eitaa logo
شکوفه های بهشتی
526 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
4.5هزار ویدیو
345 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖نکات ⁉️جزء کدام دسته هستیم؟ افراد در مواجهه‌ با گناه سه دسته اند: ۱) یک دسته با سرعت از کنار گناه می گذرند که در قیامت هم از صراط، سریع عبور میکنند . ✨ ۲) دسته ی دوم در مواجهه با گناه دچار تردید می‌شوند که‌ آیا انجام بدهند یا نه ، که عبورشان از صراط با معطلی و توقف است.🍂 ۳) دسته سوم کسانی هستند که گناه را انجام می دهند، این اشخاص موقع عبور از صراط سقوط می کنند.🔥 ┈┈••✨📖✨••┈┈ ☘ کانال معرفتی قرآنی هاد https://eitaa.com/joinchat/2933981274Cfc24723627
هدایت شده از فرهنگی مدرسه علمیه رضویه سطح ۳
مورچه سخت کوش.mp3
11.85M
🌹🌹 🙍‍♂بالای ۴ سال 🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : سوره یاسین آیات ۹ تا ۱۲ 🎶تدوین:عمو قصه گو 📚منبع : سایت وولک 🌷اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🌷 واحد فرهنگی سطح ۳ مدرسه رضویه ••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾•• https://eitaa.com/joinchat/543031376C9935d7ae38
هدایت شده از اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صریح از زبان امام جامعه بشنوید👆 ⏪ وقتی گرفتاری خانواده‌ها در آسیب‌های فضای مجازی و همچنین جرائم فضای مجازی را سال‌ها دیده‌ام و از این بی‌قانونی و این ولنگاری فقط مجرمان بهرۀ وافی را می‌برند و این همان مطلوب دولت‌های متخاصم است، حالم بد می‌شود!!!! 🔺وقتی مسئولان و مخصوصاً نمایندگان مجلس ماه‌هاست در تصویب و مشهور به این‌قدر منفعلانه عمل می‌کنند، از اعتمادی که به این نمایندگان شد احساس شرم می‌کنم. 🔺اما قلب‌م زمانی به درد می‌آید که دستورات امام جامعه و سپهسالار امام زمان علیه‌السلام نه شنیده می‌شود و نه اجرا؟!! 🔺پاسخ به طرفداران ولنگاری فضای مجازی و آنانی که می‌گویند برای کاهش تصادفات هم پس جاده‌ها را ببندید!! را از زبان رهبر حکیم انقلاب در این کلیپ بشنوید… #⃣ ♨️دریافت داغترین کلیپ های سیاسی در کانال 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1655832592Cd30cd51591
🕋🌻نحوه تعیین سمت دقیق قبله در دو روز از سال 🌻🕋 🔷 در ۲ روز مشخص از سال (روزهای ۷ خرداد و ۲۳ تیر)، آفتاب در لحظه ظهر شرعی شهر مکه، دقیقا در بالای خانه کعبه قرار می‌گیرد و این لحظه زمانی است که میل خورشید (فاصله مرکز خورشید تا دایره معدل النهار) معادل عرض جغرافیایی مکه است. از این نکته می توان برای تعیین قبله در اکثر نقاط زمین استفاده کرد. 🔶لذا یکی از بهترین روش ها برای تعیین قبله، این است که وقتی‌که خورشید دقیقاً در بالای سر مکه قرار گرفت (لحظه اذان ظهر مکه در همان دو روز )، ساکنین همه افق ها می توانند با نگاه کردن به خورشید، قبله شان را پیدا کنند .یعنی در واقع وقتی رو به سوی خورشید می ایستند انگار که رو به سوی کعبه ایستاده اند. 🔷برای دقیق تر مشخص شدن خط قبله ، می توان از یک شاخص نیز استفاده شود. جهت خلاف سایه شاخص در هر مکان،جهت قبله آنجا را نشان می‌دهد(مانند شکل بالا) 🔶 این اتفاق در روز ۷ خرداد ⬅️ ساعت ۱۳ و ۴۸ دقیقه ➡️ به وقت رسمی ایران می افتد. (مقارن لحظه اذان ظهر در مکه معظمه) 🔴 توجه به موارد زیر در امر قبله یابی با این روش ضروری است:👇👇 ❎ توجه 1 : علاوه بر روز ۷ خرداد ، در یک روز قبل و یک روز بعد از آن نیز می توان همین عمل را انجام داد و تفاوت زیادی در نتیجه ایجاد نمی شود . یعنی روز های ۶ و ۸ خرداد. ❎ توجه 2 : بدیهی است که اگر در این روزهای نام برده شده ، هوا ابری باشد (خورشید در آسمان پیدا نباشد) نمی توان از این روش برای تعیین قبله استفاده نمود ❎ توجه 3 : در استفاده از شاخص باید به دو نکته زیر توجه نمود : 1️⃣ حتما سطحی که شاخص روی آن قرار می گیرد باید مسطح، صاف و بدون شیب باشد. 2️⃣ حتما شاخص باید بر آن سطح کاملا عمود باشد ⬅️ برای اطمینان از صاف بودن سطح می توان از ابزارهای ساده ای مثل تراز بنّایی و برای اطمینان از عمود بودن شاخص، می توان از شاقول بنایی یا گونیا استفاده کرد. ✅دی وی دی شماره ۲۰ - پیرامون قبله شناسی ❇️کتاب دروس هیئت درس ۵۳ https://chat.whatsapp.com/Gn63zNHkcOKJ8dcQkMgK6D
🕋🌻اهمیت تعیین دقیق سمت قبله 🌻🕋 ✍️حضرت استاد صمدی آملی: 🔷 عزیزان نسل جوان! شما که آسمانها را شکافتید و موشک‌های بالستیک نقطه‌زن با محاسبات پیچیده ریاضی‌ طراحی نمودید، خوب نیست که در مساله حیاتی دچار اباحی‌گری و تسامح عوامانه شوید. 🔸از خاتم انبیا(ص) مرویست: 《اِنَّ اللهْ فِي قِبلَة ِ المُصَلّي》. یکی از دلایل در نماز است. نوعاً قبله اکثر مساجد و خانه های ما در ایران دقیق نیست و انحراف دارد. این ها را جدی بگیرید !! همه این ها اثرات تکوینی دارند ... 🔷 جناب رسول الله وقتی در مدینه نماز می خواندند ،می فرمودند "قبلتی علی المیزاب" یعنی من به سمت ناودان کعبه نماز میخوانم . 🔸دانشمندان و ریاضیدانان بزرگ اسلام از جمله ابوریحان بیرونی ها آمدند ،بعدها خط قبله شهر مدینه را محاسبه کردند، دیدند دقیقا خط قبله شهر مدینه، به نقطه‌ی میزاب( ناودان ) کعبه اصابت می کند!! علامه حسن زاده آملی این فرمایش جناب رسول الله را در تعیین قبله مدینه از آن حضرت میشمارند. این طور باید در بحث قبله دقیق بود! 🔷 پس به صرف اینکه به صورت کلی بگوییم: قبله، فلان طرف است ،خدا قبول می کند!! این طور نمیشود. 🔸 چه طور در مسائل دنیوی خودمان وقتی می خواهیم یک کاری انجام بدهیم مثلا یک خانه ای بسازیم و... اهل تسامح نیستیم و سعی می کنیم به دقیق ترین شکل ممکن آن را انجام دهیم اما همین که به امور معنوی و تکوینی می رسیم اهل تسامح می شویم و می گوییم خدا قبول می کند! این طور نیست .... عالَم، برای خودش حسابی دارد ... ✅دی وی دی شماره ۲۰ - پیرامون قبله شناسی ❇️کتاب دروس هیئت - درس ۵۳ @tahoorasafoorasaboora https://chat.whatsapp.com/Gn63zNHkcOKJ8dcQkMgK6D
چند وقت پیش رفتیم جایی یکی از پیرزن های مجلس شروع کرد فحش به نظام ✊ و دعا برای روح شاهنشاه ...🙏 اون موقع چیزی نگفتم اما بعد اینکه شام صرف شد نشستم کنارش گفتم حاج خانوم شنیدم ماشالله همه بچه ها و نوه هاتون تحصیلکرده هستن ! لبخندی زد و با افتخار گفت بله اون پسرم لیسانس هست اون نوه ام دکتری هست اون یکی پزشکی میخونه و... خداروشکر نان حلال و زحمتکشی دادیم بهشون ☺️ گفتم : آفرین به شما ، خودتون تا کلاس چندم خوندین؟! گفت: من تا کلاس پنجم درس خوندم 😓 گفتم : کدوم مدرسه؟ گفت : تا کلاس سوم مدرسه روستامون ، کلاس چهار و پنجم رو هم نهضت سواد آموزی خوندم گفتم : پس هوش بچه ها و نوه هاتون به شما نرفته احتمالا به خاله ای و عمه ای کسی رفتن درس خون شدن 😉 گفت : نه خواهر برادرام هم بیشتر از دبستان سواد ندارن !! اتفاقا هوشی من داشتم هیچکس نداشت 😏 گفتم : پس چرا درس نخوندین ؟ حتما تنبل بودین ،! 😅 گفت: نخیر !! خیلی هم زرنگ بودم منتها بد شانسی ما اون موقع امکانات نبود ، مدرسه تو روستاها اکثرا نبود یا تا دبستان بود !! اگه امکاناتی که بچه های الان دارن من داشتم الان مدرک پروفسوری داشتم 😌 قدیم اصلا برای سواد ارزش قائل نبودن ، از بچگی دست چپ و راستم شناختم بردنم پشت دار قالی ، تو قالیباف خونه بزرگ شدم ، صبح تا شب باید برای ارباب قالی میبافتیم بعدشم بدو بریم از سرچشمه آب بیاریم گاو و گوسفند علف بدیم و مثل الان لوله کشی و لباسشویی و این حرفا نبود ... وقتی برای درس خوندن نداشتیم همون سه کلاس رو هم شبانه خوندم !! گفتم : خب نمیرفتین قالیباف خونه ، گفت: خب اگه نمیرفتیم چیزی نداشتیم بخوریم باید قالی میبافتیم که اخر برج پدرمون پولی از ارباب بگیره قند و چایی و کبریت وبقیه مایحتاجمون رو بخره گفتم: شاه میدونست شما اینجور زندگی دارید؟! آخه زندگی سردار سلیمانی خوندم مثل شما بود ، پدر خودمم مثل شما بوده و تو سختی زندگی میکردن ، چرا شاهنشاه براتون کاری نمیکرد؟! چرا ۸۰ درصد مردم ایران تو زمان شاه بیسواد بودن؟! تازه انقلاب اومده یک نهضت راه انداخته که بتونه بیسوادی رو ریشه کن کنه؟! حاج خانوم یک نگاهی کرد 😨 گفتم : چرا دارید حقایق رو وارونه جلوه میدین ؟ گفت: چی بگم از بس گرونیه گفتم : مدل ماشین بابات زمان شاه چی بود؟! حتما تو اون ارزانی ها بهترین ماشین خریدین؟ گفت : ما اصلا ماشین نداشتیم فقط ارباب داشت ! گفتم : زمان شاه مستطیع شدین رفتین حج حاج خانوم شدین؟! گفت : نه چند سال پیش رفتم مکه سوریه و کربلا هم رفتم گفتم : چرا تو زمان شاه همه چیز ارزون بود نرفتین گفتم : شاهنشاه استان بحرین رو چند فروخت؟! گفت : مگه شاه فروخت ؟! گفتم : وقتی استان فروخته نفهمیدین چطوری از بقیه اختلاس هاشون باخبر میشدین؟! خلاصه گفتم تاریخ رو تحریف نکنید لطفا از شاه اسطوره تو ذهن بچه هایی که حاضر نیستن لحظه ای تو شرایط و امکانات زمان شاه زندگی کنند نسازید !!! سرش انداخت پایین و چیزی نگفت
❇️ علی ابن مهزیار 💠 ایشان در قرن سوم هجری قمری زندگی می‌کرد و از فقها، محدثان و دانشمندان معروف شیعه و از اصحاب امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری (علیهم‌السلام) بوده و در برخی از مناطق، بخصوص در اهواز به عنوان نمایندهٔ امام بوده است. ✍ من ۲۰مرتبه به حج مشرف شدم و در تمام این سفرها، قصدم دیدن مولایم (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) بود. ولی در این سفرها، هر چه بیشتر تفحص کردم کمتر موفق به اثریابی از آن حضرت گردیدم. بالاخره مأیوس شدم و تصمیم گرفتم که دیگر به مکه نروم. وقتی که دوستان عازم مکه بودند، به من گفتند مگر امسال به مکه مشرف نمی‌شوی؟ گفتم: نه، امسال گرفتاری‌هایی دارم و قصد رفتن به مکه را ندارم. شبی در عالم خواب شنیدم کسی می‌گوید: ای علی بن ابراهیم! خداوند به تو فرمان داده که امسال را نیز حج کنی. با امیدی به دنبال وسائل سفر رفتم، وقتی رفقا مرا دیدند تعجب کردند، ولی به آنها از علت تغییر تصمیمم چیزی نگفتم. موسم حج فرارسید و با دوستان به آهنگ حج، رهسپار مدینه شدم. در آنجا نیز پیوسته در این‌باره فکر می‌کردم تا آنکه به قصد مکه از مدینه خارج شدم. به سرزمین جُحْفِه رسیدم و یک روز در آنجا ماندم. در مسجد نماز گزاردم، سپس صورت به خاک نهاده و برای تشرف خدمت امام زمان (علیه‌السلام) به درگاه خداوند متعال دعا و تضرع فراوان کردم. شبی در مطاف، جوان زیبا و خوش‌بویی را دیدم که به آرامی راه می‌رود و در اطراف خانه خدا طواف می‌کند. برخاستم و به جانب او رفتم. وقتی متوجه من ‌شد، پرسید اهل کجایی؟ گفتم عراق پرسید کدام عراق؟ گفتم اهواز پرسید: خصیب (ابن خصیب) را می‌شناسی؟ گفتم: خدا او را رحمت کند از دنیا رفت. گفت: خدا او را رحمت فرماید. شب‌ها را بیدار بود و بسیار به درگاه خداوند می‌نالید و اشکش پیوسته جاری بود. آنگاه پرسید: علی بن ابراهیم مهزیار را می‌شناسی؟ گفتم بله خودم هستم. گفت: ای ابوالحسن! خدا تو را حفظ کند. علامتی را که میان تو و امام حسن عسکری (علیه‌السلام) بود، چه کردی؟ گفتم نزد من است. گفت آن را بیرون آور. پس دست در جیب کردم و آنرا در آوردم. موقعی که آنرا دید نتوانست خودداری کند و دیدگانش پر از اشک شد و زار زار گریست، به طوری‌که لباس‌هایش از سیلاب اشک، تر شد. آنگاه فرمود: ای پسر مهزیار! خداوند به تو اذن می‌دهد. به محل اقامت خود برگرد، و با رفقایت خداحافظی کن، و چون شب فرا رسید، به جانب «شعب بنی عامر» بیا که مرا در آنجا خواهی دید. من با خوشحالی به منزل رفتم، و وسائل سفر را جمع کردم و با رفقا خداحافظی نمودم و گفتم برایم کاری پیش آمده که باید چند روزی به جایی بروم. وقتی شب شد جهاز شتر را محکم بسته و سوار شدم تا به شعب بنی عامر رسیدم. دیدم همان جوان ایستاده و مرا صدا می‌زند: ای ابوالحسن! نزد من بیا. وقتی نزدیک وی رسیدم، به من گفت پیاده شو تا نماز شب بخوانیم. پس از نماز شب، امر فرمود سجده کنم و تعقیب بخوانم. سپس سوار شدیم و راه افتادیم تا طلوع فجر دمید، پیاده شدیم و نماز صبح را خواندیم. وقتی که نمازش را تمام کرد سوار شد و به من هم دستور داد سوار شوم. با وی حرکت نمودم تا آنکه قلّهٔ کوه طائف پیدا شد. هوا قدری روشن شده بود. پرسید آیا چیزی می‌بینی؟ گفتم: آری! تل‌ ریگی می‌بینم که خیمه‌ای بر بالای آن است و نورِ داخلِ آن، تمام صحرا را روشن کرده است! گفت: بله درست است، منزلِ مقصود، همان جاست. جایگاه مولا و محبوب ما، در همان جا قرار دارد. سپس گفت: بیا برویم. وقتی مسافتی از راه را رفتیم، گفت پیاده شو که در اینجا سرکشان ذلیل و جباران خاضع می‌گردند. گفتم شترها را چه بکنیم؟ گفت: اینجا حرم قائم آل محمد (ﷺ) است. کسی جز افراد با ایمان بدین‌جا راه نمی‌یابد، و هیچ کس جز مؤمن از اینجا بیرون نمی‌رود. مهار شتر را رها کردم. به من دستور داد تا در بیرون چادر توقف کنم. وقتی برگشت، گفت: داخل شو که در اینجا جز سلامتی چیزی نیست. بشارت باد به تو، اذن دخول صادر شد. حضرت فرمودند: ✨ ای ابوالحسن! ما شب و روز منتظر ورودت بودیم، چرا این قدر دیر نزد ما آمدی؟ عرض کردم: آقای من! تاکنون کسی را نیافته بودم که دلیل و راهنمای من به سوی شما باشد. فرمودند: آیا کسی را نیافتی که تو را دلالت کند؟! بعد انگشت مبارک را به روی زمین کشیده و فرمودند: ✨ نه، لکن شماها اموالتان را فزونی بخشیدید، و بر بینوایانِ از مؤمنین، سخت گرفته، آنان را سرگردان و بیچاره کردید، و رابطهٔ خویشاوندی را در بین خود بریدید (صله رحم انجام ندادید) دیگر شما چه عذری دارید؟ گفتم: توبه! توبه! عذر می‌خواهم. ببخشید! نادیده بگیرید. سپس فرمودند: ✨ ای پسر مهزیار! اگر نبود که بعضی از شما برای بعضی دیگر استغفار می‌کنید، تمام کسانی که بر روی زمین هستند، نابود می‌شدند به جز خواص شیعه؛ همان‌هایی که گفتارشان با رفتارشان یکی است.
🌕 تمام عمر به او خدمت میکردم 🔵 از امام صادق(ع) سؤال شد: آیا قائم به دنیا آمده است؟ حضرت فرمود: «لا وَ لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی» «خیر! اگر او را درک می کردم، در تمام ایام زندگی ام به او خدمت میکردم» 📚 بحارالأنوار ج ۵۱ ص ۱۴۸ ⚫️ شهادت صادق آل محمد (ع) بر امام زمان علیه السلام و همه منتظران تسلیت باد. @allamedahr
هدایت شده از این عمار
🌷دائم‌الوضو بود موقع اذان خیلی‌ها می‌رفتند وضو بگیرند ولی حسن اذان و اقامه را می‌گفت و نمازش را شروع میکرد 🌷می‌گفت: زمین جایِ جمع‌کردن ثوابه حیف زمینِ خدا نیست که آدم بدون وضو روش راه بره..؟! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
❇️ علی ابن مهزیار 💠 ایشان در قرن سوم هجری قمری زندگی می‌کرد و از فقها، محدثان و دانشمندان معروف شیعه و از اصحاب امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری (علیهم‌السلام) بوده و در برخی از مناطق، بخصوص در اهواز به عنوان نمایندهٔ امام بوده است. ✍ من ۲۰مرتبه به حج مشرف شدم و در تمام این سفرها، قصدم دیدن مولایم (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) بود. ولی در این سفرها، هر چه بیشتر تفحص کردم کمتر موفق به اثریابی از آن حضرت گردیدم. بالاخره مأیوس شدم و تصمیم گرفتم که دیگر به مکه نروم. وقتی که دوستان عازم مکه بودند، به من گفتند مگر امسال به مکه مشرف نمی‌شوی؟ گفتم: نه، امسال گرفتاری‌هایی دارم و قصد رفتن به مکه را ندارم. شبی در عالم خواب شنیدم کسی می‌گوید: ای علی بن ابراهیم! خداوند به تو فرمان داده که امسال را نیز حج کنی. با امیدی به دنبال وسائل سفر رفتم، وقتی رفقا مرا دیدند تعجب کردند، ولی به آنها از علت تغییر تصمیمم چیزی نگفتم. موسم حج فرارسید و با دوستان به آهنگ حج، رهسپار مدینه شدم. در آنجا نیز پیوسته در این‌باره فکر می‌کردم تا آنکه به قصد مکه از مدینه خارج شدم. به سرزمین جُحْفِه رسیدم و یک روز در آنجا ماندم. در مسجد نماز گزاردم، سپس صورت به خاک نهاده و برای تشرف خدمت امام زمان (علیه‌السلام) به درگاه خداوند متعال دعا و تضرع فراوان کردم. شبی در مطاف، جوان زیبا و خوش‌بویی را دیدم که به آرامی راه می‌رود و در اطراف خانه خدا طواف می‌کند. برخاستم و به جانب او رفتم. وقتی متوجه من ‌شد، پرسید اهل کجایی؟ گفتم عراق پرسید کدام عراق؟ گفتم اهواز پرسید: خصیب (ابن خصیب) را می‌شناسی؟ گفتم: خدا او را رحمت کند از دنیا رفت. گفت: خدا او را رحمت فرماید. شب‌ها را بیدار بود و بسیار به درگاه خداوند می‌نالید و اشکش پیوسته جاری بود. آنگاه پرسید: علی بن ابراهیم مهزیار را می‌شناسی؟ گفتم بله خودم هستم. گفت: ای ابوالحسن! خدا تو را حفظ کند. علامتی را که میان تو و امام حسن عسکری (علیه‌السلام) بود، چه کردی؟ گفتم نزد من است. گفت آن را بیرون آور. پس دست در جیب کردم و آنرا در آوردم. موقعی که آنرا دید نتوانست خودداری کند و دیدگانش پر از اشک شد و زار زار گریست، به طوری‌که لباس‌هایش از سیلاب اشک، تر شد. آنگاه فرمود: ای پسر مهزیار! خداوند به تو اذن می‌دهد. به محل اقامت خود برگرد، و با رفقایت خداحافظی کن، و چون شب فرا رسید، به جانب «شعب بنی عامر» بیا که مرا در آنجا خواهی دید. من با خوشحالی به منزل رفتم، و وسائل سفر را جمع کردم و با رفقا خداحافظی نمودم و گفتم برایم کاری پیش آمده که باید چند روزی به جایی بروم. وقتی شب شد جهاز شتر را محکم بسته و سوار شدم تا به شعب بنی عامر رسیدم. دیدم همان جوان ایستاده و مرا صدا می‌زند: ای ابوالحسن! نزد من بیا. وقتی نزدیک وی رسیدم، به من گفت پیاده شو تا نماز شب بخوانیم. پس از نماز شب، امر فرمود سجده کنم و تعقیب بخوانم. سپس سوار شدیم و راه افتادیم تا طلوع فجر دمید، پیاده شدیم و نماز صبح را خواندیم. وقتی که نمازش را تمام کرد سوار شد و به من هم دستور داد سوار شوم. با وی حرکت نمودم تا آنکه قلّهٔ کوه طائف پیدا شد. هوا قدری روشن شده بود. پرسید آیا چیزی می‌بینی؟ گفتم: آری! تل‌ ریگی می‌بینم که خیمه‌ای بر بالای آن است و نورِ داخلِ آن، تمام صحرا را روشن کرده است! گفت: بله درست است، منزلِ مقصود، همان جاست. جایگاه مولا و محبوب ما، در همان جا قرار دارد. سپس گفت: بیا برویم. وقتی مسافتی از راه را رفتیم، گفت پیاده شو که در اینجا سرکشان ذلیل و جباران خاضع می‌گردند. گفتم شترها را چه بکنیم؟ گفت: اینجا حرم قائم آل محمد (ﷺ) است. کسی جز افراد با ایمان بدین‌جا راه نمی‌یابد، و هیچ کس جز مؤمن از اینجا بیرون نمی‌رود. مهار شتر را رها کردم. به من دستور داد تا در بیرون چادر توقف کنم. وقتی برگشت، گفت: داخل شو که در اینجا جز سلامتی چیزی نیست. بشارت باد به تو، اذن دخول صادر شد. حضرت فرمودند: ✨ ای ابوالحسن! ما شب و روز منتظر ورودت بودیم، چرا این قدر دیر نزد ما آمدی؟ عرض کردم: آقای من! تاکنون کسی را نیافته بودم که دلیل و راهنمای من به سوی شما باشد. فرمودند: آیا کسی را نیافتی که تو را دلالت کند؟! بعد انگشت مبارک را به روی زمین کشیده و فرمودند: ✨ نه، لکن شماها اموالتان را فزونی بخشیدید، و بر بینوایانِ از مؤمنین، سخت گرفته، آنان را سرگردان و بیچاره کردید، و رابطهٔ خویشاوندی را در بین خود بریدید (صله رحم انجام ندادید) دیگر شما چه عذری دارید؟ گفتم: توبه! توبه! عذر می‌خواهم. ببخشید! نادیده بگیرید. سپس فرمودند: ✨ ای پسر مهزیار! اگر نبود که بعضی از شما برای بعضی دیگر استغفار می‌کنید، تمام کسانی که بر روی زمین هستند، نابود می‌شدند به جز خواص شیعه؛ همان‌هایی که گفتارشان با رفتارشان یکی است.