#خاطرات_شهدا
●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم."
● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟
📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر ۱۴ امام حسین(ع)
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۴۳ اصفهان
●شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵ بانه ، عملیات کربلای۱۰
#از_شهدا_بیاموزیم ❣
@kolahghermezi1
#خدای_خوب_ابراهیم
فقیری به مسجد آمده بود و کفش مناسبی نداشت، ابراهیم پیش او می رود و کفشهایش را به آن مرد هدیه می دهد. خودش در گرمای ظهر تابستان، با پای برهنه از مسجد تا خانه می رود. او واقعا مرد خدا بود.
ومثل الذین ینفقون أموالهم ابتغاء مرضات الله وتثبیتا من أنفسهم کمثل جنه بربوه أصابها وابل فاتت أکلها ضعفین…
و (عمل)کسانی که اموال خود را برای خوشنودی خدا، و پایدار ساختن (فضایل انسانی در) روح خود، انفاق می کنند، همچون باغی است که در نقطه بلندی و بارانهای درشت به آن برسد، و میوه خود را دوچندان دهد…(بقره/۲۶۵)
#شهید_ابراهیم_هادی ❤️
@kolahghermezi1
#مرگ قطعی ترین اتفاق بشر از میلیونها سال پیش تا امروز بوده است و میلیونها سال است که ما هنوز به مرگ عادت نکرده ایم.
@kolahghermezi1
آرزویت را برآورد میکند ، آن خدایی که آسمان را برای خنداندن گلی میگریاند . . .
#بیوگرافی
#عمل_به_قول
@kolahghermezi1