🔘خواص درمانی و دارویی فوق العاده #انگور
🔸 اخلاط بدن را متعادل می کند .
🔸بسیار مقوی و مغذی است .
🔸تصفیه خون
🔸تمیز کردن سینه و ریه
🔸برطرف کننده یبوست
@newsonlinet
❣#سلام_امام_زمانم❣
🌱هزار بار هم که
بهار بیاید کافی نیست!
🌱تویی...ربیع الأنام همان بهار
که قرار است تیشه ای باشد
برای شکستنِ انجماد دل هایی،
که سالهاست یخ زده اند!
به گمانم حلول تو،نزدیک است!
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲
#امام_زمان
✨﷽✨
داستان بسیار جذاب #طرماح
💠✨براى امير المومنين عليه السلام نامه اى از معاويه رسيد
حضرت مُهر نامه را شكست و قرائت كرد: " از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين، معاويه بن ابى سفيان براى على:
اى على !
در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين: عايشه و اصحاب رسول خدا: طلحه و زبير كردى اكنون مهياى جنگ باش "
💠✨حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت: از طرف عبدالله، تو به رياست مىنازى و من به بندگى خداوند من آماده جنگ هستم به همان نشان كه " انا قاتل جدك و عمك و خالك: من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم "
💠✨سپس نامه را مُهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند، پرسيد: كيست كه اين نامه را به شام ببرد❓
كسى جواب نداد
🔶دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار طرماح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد: على جان ! من حاضرم حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه كرد، فرمود:
💠👌👌✨طرماح ! به شام كه رفتى مواظب آبروى على باش طرماح گفت: سمعاً و طاعةً آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد.
💯معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از شاگردان على را به او رساند
معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد دستور انجام شد
💠✨طرماح وقتى وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت، خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد
اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه " پاهايت را جمع كن " اما او گفت: تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد.
💠✨عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت: اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسهات را كمى شل كن تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند.
معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم پيش طرماح بگذارند، از او پرسيد: از نزد كه به خدمت كه آمدهاى ❓
طرماح گفت: از طرف خليفه برحق ، اسدالله ، عين الله ، اذن الله ، وجه الله ، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان 😁
معاويه ناراحت از اينكه سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند، گفت: نامه را بده ببينم
💠👌👌👌👌✨طرماح گفت: روى پاهايت مىايستى، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه السلام را ببوسم و به تو بدهم
معاويه گفت : نامه را به عمرو عاص بده
#طرماح گفت : اميرى كه ظالم است، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نميدهم
معاويه گفت: نامه را به يزيد بده
#طرماح گفت: ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچهاش
معاويه پرسيد: پس چه كنيم ؟
#طرماح گفت: همانكه گفتم
💠✨بالاخره معاويه نامه را گرفت و خواند بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد " على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است مهياى نبرد باش "
#طرماح برخاست و گفت: من خودم جواب نامه ات را مى دهم:
على عليه السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت سپس خواست برود كه
معاويه گفت " طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو "
اما #طرماح بى اعتناء به حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش گرفت
💠✨#معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت : حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يكساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من طرفدارى كند😂
#عمرو_عاص گفت : بخدا اگر على به شام بيايد، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم اما غذايم را سر سفره تو ميخورم🙊
📚 ( الأختصاص ص ١٣٨)
#عید_غدیربر شیعیان امیرالمومنین مبارک
#
➖پنج فضیلت از فضائل روز غدیر
۱_ روزی که در آن دعا مستجاب میشود.
💠یَومُ یُستَجَاب فِیهِ الدُّعَاءُ
۲_روز بخشش و گذشت از گناهکاران شیعۀ امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
💠یَومُ الصَّفحِ عَن مُذنِبِی شِیعَةأمِیرِ المُؤمِنیِن.
۳_کسی که مؤمنی را طعام دهد، گویا تمام انبیا و صدّیقین را طعام داده است.
💠مَنْ اَطْعَمَ مُؤْمِناً کَانَ کَمَنْ اَطْعَمَ جَمِیعَ الْاَنْبِیَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ.
۴_روزی است که (اعمال شیعیان علی) و دوستان آل محمد علیهم السلام پذیرفته می شود.
💠یَوْمُ تَقَبُّلِ اَعْمَالِ الشِّیعَةِ وَ مُحِبِّی آلِ مُحَمَّدٍ.
۵_ روز صلوات فرستادن بر محمد و آل اوست، و روز خشنودی و روز عید اهل بیتِ محمد صلی الله علیه و آله
💠یَومُ اِکثار الصَّلاةِ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ یَومُ الرّضا وَ یَوم عِیدِ اَهلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ .
📚: اقبال الاعمال، ج۱، ص۴۶۴.
#عید_غدیر
#عید_ولایت
#فضیلت_روز_غدیر
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
🔆داستان غدیر
#قسمت_اول:
🍃در حدود یک هفته است که مراسم حج پایان یافته و نبی اکرم به همراهی کاروانهایی بزرگ، خانه خدا را ترک گفته است. این کاروانها - که رهسپار شهرهای خویشند - وادیهایی را پشت سر گذاشته و اینک به منطقه وسیعی به نام «جحفه » گام نهاده اند; به صحرای خشکی که جز چند درخت تنومند بیابانی و مقداری خاک و ریگهای سوزان، چشم انداز دیگری ندارد. کت یکنواخت شتران قافله و آهنگ زنگها، کاروانیان را در رؤیایی دور و دراز فرور برده است. هنوز آهنگ جذاب و نوای ملکوتی پیامبر، صلی الله علیه وآله، در فضای کعبه - که سفارشهای لازمی می کرد و می گفت این آخرین سفر اوست - در گوش اصحاب و یارانش طنین انداز است.
🍃این خاطره چهره آنان را در هاله ای از غم و اندوه گرفته است. یاد فرزندان و دوستان، عده ای از مسافران را به خود مشغول داشته و مشاهدات تاریخی، دسته ای دیگر را سرگرم کرده است و سرانجام گروهی به اموال و کالاهایی که در این سفر خریده اند و بهره ای که از آنها در شهرهای خویش خواهند برد، می اندیشند.
🍃اما در میان این جمع کثیر، پیامبر اکرم - به دلیل رسالت بزرگ و ابدی خویش - به موضوعی می اندیشد که از نوع منافع و خواسته های آنان نیست. فکر او در محور مطلبی دور می زند که نه تنها بسته به مصلحت زندگانی آینده کاروانیان همسفر اوست، بلکه متعلق به زندگی سعادتمندانه کاروان عظیم بشریت تا قیامت است.
🍃پیامبر بیست و سه سال از عمر خویش را در راه ترویج قوانین آسمانی و هدایت انسانها به سوی فضیلت و تقوی سپری کرده و کلیه دستوراتی را که برای سعادت و کامیابی بشر ضروری بوده است، از مبدا وحی کسب کرده و در دسترس جهانیان گذرانده است و نکته ای نیست که تاکنون یادآور نشده باشد. در این هنگام او حس می کند که بیش از چند روزی از دوران حیات پر افتخارش باقی نیست و در آینده نزدیکی خورشید جهان افروز وجودش در پس ابرهای تیره و تار مرگ از دیدگان پنهان خواهد شد. این اندیشه او را به خود مشغول داشته است که:
🍃بعد از او چه کسی می تواند حافظ این همه قوانین و سنن بوده، اداره کننده و رهبر همه انسانها به سوی کمال و رستگاری باشد؟
🍃انتظار محمد، صلی الله علیه وآله، چندان نمی پاید. خداوند خواسته حبیبش را برآورده آخرین و مهمترین موضوع اساسی اسلام را - که پیامبرش مدتهاست چشم به راه اعلام آن از جانب خداست - با فرستادن وحی آشکار می کند.
🍃در این لحظات، اطرافیان پیامبر بخوبی می بینند که ناگهان چهره گردآلود او برافروخته می شود، پلکهایش را بر هم گذارده، سنگینی مخصوصی بر او چیره می گردد، دانه های عرق از پیشانی بلندش فرو می چکد و بیکباره چون کوهی در جای خود می ایستد و در این حال کلماتی زیر لب زمزمه می کند; این حالت نزول وحی است که به رسول خدا دست داده است.
🍃به اشاره او شترش را می خوابانند. صدایش کم کم بلند می شود. اطرافیانش بخوبی می شنوند که این نغمه آسمانی را - که جبرئیل امین، فرشته وحی بر او نازل کرده است - با لهجه گیرا و محکم خویش تلاوت می کند:
🍃یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس... (1)
🍃ای پیامبر! آنچه از پروردگارت به تو نازل شده است تبلیغ کن، که اگر ابلاغ نکنی رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای، و [در این کار از کسی پروا مکن که] خدا تو را از مردم حفظ می کند.
🍃فرشته وحی به امر خداوند به پیامبر می گوید که آنچه درباره ولایت و امامت و خلافت علی، علیه السلام، و واجب بودن پیرویش بر هر فرد مسلمان، بر او نازل شده است به همه بگوید و به دستور خداوند بزرگ، علی را پایگاه دین و رهبر مطلق مسلمانان جهان - بعد از خود - بگرداند.
🔆داستان غدیر
#قسمت_دوم:
🍃توقف پیامبر همهمه ای در میان کاروانیان برپا ساخته است; هیاهویی که با شبهه اسبهای عربی و زنگ شتران قافله ها آمیخته است. سرها از هر سو کشیده شده جملاتی بین افراد رد و بدل می شود:
- چه اتفاق افتاده است؟
🍃- اینجا؟ اینجا که جای فرود آمدن نیست!
🍃این بیابان آتشزا که از تابش آفتاب سراسر آن زبانه می کشد؟!
🍃- در کنار این کوه تفتیده! در این بیابان بی آب و علف!
🤔- در اینجا چه می خواهند بکنند؟ برای چه توقف کرده اند؟
😔- کاش زودتر به راه ادامه دهیم، شاید از نسیم دشتهایی که در پیش است آسایشی یابیم و به منزلگاه مناسبی برسیم!
🤔- آیا چه پیش آمده که محمد مهربان را وادار کرده است ما را در این سرزمین سوزان و ظهر گرما امر به توقف دهد؟
🤔- آیا باز چه فرمانی از خداوند بر محمد نازل گشته است؟
🍃در این هنگام، از جمعیتی که با پیغمبر اکرم همراهند، جلودارانشان مسافتی از صحرای جحفه را پیموده اند و عده ای نیز هنوز به نقطه توقف او نرسیده اند. به فرمان پیامبر، آنان را که جلو رفته اند باز می گردانند و آنان را که از عقب می رسند نگاه می دارند و محل اجتماع، نزدیک برکه (غدیر) معین می گردد. این آبگیر معروف - که اطراف آن را چند درخت تنومند پرسایه احاطه کرده است - مسافران خسته و گرمازده را به سایه های اطراف خویش فرا می خواند، اما با اشاره پیامبر کسی به آنجا نزدیک نمی شود تا همه بیایند و این سایبانهای طبیعی، محلی برای اقامه نماز باشد. زیرا هنگام نماز باید از هر جهت آمادگی داشت. سپس عده ای مامور می شوند که زیر درختان را از خار و خاشاک پاک کنند، تا ابتدا نماز ظهر که هنگام آن فرا رسیده است در آنجا برگزار گردد.
🍃نبی اکرم نماز ظهر را با افراد کاروان از مرد و زن به جای می آورد و پس از پایان نماز برای ابلاغ امر مهمی - که خداوند او را برای آن به توقف در این سرزمین مامور کرده است - مردم را خبر می دهد که همگی گرد او جمع شوند.
🍃در مکان مرتفعی روی تخته سنگهای دامنه کوهستان از چند جهاز شتر منبری بلند بنا کرده اند که از فراز آن، پیامبر بزرگ اسلام بتواند به صورتی در برابر این اجتماع وسیع قرار گیرد که همگی او را ببینند و سخنش را بشنوند. در این هنگام پیامبر مهربان بر فراز منبر می رود. با اشاره او غوغا و همه مردم یکباره خاموش می شود، نفسها در سینه حبس می گردد، بر سراسر جمعیت سکوتی محض حکمفرما می شود و صحرا آرامش یکنواخت خود را باز می یابد. گویی سراپا گوش شده اند که صدای مقتدای گرامی خود را از جان و دل بشنوند.
🍃محمد، صلی الله علیه وآله، بر جهاز شتران می ایستد و در برابر دیدگان هزاران تن مسلمان چنین آغاز سخن می کند:
🍃سپاس و ستایش مخصوص خداوند است. ما از او کمک می خواهیم. به او ایمان می آوریم و بر او توکل می کنیم... ما از بدیهای نفس و زشتیهای کردارمان به پروردگار خود پناه می بریم. او خداوندی است که اگر کسی را (به دلیل گناه کردن و نیت بد خود او) گمراه کند آن کس رهنمایی نمی یابد و اگر کسی را هدایت فرماید آن کس گمراه کننده ای نخواهد داشت. من گواهی می دهم که معبودی نیست جز آفریدگار یکتا که بخشنده و مهربان است و شهادت می دهم که محمد بنده و فرستاده اوست.
🍃باری، ای مردم! خدای مهربان آگاه مرا خبر داده است که مرگ من نزدیک است. من مسؤولم و شما نیز مسؤولیت دارید... از شما سؤال می کنم:
🍃در پیشگاه خداوند درباره من چه خواهید گفت؟ آیا وظیفه رسالت را ادا کرده ام و شما را به راه راست و دین خدا فراخوانده ام؟
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🔸حکایتی شنیدنی🔸
دو نفر از شیعیان در گذرگاهی از بغداد به مجلس بزرگی رسیدند
پرسیدند: این مجلس متعلّق به کیست؟
گفتند: مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه است
راوی حکایت می گوید: رفیق من که اسمش فضل بن حسن بود و مردی متعصّب در مذهب شیعه و در عین حال آدمی بحّاث و با اطلاع از مبانی مذهب بود گفت:
من می روم و با این مرد مباحثه می کنم و تا او را ملزم و مجاب نکنم از این مکان نمی روم
گفتم: این عالم بزرگی است و از عهدۀ بحث با او بر نمی آیی
گفت: من معتقد به مذهب حقم و حق مغلوب نمی شود
وارد مجلس شدیم و نشستیم و در یک فرصت مناسب فضل از جا برخاست و گفت:
ایها العالم من برادری دارم که رافضی است و من هر چه می خواهم به او بفهمانم که ابوبکر بعد از پیامبر اکرم افضل امّت و خلیفۀ به حق بوده قبول نمی کند و می گوید: علی بن ابیطالب افضل و خلیفۀ به حق است
شما یک دلیل قاطعی به من یاد بدهید که به او بفهمانم و او را به راه راست بیاورم
ابوحنیفه گفت: به برادرت بگو بهترین و روشن ترین دلیل این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همواره در میدان های جنگ آن دو بزرگوار ابوبکر و عمر را کنار خود می نشاند و علی را مقابل نیزه و شمشیر دشمن می فرستاد! و این نشان می دهد که آن دو نفر محبوب پیامبر بوده اند و چون آن حضرت می خواسته که آنها بعد از خودش جانشین باشند آنها را حفظ می کرد! و چون علی را دوست نمی داشت طردش می کرد و او را به میدان می فرستاد تا کشته شود و این بهترین دلیل بر افضلیت ابوبکر و عمر است
فضل گفت: بله من این را به برادرم می گویم
ولی او ازقرآن به من جواب می دهد که خداوند فرموده است:
«خداوند مجاهدین را بر قاعدین و نشستگان برتری داده و اجری بزرگ برای آنان آماده است»
و به حکم این آیه علی چون مجاهد بوده افضل از ابوبکر و عمر است که قاعد بوده اند
ابوحنیفه گفت: به او بگو از این بهتر می خواهی که ابوبکر و عمر قبرشان کنار قبر پیامبر و چسبیده به قبر آن حضرت است در حالی که قبر علی از قبر پیامبر دور افتاده و در عراق است!
فضل گفت: بله این را هم به برادرم می گویم
امّا او می گوید: آن ها غاصبانه در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دفن شده اند!
برای این که خداوند فرموده است:
«ای مؤمنان بدون اذن و اجازۀ پیامبر داخل خانه اش نشوید..»
و می دانیم که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در خانۀ خودش دفن شده و آن دو نفر بدون اذن در خانۀ آن حضرت دفن شده اند و محل دفن ایشان غصبی است
ابوحنیفه که از این گفتگو سخت ناراحت شده بود تأمّلی کرد و سپس با لحنی تند گفت: به این برادر خبیثت بگو آنها غاصبانه در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفن نشده اند! بلکه عایشه و حفصه که دختران آن دو بزرگوار و همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند و از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مهریه طلبکار بودند پدرانشان را در مهریه خودشان دفن کردند!
فضل گفت: بله من این مطلب را هم به برادرم گفته ام ولی او باز آیه ای برای من می خواند و می گوید: پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به همسرانش بدهکار نبوده است
برای اینکه خداوند فرموده است:
«ای پیامبر ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم»
طبق این آیه پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم مهریۀ زن هایش را داده بود و وقتی که از دنیا رفت به زن هایش بدهکار نبوده است
ابوحنیفه اندکی تأمّل کرد و گفت:
به این برادرت بگو درست است که همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مهریّه طلبکار نبوده اند اما سهم الارث که از ماتَرَک پیامبر داشته اند و ماتَرَک یعنی آنچه پیامبر اکرم بعد از مرگش از خود باقی گذاشته نیز همین خانه اش بوده و شرعاً سهمی هم از آن خانه به همسرانش می رسد و چون عایشه و حفصه وارث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده اند پدرانشان را در سهم الارث خودشان دفن کرده اند و بنابر این غصبی در کار نبوده است!
فضل گفت: بله من این را هم به برادرم گفته ام.
ولی او می گوید: شما آقایان سنّی ها مگر نمی گویید: پیامبر ارث نمی گذارد و خودتان حدیث نقل می کنید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«ما پیامبران اصلاً ارث نمی گذاریم و هر چه از ما باقی مانده صدقه است»
پس طبق گفته خودتان عایشه و حفصه سهم الارث نداشتهاند
به همان دلیلی که شما حضرت فاطمه علیها السلام را از فدک محروم کردید و گفتید: پیامبر صلی الله علیه وآله ارث نمی گذارد آن دو همسر نیز نباید ارث ببرند
آیا دختر از پدر ارث نمی برد اما همسر از شوهر ارث می برد؟!
سخن که به اینجا رسید ابوحنیفه حسابی از کوره در رفت و گفت این مرد را بیرون کنید او شیعه است و اصلا برادر ندارد.
هدایت شده از .•°❀ فـاطمھ ڪیخامقـدم ❀°•.
✨ ﷽✨
🌵•°|ڪیمیاےِ ولایٺ|°•
⚜ اعتقاد به ولایت ؛ مثل کیمیایی می ماند که وقتی به آهن می زنید طلا می شود
🔆 عمل من و شما ( طبق رساله ) آهن زنگ زده است ، وقتی از حالت آهن زنگ زده بیرون می آید و قیمت پیدا می کند که آغشتہ بہ کیمیای ولایت شود ؛ آن گاه این عمل نور می شود و روشنایی می دهد
اما کدام ولایت ؟
بہ لفظ که نمی شود ، بلکه باید او را سرپرست خودمان قرار بدهیم
﴿مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ﴾
سرپرست من است علی ؏ـلیه السلام
علی که کینہ نداشت ، از قاتل او بدتر ؟!
اما می فرماید : شیر مرا اول بہ قاتل بدهید . حسن جاݩ ! اگر زنده ماندم که خودم می دانم و قاتلم ، اما اگر از دنیا رفتم ، او یک ضربه به من زده است ، حق ندارید دوتا بزنید !!
نماز امیرالمؤمنین را هم کہ می خوانیم برای حاجت ، نماز امیرالمؤمنین را نمی خوانیم که یاد حضرت در زندگی ما رشد ڪند . کِی ما نماز امیرالمؤمنین را خواندیم براےِ خود امیرالمؤمنین کہ دوست داشتنش ، محبتش در خانہ ی ما جلوه ڪند ؟!
چند بار باردار بودیم ، نماز امیرالمؤمنین را خواندیم ؟!
چند بار نشستیم وقتی دعای کمیل را خواندیم ، با علی ؏ـلیه السلام ارتباط برقرار ڪردیم ؟!
#استاد_اذانے🎤
#تربیت_فرزند
#غدیر
🎙فایل صوتی #خطبه ۱۰_۱۴
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
ڪانال راهے به سوےِ بهشت
https://eitaa.com/rahibesoyebehsht
گـروه مدافـــــعین فرهنگ فـاطمے
https://eitaa.com/joinchat/2047082945Cf3af8ea9c0
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
🔆داستان غدیر
#قسمت_سوم
🌱مردم یک آواز جواب می دهند:
🌱ما گواهی می دهیم که تو تبلیغ کردی و اندرز گفتی و فراوان کوشیدی. خداوند به تو پاداش خیر دهد!
بار دیگر برای توضیح و تاکید می فرماید:
🤔آیا شما شهادت نمی دهید که معبودی جز خدای یکتای بی همتا نیست و محمد بنده و رسول اوست و بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت حق مسلم است و بدون شک و تردید خواهد آمد؟
باز همگی می گویند:
آری، به اینها گواهی می دهیم.
✨✨پیامبر در آن حال می فرماید:
خداوندا، گواه باش!
سپس گفتارش را چنین ادامه می دهد:
- همگی سخن مرا می شنوند؟
- آری!
🍃- بدانید من در رستاخیز پیش از شما کنار حوض کوثر می رسم و شما بر من وارد خواهید شد. و آن حوضی است پهناور که بر لب آن جامهای بیشماری است.
🍃اکنون که داستان چنین است و روز پاداشی در پیش و می باید در روز قیامت به پیامبر خود ملحق شوید، ببینید! نگاه کنید! که در مورد دو شی ء گرانقدر و دو جانشینی که میان شما می گذارم چگونه رفتار می کنید؟
🍃در این هنگام از میان انبوه جمعیت شخصی فریاد می کشد:
🍃ای رسول خدا! این دو جانشین که می گویی کدامند؟
🍃پیامبر اکرم پاسخ می دهد:
🍃کتاب خداوند که رشته ای است پیوسته، از یک سر به دست اوست و از یک سر به دست شما. پس به کتاب خدا چنگ زنید.
🍃و عترت و خانواده من. پروردگار مهربان آگاه، مرا خبر داده است که این دو (قرآن مجید، خاندان نبوت) هرگز از یکدیگر جدا نخواهند گشت تا در رستاخیز در کنار کوثر بر من وارد شوند. و من نیز همین را آرزو داشته و از خداوند بزرگ درخواست کرده ام. پس به شما سفارش می کنم که این دو امانت گرانمایه و پر ارج را پشت سر مگذارید که به هلاکت و شقاوت خواهید رسید و از آن دو فاصله هم مگیرید که سرانجامی بد خواهید داشت.
🍃کلام گرم نبی اکرم و طنین آهنگ محکم و رسای او در فضای «غدیر» همچون نوای آسمانی، دلها را می لرزاند و مانند آب زلالی جانهای ملتهب را خنک و شادمان می ساخت.
🍃خطبه آن حضرت نزدیک چهار ساعت طول کشید. در فاصله این مدت امور مختلفی را یادآور شد و آیات بسیاری از کتاب آسمانی مسلمانان را به مناسبت مطالب خود قرائت کرد.
🍃سپس اندکی درنگ نمود و در حالی که به اطراف خود در میان توده مردم می نگریست، به آوازی بلند علی را نزد خود فراخواند و او را ابتدا یک پله پایین تر از خویش بر فراز منبر نشاند و به جمعیت خطاب کرده چنین فرمود:
🍃ای گروه مسلمانان! تاکنون سه نوبت جبرئیل امین از جانب خداوند به من وحی آورد که تمام انبیای پیش از تو خلفا و جانشینان خود را معرفی کرده اند. و چون در این روز ولایت و امامت علی از طرف آفریدگار جهان بر تمام موجودات عالم عرضه شده است، تو نیز باید ولایت و پیشوایی او را به مردم ابلاغ کنی.
🍃ولی... چون می دانم که برخی منافقند و مؤمن یکدل کم است، در اجرای این فرمان خداوند سه مرتبه عذر آوردم، تا این آیه: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک...» هم اکنون بر من نازل شد و مرا بر آن داشت تا شما را آگاه کنم که خلیفه و مولا و امیر بعد از من این مرد - اشاره به علی، علیه السلام - یعنی پسر عم و داماد من است.
🍃سپس پیشوای سالخورده اسلام، در آن اجتماع بزرگ و روز داغ و بیابان تفتیده برای اینکه کمترین ابهامی نماند، دست علی را گرفت و بلند کرد، چنانکه سپیدی زیر بغل آن دو نمایان شد، آنگاه به دنبال سخنان خود چنین افزود:
🍃ای مردم! از شما می پرسم، نسبت به مؤمنان حتی از خودشان سزاوارتر به تصرف در امور و سنجش مصلحتها کیست؟
🍃مردم یک آواز جواب دادند:
🍃خدا و رسول او داناترند.
🍃- آیا من سزاوارتر به شما از خود شما نیستم؟
🍃- چنین است.
آ🍃نگاه منشور آسمانی خلافت را خواند:
من کنت مولاه فهذا علی مولاه (2)
اللهم وال من واله و عاد من عاداه.
و انصر من نصره، و اخذل من خذله
هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست.
✨پروردگارا! دوستی کن با آن کس که علی را دوست و پیرو باشد!
دشمن بدار آن را که علی را دشمن بدارد!
یاری مکن کسی را که بی یارش گذارد!
دوستدار آن باش که دوست علی باشد!
کیفر ده آن را که با وی بستیزد!
👈حق را بر محور وجودش بچرخان; هر گونه که او باشد!
🍃هان! هر حاضری به غایبان ابلاغ کند.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
🔆#داستان_غدیر
#قسمت_چهارم
🌱پیامبر عظیم الشان، زمانی دراز، دست علی، علیه السلام، را همچنان بلند نگاه داشت و با تمام خصوصیات و مشخصات به مردم معرفی کرد.
🌱طی این سخنرانی چند ساعته، حجت بر امت تمام شد و موضوع خطیر خلافت و امامت از جانب خداوند به مردم ابلاغ گردید. هنوز دریای جمعیت، رسول خدا، صلی الله علیه وآله، را احاطه کرده بود که فرشته وحی فرود آمد و از سوی خدا او را مامور ساخت که این آیه را برای مردم بخواند. پیامبر خدا با لهجه روح پرور خود چنین خواند:
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا
🌱امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را برگزیدم تا آیین شما باشد.
🌱سپس با صدایی که گویی از اعماق طبیعت برمی خواست فریاد کشید:
الله اکبر!!
🌱دین کامل گشت، نعمت خداوند اتمام پذیرفت; پروردگار به رسالت من و امامت علی پس از من خوشنود شد.
🌱آنگاه در برابر گروهی متجاوز از صد و بیست هزار مسلمان از منبر فرود آمد و به قدری شادمان و فرحناک بود که گویی مهمترین وظیفه را انجام داده و بزرگترین فرمان الهی را ابلاغ کرده است.
🌱با فرود آمدن پیامبر اکرم از منبر، هلهله شادی از میان انبوه مردم برخاست و اشک شوق از دیدگان اصحاب او و دوستداران اسلام جاری گشت. احساسات گرم و پرشوری که صد و بیست هزار مسلمان، بلکه بیشتر، نسبت به علی، علیه السلام، ابراز می داشتند و فریادهای شعفی که به آسمان بلند می گشت، شکوه و ابهت بی مانندی به این اجتماع وسیع می بخشید.
🌱علی آن بزرگ پیشوای پرهیزکاران در حالتی که پشت سر پیغمبر به آهستگی گام برمی داشت، از میان افرادی که او را احاطه کرده بودند به طرف سراپرده ای که برایش ساخته بودند و محل بستن پیمان و اجرای مراسم بیعت بود، پیش می رفت.
🌱در این هنگام دسته دسته مردم به حضورش رسیدند و دست مردانه او را به عنوان پیشوایی خویش فشردند. رؤسای قبایل، سران عشایر و طوایف و بزرگان مهاجر و انصار به خدمتش رسیدند و رهبریش را تهنیت و تبریک گفتند.
مهدی در کلام امیر
🌱هنگامی که حضرت مهدی ظهور می کند، نام مبارکش بر سر زبانها خواهد بود و وجود مردم سرشار از عشق به مهدی است; به طوری که جز نام او در یاد و بر زبان آنها نیست و با دوستی اش روح خود را سیراب می کنند.
📚پی نوشتها:
برگرفته از کتاب: حساسترین فراز تاریخ یا داستان غدیر، ترجمه و نگارش جمعی از دبیران مشهد با اندکی تفسیر و تلخیص.
1. سوره مائده (5)، آیه 67.
2. این جمله را نبی اکرم، صلی الله علیه وآله، سه مرتبه بازگفتند و به روایت احمد بن حنبل شیبانی پیشوای مذهب حنبلی در کتاب «مسند» چهار بار تکرار کردند، الغدیر، علامه امینی، ج 1، ص 11.
3. سوره مائده (5)، آیه 3.