پسر فاطمه عجل لولیک الفرج 🌹🌹🌹
عید میلاد منجی برهمگی مبارک
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
بر منتظریم مژده بده منتظر آمد
از مهد بقا مهدی ثانی عشر آمد
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
روزی را میبینم که با دیدن قامت سبز دلربایت
با عرض ارادت بگویم :
سلام فرمانده
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی که حرف از امام زمان عج بیاد وسط اونجا دیگه همه با پای دل میان
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاشکی ساعت اونقدر جلو بره
تاکه صاحب الزمونم برسه
امونم بریده دیگه ای خدا
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
ای مهدی مرا دریاب و در طهورا عجله کن
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
العجل العجل
یا مولانا
یا صاحب الزمان عج
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
حجت خدا در بین مردم زنده است موجود است
با مردم زندگی میکند مردم را میبیند،با آنهاست
دردهای آنها ،آلان آنها را احساس می کند.
مقام معظم رهبری
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
ای وصل تو اصل شادمانی
برس ❤️
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
-🌷 عیدکم مبروک 🌷
شد نیمهی شعبان و جهان گشت جوان
از مقدم پاک آن ولی سبحان
آن پرده نشین کاخ وحدت امروز
بنمود رخ از پرده و گردید عیان
ولادت امام زمان (ع) مبارک باد
پایگاه خبری رجاء سرآسیاب شرقی
💐@MALARDGHOMNAM
#عید_امید #منجی #عین_الحیات #امام_زمان #شعبان #ایران #تهران #ملارد #ایران_ما #تهران_ما #ثروت #ماشین #جوک #طنز #لطیفه #عکس #فیلم #عکاسی #بازی #اخبار #خبر #تلویزیون #سینما #حجاب
#سرآسیاب_شرقی #شهرک_طلائیه
#رجاء_سرآسیاب_شرقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ماه شعبان غافل نشید
ماه عید اولیا الله
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
این رابطه قلبی بین آحاد مردم و امام زمان(عج)
امیدو انتظار را به طور دائم در دل انسان زنده نگه میدارد.
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
امام علی (ع):
همواره در انتظار فرج ظهور صاحب الزمان عج باشید و یاس و نا امیدی از رحمت خدا به خود راه مدهید.
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
🍀قیام مرد مدنی🍀
🌹ام سلمه، همسر پیامبر (صلی الله وعلیه وآله وسلم) می گوید:
روزی خواهد رسید که هنگام مرگ یکی از خلفا بین مسلمانان اختلافی ظاهر خواهد شد. در پی این اختلافات، مردی از مدینه به سوی مکه خواهد گریخت. مردم مکه به استقبال او می آیند، واو را مجبور به قیام می کنند، در حالی که خود راضی به این کار نیست، وبا او بین رکن ومقام بیعت می کنند.
آنگاه لشکری از جانب شام وبه سوی او حرکت می کند. اما در بیابان، بین مکه ومدینه به زمین فرو می رود. هنگامی که مردم از این واقعه مطلع می شوند، بزرگان شام وغیرتمندان عراق با او بیعت می کنند.
سپس مردی از قریش پیدا می شود که داییهایش از قبیله بنی کلاب هستند، آنگاه آن مرد مدنی با قدرت به سوی آنها هجوم می آورد، وبر آنها غلبه می کند، وشورش (فرو می نشیند)، وکسی که هنگام تقسیم غنایم حضور نداشته باشد زیانکار پشیمان خواهد بود.
او در بین مردم به سنت پیامبر (صلی الله وعلیه وآله وسلم) عمل می کند، وزمین از اسلام انباشته می شود. از آن پس، هفت سال زندگی می کند، وسپس وفات می نماید ومردم بر او نماز می گزارند.🌹
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
🌴🌴🍃🍃جبران کردن اشتباه شیخ مفید توسّط امام زمان (علیه السلام)🍀🍀
می گویند از روستایی کسی خدمت شیخ مفید رسید ودر مورد زنی حامله که فوت کرده وفرزندش زنده است سؤال کرد که: «آیا باید شکم این زن را پاره کرده وطفل را بیرون آوریم ویا این که با آن بچّه، او را دفن کنیم؟»
شیخ مفید فرمود: «با همان بچّه او را دفن کنید».
پس آن مرد برگشت. در وسط راه دید مرد اسب سواری از پُشت سر، سریع می آید، وقتی به نزدیک مرد رسید، گفت: «ای مرد! شیخ مفید فرموده است که شکم آن زن را پاره کنید وطفل را بیرون بیاورید وزن را دفن کنید».
آن مرد نیز همین کار را کرد. پس از مدّتی اتّفاق را برای شیخ مفید بیان کردند، شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم ومعلوم است که آن شخص صاحب الامر (علیه السلام) بوده است. حالا که در احکام دینی اشتباه می کنم همان بهتر که دیگر احکام دینی را بیان نکنم».
پس به خانه رفتند ودرب خانه را بستند وبیرون نیامدند.
ناگاه از حضرت ولی عصر (علیه السلام) نامه ای برای شیخ مفید آمد که: «بر شما واجب است تا احکام دینی را بیان کنید وما هم شما را همراهی کنیم ومواظب باشیم که اشتباه نکنید».
پس شیخ مفید دوباره شروع به بیان احکام دین کرد(۱)
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
ای کاش العجل گفتن هایم از ته دل باشد
یاصاحب الزمان (عجل)
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
🍃چگونه صاحب الزّمان را نمی توان دید در حالی که دست او در میان دست توست🍃
🌸🌸علاّمه حلّی شب جمعه ای به زیارت سیّد الشّهداء (ع) می رفت. ایشان تنها بر روی الاغی سوار شده بود وتازیانه نیز در دستش بود.
در بین راه شخص عربی پیاده به همراه علاّمه راه افتاده وبا هم به صحبت مشغول شدند. وقتی مقداری از راه رفتند علاّمه متوجّه شد که این شخص مرد دانایی است بنابراین در مورد همه مسائل علمی با هم صحبت کردند وعلاّمه بیشتر متوجّه می شد که این مرد صاحب علم وفضیلت بسیاری است.
علاّمه مشکلاتی که برایش در علوم پیش آمده بود را یکی یکی از آن شخص سؤال می کرد وآن شخص همه آنها را جواب می فرمود تااینکه به مسئله ای رسیدند که آن شخص فتوایی داد ولی علاّمه آن فتوا را ردّ کرد وگفت: «حدیثی در مورد فتوای شما نداریم».
آن مرد گفت: «حدیثی در این مورد شیخ طبرسی در کتاب تهذیب بیان کرده است و شما از اوّل کتاب تهذیب فلان قدر ورق بزنید در فلان صفحه در سطر چندم این حدیث را مشاهده خواهید نمود».
علاّمه تعجّب کرد که این شخص چه کسی است؟! آنگاه علاّمه از آن شخص پرسید: «آیا در زمان غیبت کُبری می توان امام زمان (علیه السلام) را زیارت کرد یا نه؟!»
در این هنگام تازیانه از دست علاّمه افتاد وآن شخص بزرگوار خم شد وتازیانه را از روی زمین برداشته ودر دست علاّمه گذاشت وبه علاّمه فرمود: «چگونه صاحب الزّمان را نمی توان دید در حالی که دست او در میان دست توست».
پس علاّمه بی اختیار خود را از روی حیوان به پایین انداخت که پای آن حضرت را ببوسد واز هوش رفت. چون به هوش آمد کسی را ندید، به خانه برگشت وبه کتاب تهذیب مراجعه کرد وآن حدیث را در همان صفحه وسطری که حضرت نشان داده بود ملاحظه نمود»(۲).🌸🌸
#عید_امید
#منجی
#موعود_مهدی
#باب_الله
#بدر_التمام
#عید_انتظار
#عین_الحیات
#صاحب_امر
کلبه مهربانی
💚🔅💛🔅💙🔅💜 #رمان #قسمت_سی_ام سیــدمهدےهاشــمے #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن -فک ڪنم گفت علوی -چییی😯😯
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#رمان
✨ #چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹 #قسـمـت_سی_و_سوم
ارو اروم رفتم و چند ردیف عقب تر نشستم و به حرفهاش گوش دادم
دیدم با بغض داره درد دل میکنه
-شهدا چی شد؟!مگه قرار نبود منم بیام پیشتون ؟! الان زنده موندم که چی بشه؟! که هر روز یه زخم زبون بشنوم؟!... بی معرفتا چرا من رو یادتون رفت و شروع کرد گریه کردن گریه کردن
دلم خیلی براش میسوخت...منم گریم گرفته بود ولی نمیتونستم گریه کنم...اروم رفتم پشت سرش...
نمیدونستم چی بگم و چیکار کنم...
فقط آروم گفتم: سلام آقا سید
اروم سرش رو برگردوند و سریع اشکاش رو با گوشه استینش پاک کرد و داد زد: زهراااا مگه نگفتم کسی اومد خبرم کن
-اقا سید حالا دیگه ما هرکسی هستیم ؟!
-خانم بین من و شما هیچ نسبتی نیست.نه ثبتی نه دینی و نه...
لااله الا الله
-قلبی چطور؟!اینقدر راحت جا زدید؟!من رو تا وسط میدون اوردید و حالا میخواین که تنها بجنگم؟؟ یعنی حتی اون گفتن عشق دوم و اینا همه دروغ بود؟!
چون برای رسیدن به عشق اولتون اینقدر تلاش کردید ولی عشق به ظاهر دومتون چی؟!این شهدا اینطوری پای حرفاشون وایمیستادن؟!
-من چیکار باید میکردم که نکردم؟؟
-چرا دیشب جواب بابامو ندادید و از خودتون دفاع نکردید؟؟
-چه جوابی؟!چه دفاعی؟!مگه دروغ میگفت؟!من فلجم...حتی خودمو نمیتونم نگه دارم چه برسه شما رو...کجای حرفهاش غلط بود؟!
-اون روز تو دفترتون گفتین این اتوبان دو طرفست...
ولی الان با این حرفاتون دارم میفهمم نه ...این اتوبان همیشه یه طرفه بوده...شما فکر میکنید نظر من راجب شما عوض شده؟!
حق هم دارید فکر کنید..چون عاشق نشدید تا حالا...و نمیدونید عشق یعنی چی...خداحافظ
بلند شدم و به طرف در مزار رفتم که از پشت سر اروم گفت:
ریحانه خانم(دومین بار بود که اسمم رو صدا میزد) این اتوبان همیشه دوطرفه بوده ولی وقتی کوه ریزش کنه دیگه راهی باقی نمینونه
برگشتم و باز باهاش چشم تو چشم شدم و گفتم: اگه صدبار هم کوه ریزش کنه باید وایساد و جاده رو باز کرد نه اینکه...
خداحافظ...
و از محوطه بیرون اومدم...
چند روز گذشت و از اقا سید هیچ خبری نداشتم...روزها برام تکراری و بیخود میگذشت..فکر به اینکه اینده و سرنوشتم چجوریه دیوونم میکرد.. دلم میخواست یه کاری کنم ولی کاری از دستم بر نمیومد..هر بار درباره سید با بابا حرف میزدم بحث رو عوض میکرد.
ادامه دارد...🍃
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501
💜⚜💚⚜💜⚜💚⚜💜
#رمان
✨ #چنـد_دقـیقـہ_دلـت_را_آرام_کن
✍ سیـد مهـدے بـنـے هـاشـمـے
🌹 #قسـمـت_سی_و_سوم
ارو اروم رفتم و چند ردیف عقب تر نشستم و به حرفهاش گوش دادم
دیدم با بغض داره درد دل میکنه
-شهدا چی شد؟!مگه قرار نبود منم بیام پیشتون ؟! الان زنده موندم که چی بشه؟! که هر روز یه زخم زبون بشنوم؟!... بی معرفتا چرا من رو یادتون رفت و شروع کرد گریه کردن گریه کردن
دلم خیلی براش میسوخت...منم گریم گرفته بود ولی نمیتونستم گریه کنم...اروم رفتم پشت سرش...
نمیدونستم چی بگم و چیکار کنم...
فقط آروم گفتم: سلام آقا سید
اروم سرش رو برگردوند و سریع اشکاش رو با گوشه استینش پاک کرد و داد زد: زهراااا مگه نگفتم کسی اومد خبرم کن
-اقا سید حالا دیگه ما هرکسی هستیم ؟!
-خانم بین من و شما هیچ نسبتی نیست.نه ثبتی نه دینی و نه...
لااله الا الله
-قلبی چطور؟!اینقدر راحت جا زدید؟!من رو تا وسط میدون اوردید و حالا میخواین که تنها بجنگم؟؟ یعنی حتی اون گفتن عشق دوم و اینا همه دروغ بود؟!
چون برای رسیدن به عشق اولتون اینقدر تلاش کردید ولی عشق به ظاهر دومتون چی؟!این شهدا اینطوری پای حرفاشون وایمیستادن؟!
-من چیکار باید میکردم که نکردم؟؟
-چرا دیشب جواب بابامو ندادید و از خودتون دفاع نکردید؟؟
-چه جوابی؟!چه دفاعی؟!مگه دروغ میگفت؟!من فلجم...حتی خودمو نمیتونم نگه دارم چه برسه شما رو...کجای حرفهاش غلط بود؟!
-اون روز تو دفترتون گفتین این اتوبان دو طرفست...
ولی الان با این حرفاتون دارم میفهمم نه ...این اتوبان همیشه یه طرفه بوده...شما فکر میکنید نظر من راجب شما عوض شده؟!
حق هم دارید فکر کنید..چون عاشق نشدید تا حالا...و نمیدونید عشق یعنی چی...خداحافظ
بلند شدم و به طرف در مزار رفتم که از پشت سر اروم گفت:
ریحانه خانم(دومین بار بود که اسمم رو صدا میزد) این اتوبان همیشه دوطرفه بوده ولی وقتی کوه ریزش کنه دیگه راهی باقی نمینونه
برگشتم و باز باهاش چشم تو چشم شدم و گفتم: اگه صدبار هم کوه ریزش کنه باید وایساد و جاده رو باز کرد نه اینکه...
خداحافظ...
و از محوطه بیرون اومدم...
چند روز گذشت و از اقا سید هیچ خبری نداشتم...روزها برام تکراری و بیخود میگذشت..فکر به اینکه اینده و سرنوشتم چجوریه دیوونم میکرد.. دلم میخواست یه کاری کنم ولی کاری از دستم بر نمیومد..هر بار درباره سید با بابا حرف میزدم بحث رو عوض میکرد.
ادامه دارد...🍃
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@kolbemehrabani501