eitaa logo
کـولھ‌ باࢪِ شـَھـادَت
43 دنبال‌کننده
57 عکس
32 ویدیو
2 فایل
آقاجانم! اگر دیدمتان و نشناختم سلام علیکم❤️ جهت ارتباط با ادمین @zdnnnn
مشاهده در ایتا
دانلود
«مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّه» دیدی وقتی پر از نا امیدی میشی بعد یهویی یه خوشحالی میاد تو دلت؟ اون خداست✨💛 @kole_bare_shahadatt
یه معلم داشتیم از هرکی سوال میکرد و طرف جواب غلط میداد بهش نمیگفت اشتباه گفتی! میگفت به جواب نزدیک شدی. نمیدونم چه نسبتی با خدا داشت ولی ازش یادگرفته بود هیچکس رو ناامید نکنه:)💛 @kole_bare_shahadatt
هدایت شده از "شـهـداشـرمـنده‌ایـم"
توبه‌ کردی‌ خوبه‌ دمت‌ گرم ‌‌ ولی چر‌ا شکستیش‌؟!
به جای دسته گلی که فردا بر قبرم نثار می کنی، امروز با شاخه گلی یادم کن ! به جای سیل اشکی که فردا بر مزارم میریزی امروز با تبسمی شادم کن ! و به جای آن متنهای تسلیت که فردا در استوری هایت مینویسی، امروز با پیام کوچکی خوشحالم کن ! ـ من امروز به تو نیاز دارم ، نه فردا . . . ! @kole_bare_shahadatt
هدایت شده از محبین
خدایا حالم خوب نیست! خدایا چرا من همش حالم بده؟ مهم ترین شاخصه حیات بشری چیه؟ خدایا منو برا چی ساختی؟ چرا ما این حال خوب ازمون گرفته شده یعنی دینِ که حال منو بَد کرده؟ جواب این سوال ها رو میخوای بدونی امشب ساعت ۲۳:۳۰ دقیقه کانال باشید..🌿 @ir_mohebin
اگه امتحانا بخواد همینجوری ادامه پیدا کنه ازم به غیر از یاد و خاطره چیزی باقی نمی‌مونه...!
وقتی خدایی هستش که خودش،کارت رودرست می‌کنه؛ ازسنگ انداختن‌های آدم‌های،اطرافت هیچوقت ناراحت نشو..😌🌿 | ♥️|
خاطره‌ای جالب از شهید حمیدرضا الداغی به نقل از هم‌دانشگاهی او مهدی عرفاتی: شهید حمیدرضا الداغی هم‌دانشگاهی من بود. اواخر دههٔ هفتاد. من ارتباطات می‌خوندم و حمید حسابداری (اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوشتیپ دانشگاه. ظاهراً هیچ صنمی باهم نداشتیم. ماجرای آشنایی ما برمیگشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشی‌ها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو می‌نوازه… تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ... رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوش‌هامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوش‌بریده‌ها… شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. ۲۵۰هزار تومن برا ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که یحتمل ۲۵۰هزار تومن، حقوق چندماهش میشد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش… این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان اول خوشتیپ و خوشگل دانشگاه. پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته. دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد. حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ.. @kole_bare_shahadatt
آرام‌+ گاه
زندگیِ عزیز ، امروز هم برایِ گرفتنِ حالِ ما زورِ خودت را بزن مهم نیست . . . ما به خودمان قول داده ایم همه جوره حالمان خوب باشد !💛🌿 کوله بارشهادت:)
ممنون که هنوزم موندین کنارم جبران خواهد شد :)