eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
دلتنگ مالڪ... در سوگ عمار... و علۍ تنهاتر از قبل... •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا بہ نبودنت عادت نمیکنم؟!؟ •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
!🌿 ‼️ :))♥️✨ •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
💢اگه دیدید پای منبری رفتید که به شما قدرت روحی میده معلومه کارش درسـته اگه دیدید یه کانالی در شــما حــس تغییر و قــدرت ایجــاد مــیکـنه عضـوش بشیـد و گرنه فریب چهارتا عکس نوشته مذهبی و توصیه‌های اخلاقی این چیزا‌رو نخورید از این کانالا و گروه ها چیزی در نمیاد! (حتی اگر کانالِ علمدارکمیل باشه🙂) •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
🌱 💔 بچه‌سید‌نشدم‌دست‌خودم‌نیست‌ولی،وسط‌ روضه دلم‌گفت‌بگویم"‌مادر"(:
🦋😔 + خدایا مے‌شود؟⇩ دࢪ‌تیٺࢪ‌نیازمندی‌ها؎‌ࢪوزگاࢪت‌بنویسے:↯ ـ بہ‌یڪ‌نوڪࢪ‌سادھ جهت‌شھید‌شدن‌نیازمندیم💔🙂
+ماعشق‌راپشت‌دراین‌خانه‌دیدیم زهرادرآتش‌بود؛حیدرداشت‌می‌سوخت
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
💔🍃
دعایمان کن... دعایمان کن سردار که ماهم مانند شما عاقبت بخیرشویم💔":)
Γ🌿🌻🔗°○ بهش گفتم: خیلی دوستت دارم... گفت: مشتی‌.. تو هنوز دنیا نیومده بودی که من فدات شدم..♥️ ...(: •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
زمــان‌بہ‌وقت‌دلتنگۍ💔":) 00:00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『 بہ‌نام‌خنده‌چشمان‌ابࢪاهیم♥』
•°💔🖇↯✿ .هے گفتیمـ .. آقا بیا ؛ خستھ شدیم! یه بارم بگیم.. آقا بیا " خستھ‌شدے '|🥀|' •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
هࢪروزصُب کہ‌پامیشۍازخونہ‌میزنۍبیرون، میرۍدانشگاه،مدرسہ،سرکار... فرق‌نداره! یہ‌نیم‌نگاه‌بہ‌آسمون‌بالاسرت‌کن... یہ‌سلام‌بہ‌امامت‌بده :) ببین‌اون‌روزت‌فرق‌میکنہ‌ بابقیہ‌روزات‌یانہ..^^
[~°•°🌿•°•~] اِنۍاَستَودِعُكَ‌قَلبۍ قـلبم‌ࢪابہ‌تومیسپاࢪم... اۍشھید💔:) ✋🏻 🌕🍃 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
‌『 ! '🖤°. 』-
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
‌『 ! '🖤°. 』-
[طُ]یڪسال‌است‌بہ‌وصال‌رسیده‌اے‌ ما این‌جھان‌تباهے‌راچہ‌ڪنیم🚶‍♂💔
15.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
Γ🌿🌻🔗°○ تو ²³سالگیش‌بہ‌جایےرسیدکہ دشمن‌میترسیدازمقابلہ‌بآهاش😌؛ دست بہ ترورش زدن😔💔..! ²³سالگے تو رد کردۍ؟ یا موندھ برسے🤔؟ راستے کجایے؟!🥀 💜🖇 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
اگه اون دلی رو که شکستی خدا دوست داشت ، چی ...!؟ شاید تلنگر... شاید تفکر...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 ヅ کمیل با شتاب در را باز کرد و به طرف سمانه که بر روی زمین افتاده بود رفت،صغری را کنار زد و سر سمانه را در آغوش کشید،با صدای بلند صدایش کرد و روی صورتش می زد. ــ سمانه خانمی،سمانه صدامو میشنوی جوابمو بده سمانه رد خون بر روی پیشانی اش را که دید دیوانه شد ،نمی دانست چه کاری بکند تا قلبش آرام بگیرد،پشت سرهم با صدای بلند سمانه را صدا می زد و خدا را قسم می داد که اتفاقی برای او میفتد. صدای زمزمه آرام سمانه را که شنید به او نزدیک شد و گفت: ــ جانم ،بگو سمانه ، سمانه با درد و مقطع گفت: ــ درد دارم کمیل ــ کجا قربونت برم کجات درد میکنه ــ سرم،صورتم داره میسوزه کمیل کمیل دستی به صورت سمانه کشید به شدت داغ بود و سرخ بود می دانست اسید نیست اما همین هم او را نگران کرده بود،صدای لرزان سمانه او را نابود کرد دوست داشت از دردی که در سینه اش نشسته فریاد بزند. ــ کمیل صورتم میسوزه، آرام از درد گریه کرد ،کمیل سرش را در آغوش فشرد و بدون اهمیت به اطراف به اشک هایش اجازه پایین آمدن داد، همسرت با این حال ،ترسیده و پر درد در بین بازوانت گریه کند،بدتر از این درد مگر برای یک مرد وجود دارد؟؟؟ دکتر لبخندی زد و گفت: ــ نگران نباشید حالش خوبه،فقط ترسیده ــ این ماده ای که روی صورتش ریختن چیه؟میدونم اسید نیست اما اثراتی داشته ــ اسید نیست چون اگه اسید بود کاملا صورتشون از بین میرفت،ماده ی شیمیای هست که سوزش و التهاب روی صورت ایجاد میکنه،و چون از نزدیک روی صورتشون ریختن ،سوزش و التهابش بیشتر شده،نمیگم خطرناک نیست اتفاقا اگه چشماشونو به موقع نمیبستن ممکن بود بینایی خانمتون مشکل پیدا کنه ولی خداروشکر به خیر گذشت ــ سرش چی؟ ــ زخم شده ،پانسمانش کردم، الان سرم بهشون وصله،به خاطر امنیتش الان از خانه خارج نشه بهتره،مشکلی پیش اومد بگید خودم میام کمیل با او دست داد وبعد از تشکر به اتاق رفت،سمانه با دیدنش دستش را به سمتش دراز کرد،کمیل دستش را گرفت و کنارش روی تخت نشست و موهایش را که بر روی چشمانش افتاد را کنار زد. ــ گریه کردی کمیل؟ ــ نه مگه مرد هم گریه میکنه ــ چشمای سرخت چی میگن پس؟ کمیل نگاهی به صورت سرخ سمانه و موژه های خیسش کرد و گفت: ــ گریه کمترین چیز بود،اون لحظه از درد قلبم نزدیک بود سکته کنم ــ خدانکنه ــ لعنت به من که تورو به این حال انداختم ــ کمیل چه ربطی به تو داره آخه؟ ــ ربط داره خانمی،الان ذهنتو درگیر نکن بخواب ... 〇 @Komeil3➣ •ميخاے از اولش بخونے؟🙃🎈↓ 🌿{https://eitaa.com/komeil3/8953