HEZB 014.mp3
5.17M
#حزب_چهاردهم
سوره آل عمران آیات 133 الی 170
🌸صفحه 67 الی 72
🍃🌹عضویت در کانال
👇👇👇
@kolpee
==== 🍃🌹
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 مراقبه زبان :
داشتن حالت مراقبه نسبت به همه اعمال به ویژه گفتار و فعالیت هایی که توسط زبان انجام می گیرد و محاسبه و حسابرسی در هنگام خواب و در پایان فعالیت های روزانه عاملی مهم در کنترل زبان و بازداشتن آن از پرگویی است. کنترل دایم بر گفتار و سخنان هم چون پاسبانی که با چشم باز و حواس جمع مواظب اعمال مجرمان است و فعالیت های آنها را شدیدا تحت نظر دارد و سپس حسابرسی و رسیدگی به پرونده اعمال زبان در طول روز، موجب می گردد که به تدریج گفتار انسان تحت کنترل درآید و پرگویی انسان مهار گردد.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🍃🌹عضویت در کانال
👇👇👇
@kolpee
==== 🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃چرا خدا را نمی بینیم؟🍃
🎤استاد عالی
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🍃🌹عضویت در کانال
👇👇👇
@kolpee
==== 🍃🌹
23.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #دوربین_مخفی/ تاثیر حجاب در مشتریهای فروشنده خانم!
🔺از گرفتن شماره برای خریدهای بعدی تا عینک پیشنهادی برای همسر؛ نتایج قابل تامل آزمایش اجتماعی ۳ درباره حجاب
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🍃🌹عضویت در کانال
👇👇👇
@kolpee
==== 🍃🌹
🔸 نحوه مراقبه
ملامحسن فیض کاشانی در کتاب محجة البیضاء نحوۀ مراقبه را اینگونه بیان میکند؛ میگوید پلنگ وقتی میخواهد حیوانی را شکار کند با تمام وجودش روی شکار تمرکز میکند و با تمام هستی شکار را هدف میگیرد و بهجز آن حیوانِ بیچاره هیچ چیز دیگری در قلبش جا ندارد. برای همین هم آن را شکار میکند. علمای اخلاق میگویند اینگونه مراقبه کنید. ولی ما نماز که میخوانیم هزار چیز به فکرمان میآید! ما نَفْسمان رها است. مراقبه یعنی صبح تا شب و شب تا صبح حواست به نَفْست باشد.
🎙 آیت الله #تقوایی
#مراقبه
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🍃🌹عضویت در کانال
👇👇👇
@kolpee
==== 🍃🌹
♦️مرحوم حاج سیدهاشم حداد رضوان الله عليه به تلاوت قرآنی که با صوت حزین باشد بسیار علاقمند بود وصوت و آهنگ او نیز بسیار جذاب و دلربا بود.
🔸در وقت خواندن قرآن در تفکر پیرامون آیات الهی محو میشد هرکس هم که شاهد بود و تلاوتهای او را می،شنید تغییر حالت پیدا نموده و جذبه برایش دست می داد
💥در نافله ی شب، باتکیه بر صوت و صدای زیبا و آهنگ حزین سورهای طولانی را میخواندند و نماز ،شبشان چندین ساعت
طول می کشید
📚عارف شرق ص ۵۵
#قرآن
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🍃🌹عضویت در کانال
👇👇👇
@kolpee
==== 🍃🌹
برنامه.mp3
672.7K
📝 برای خودمان برنامه داشته باشیم
🎙استاد مؤیدی
✓ نماز اول وقت
✓ دعاهای هر روز
✓ زیارات مخصوصهی هر روز
✓ توجه به امام زمان در هر شبانهروز
و بعد از هر نماز
✓ نماز شب
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🍃🌹عضویت در کانال
👇👇👇
@kolpee
==== 🍃🌹
15.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 تقوای چشم
🔹امام جمعه باغستان #تهران
#تقوای_چشم
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🍃🌹عضویت در کانال
👇👇👇
@kolpee
==== 🍃🌹
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 دختر مسلمان ایرانم ...
💠 هم خوانی دختران کلاس سومی هیأت آیین حسینی با حاج #میثم_مطیعی در جشن تکليف
این کلیپو به دختراتون نشون بدید. خیلی سن تکلیف رو براشون قشنگ جلوه میده، نباید بچهها رو از تکلیف ترسوند
____🍃🌸🍃____
https://eitaa.com/joinchat/1613365443C1d9b85f519
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
لقمه حلالی که دعا پشتش باشد:
بچههایت را اینجوری عاقبت بخیر میکند!»
✍️ از سالها قبل مادرش را میشناختم!
مترون (ریاست پرستاری) بیمارستان بود. یکی از بهترین و بزرگترین بیمارستانهای قدیم تهران.
• روزی که فهمیدم پوریا فرزند این مادر است، و حالا شده همسر افسانه، که یکی از نزدیکترین دوستانم بود، از تعجب شاخ درآوردم.
آنقدر این پسر بیشیله پیله و بیتکلّف بود که باورم نمیشد پسر همان مترون باکلاس و وزینی است که حداقل چهل سال پیش مترون یک بیمارستان بزرگ بوده و به چند زبان خارجی مسلّط است.
• هر چه بیشتر میشناختمش تعجبم از اینهمه رهاییاش از «کلاس» و «مقام» و «مال» و «تعلقات دست و پاگیر دنیا» بیشتر یقینی میشد اما هرگز فکر نمیکردم این بشود عاقبتش ....
• روزی که شهید شد و بالای دست هزاران نفر بدرقه شد و آمد و ...
درِ قطعه شهداء را برایش باز کردند و در ردیف «شهدای امنیت» آرام گرفت: کنار مادرش ایستاده بودم و به کلماتش دقت میکردم.
• همان خانم مترون باکلاس چهل سال پیش که حالا به سختی راه میرفت، هر چند دقیقه یکبار همهی صدای ضعیفش را جمع میکرد و ناله میزد : «این گل پرپر من/ هدیه به رهبر من»
برای من که سالها میشناختمش، جوّ کادر درمان و فضای حاکم در این طیف از مشاغل را میشناختم، این جمله عجیب بود!
این رضایت عجیب بود!
این شادی عجیب بود!
• این خانم چگونه به اینجا رسیده بود، که خداوند عزّت «مادر شهید» بودن را آنهم با این حجم از رضایت و شادی قسمتش کرد؟
• این سوال دیوانهام کرده بود انگار!
به طلبِ فهمیدنش رسیده بودم انگار !
که ....
مادرش دستش را از روی دستهی ویلچیرش برداشت و بازوی مرا گرفت و مرا به سمت آغوش خود کشید!
سرم را گذاشتم روی سینهاش !
گفت : سالها آمدید خانه ما و رفتید!
گفتم : عزّتش امروز برای من کافیست!
گفت : من میدانم پوریا را چرا برای دفاع از رهبرش خریدند!
نفسم انگار حبس شد. او داشت پاسخ مرا میداد بیآنکه بداند ...
✘ ادامه داد : من با درآمد شبکاری بیمارستان پوریا را بزرگ کردم. آنوقتها که پرستار کشیک بخش بودم و میدویدم دنبال صدای نالهها... الآن دارم اجابت «خدا خیرت بدهد» و «خدا عوضت بدهد»های بیمارانم را به چشم میبینم !
لقمه حلالی که دعا پشتش باشد: بچههایت را اینجوری عاقبت بخیر میکند!
من پوریا را با شادی هدیه کردم، چون با شادی از من خریدند!
شادیِ رضایت بیمارانم ....
•با خودم گفتم: چه وسعت روحی دارید شما... که همین الآن هم بیآنکه بدانید با دو جمله تمام جان مرا سرشار شادی و آرامش کردید و خودتان خبر ندارید!
※ این شد عاقبت مادرشهید «پوریا احمدی» ! همان خانم مترون باکلاس و وزین بیمارستان معیّری!
فقط «عشق» است که تمام موانع را کنار میزند و تو و نسل تو را برای محبوبت خریدنی میکند!
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
https://eitaa.com/joinchat/1613365443C1d9b85f519