي كرد. در روز واقعه او به همراه پسرش در همان محل كارش در ذوالفقاريه مشغول كار بود كه متوجه عبور سربازان عراقي از بهمنشير شد. عراقي ها اصلا تصور نمي كردند كسي در آن حوالي باشد و با خيال راحت در حال عبور از عرض رودخانه بودند. وي ابتدا اقدام به شناسايي دشمن كرده و پس از آن در حالي كه هم خودروي سواري و هم موتور داشت براي اينكه عراقي ها متوجه حضورش نشوند بلافاصله با دوچرخه اي به طرف آبادان به راه افتاد و مسير 9 كيلومتري آن را به سرعت طي كرد و خبر را به شهر رساند.
او صدا مي زد: "اي مردم! اي مردم! عراقي ها از كوي ذوالفقاريه آمدند" و با دوچرخه اش به مساجد و پايگاههاي نظامي مي رفت و به همه خبر مي داد. هر طور شده فرمانده سپاه آبادان (حسن بنادري) را مي بيند و او را مجاب مي كند كه اين خبر حياتي است و بايد نيروها را تجهيز كنند و به مقابله با دشمن بروند. پس از آگاهي مسئولين نظامي و مردم بلافاصله نيروها به طرف بهمنشير مي روند و دشمن را قبل از آنگه بتواند مواضعش را مستحكم كند زمينگير كرده و به آن طرف رودخانه و داخل خرمشهر عقب مي زنند و به اين ترتيب آبادان از خطر سقوط نجات مي يابد. پس از واقعه كوي ذوالفقاريه، خودش هم به مدافعان آبادان پيوست و بر اثر انفجار يك خمپاره پايش قطع شد و پس از آن براي مداوا به تهران اعزام شد و در بيمارستان سينا بستري شد. او مظلومانه و تنها در همانجا به شهادت رسيد و در بهشت زهرا(ص) به خاك سپرده شد. مدتها به دنبال برادر شهيدم جستجو كردم و در دفتر درگذشتگان بهشت زهرا(س) نام او را يافتم و وقتي با تاريخ هجري قمري مطابقت دادم، متوجه شدم كه ايشان مقارن با روز #عاشوراي_حسيني به خاك سپرده شد, روحش شاد🌷
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
🕊شادی روح شهدا، امام شهدا صلوات🌷
راه شهــــ🌹ــــیدان ادامه دارد...🕊🕊
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎#ایثار_رضوی
🌷@isaar_razavi
🌷@bonyad_shahid_khorasan_razavi